حسن پارسائی
یک دیدگاه غلط در مورد همه کمدی ها حتا ” کمدی درام” وجود دارد که به کمک ” اغراق زیاد ” در شکل ، ظاهر، گفتار و حرکات پرسوناژها می توان به ” هر طریق ممکن” تماشاگر را خنداند. یک دیدگاه درست هم در مورد همین ژانر کمدی همواره رایج و پذیرفتنی بوده و هست : استفاده از عنصر “اغراق” و هر تمهید دیگری به شرطی بکار گرفتنشان روا و پذیرفتنی است که در باور تماشاگر بگنجند: یعنی از چارچوب منطق ذهنی و حسی بیرون نزنند وهمزمان همچون اتفاق هائی متناقض و پارادوکسیکال جلوه کنند؛ در تضاد با این مقوله ، اعمال و رفتاری مثل ” خوردن مادر” و…را به یک بچه نسبت دادن اساسأ اغراق نیست، بلکه” گزینه و پارادایمی کاملأ غلط و بی محتواست که در باور هیچ کس نمی گنجد: تماشاگرباید چیزهائی را که می بیند اول باور کند، سپس به علت پارادوکس ها و تناقضاتی که در اعمال، رفتار و یا شکل گیری موقعیت ها می بیند به آن بخندد؛پس ژانر کمدی هم ساختارمند است: با همه اغراق هائی که در آن شکل می گیرد، از حیطه منطق و چرخه روابط علت و معلولی فراتر نمی رود، اگر برود، در آن صورت شکل جعل شده ای از فانتزیک ، یا مغرضانه و در مواردی هم صرفأ سوداگرانه و گیشه ای است.
نمایش”سوسمار” به نویسندگی “حمید جبلی” وکارگردانی “رحمت الله امینی” شکل جعل نشده فانتزی هم به حساب نمی آید؛ زیرا همه آدم ها و فضای نمایش غیرفانتزیک اند؛ درنتیجه، با کمی دقت تناقضی هم در محتوا و شاکله اجرا،آشکار می شود : اگر در خانواده مورد نظر ، بچه تبدیل به سوسمار شده ، پس چرا پدر و مادر سوسمار نبوده و نیستند: در حالی که اگر بچه ای سوسمارگونه یا اساسأ سوسمار باشد، گناه آن و حتا موجودیت خود بچه به موجودیت سوسمارگونه خود پدر و مادر ارتباط پیدا می کند: یعنی می توان صادقانه اعتراف نمود که همانا خود پدر و مادرهای جامعه هم سوسمار یا سوسمارنما هستند.
“حمید جبلی” متنی بی محتوا،غلط و در اصل غیرکمیک نوشته است. نویسنده از زبان یکی از بازیگران می گوید : “ملت همه شون خرند ” و یا ” ملت همه شون نادانند” که به تناسب عنوان نمایش بهتر بود گفته می شد” این ملت همه شون سوسمارند.”
این متن غلط،کارگردان(رحمت الله امینی) را در انتخاب بازیگر دچار اشتباه کرده است؛ الزامأ می بایستی حداقل یک نوجوان یا یک بچه هشت تا ده ساله برای نقش بچه انتخاب می شد و دیالوگ های بزرگسالانه و تحمیلی بچه هم تغییر داده می شد؛ ضمن آن که ازدواج بچه با یک دختر ( یک سوسمار ماده ) هم حاصل پرش زمانی و ذهنی نویسنده و کارگردان و در نتیجه، مقوله ای پوچ ، جعلی و تحمیلی است.
باید اذعان داشت که بهترین کارگردان های تئاتر هم نمی توانند معایب و نواقص آشکار متن را برطرف سازند. عارضه مندی متن سبب شده پروسه کارگردانی هم اولأ از نظر انتخاب متن نکوهش آمیز باشد و ثانیأ اجرا فقط از نظر کاربری نور،”معمولی” واز نظر بازی (بازی پرسوناژ زن و تا حدی پرسوناژ شوهر ) برجسته باشد. بدترین عنصر به کار گرفته شده همانا موسیقی است که هیچ کاربری نمایشی ندارد و آزاردهنده است : فقط بازیگر مردی که در آغاز هر ورودش به صحنه آواز می خواند،صدا و اجرائی نسبتأ زیبا دارد و آوازش به مثابه یک تناقض ضمنی و کمیک با نمایش همخوانی دارد.
طراحی صحنه مثل طراحی داخل و خارج یک قلعه است و تناسبی با مضمون نمایش ندارد. کارگردانی نمایش ضعیف و در حد کارگردانی اجراهای مدرسه ای است.”رحمت الله امینی” با انتخاب یک متن ضعیف همه چیز- واز جمله کار خود را-از اساس خراب کرده است. میزانسن ها معمولی اند. در کل، نمایش “سوسمار” یک اجرای بی محتوا ، غیرکمیک و بسیار معمولی است و برای ذهن و احساس تماشاگران چیزی برای ارائه ندارد.