علیرضا کوشک جلالی این روزها نمایش«آرت» به قلم یاسمینا رضا را در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه برده است. نمایشنامه «آرت» که در ایران بانام «هنر» نیز شناخته میشود، از سال ۱۹۹۶ تا سال۲۰۰۲ در سالنهای تئاتر لندن و دیگر شهرهای انگلیس روی صحنه رفته و جزو پرفروشترین تئاترهای روی صحنه در انگلستان به شمار میرود. این استقبال در دیگر شهرهای مطرح اروپا و آمریکا نیز به همین منوال بوده است. درونمایه این نمایش خودفریبی و دروغ است. به بهانه اجرای این نمایش به گفتوگو با علیرضا کوشک جلالی پرداختهایم که در ادامه میخوانید؛
آقای کوشک جلالی، دلیل انتخاب نمایشنامه «آرت» برای اجرا چه بود؟
دلیل آن شدت گرفتن دروغ و خودفریبی در جهان، سلطهی بیچون و چرای «دروغ»، «مرگ دیالوگ» و «دیکتاتوری مونولوگ» در سراسر جهان، پنهان شدن چهرهی انسانها و حکومتها در زیر ماسکها و سیر صعودی جنگها است.
با توجه به این که سالها از نگارش این نمایشنامه گذشته است، به نظر شما موضوع آن همچنان به روز است و قدیمی نشده؟
تم اصلی نمایشنامه «آرت» خودفریبی و دروغ به دیگران است. یاسمینا رضا داستان را با یک موضوع ساده شروع میکند و آرامآرام خواننده و تماشاچی را به هزارتوی وحشتناک انسانهای دو رو هدایت میکند و شخصیتها را وادار میکند تا ماسکهای «دموکرات، آزادیخواه، انساندوستشان» را یکییکی بر خاک بیافکنند. این افتادن نقاب باعث می شود ما انسانهایی را ببینیم که از نظر روحی لخت و عور هستند و به شکلی وحشی و خشن برای رسیدن به قدرت و اثبات خویش به همه دروغ میگویند، حتی به خودشان. نگاهی به جهان بیاندازید؛ عطر چندشآور دروغ همه را مست کرده است، بوی جنگ همه جا پیچیده است؛ جنگهایی که ریشه در دروغ و در شست و شوی مغزی جهان دارند. یاسمینا رضا در این باره به خبرنگار گاردین میگوید که «خودفریبی و دروغ به دیگران برای من بخش مهمی از زندگی است و من امروز به خصوص آن را با دنبال کردن چهرههای سیاسی میبینم. خودفریبی و دروغ امروز حکومت میکند. خودفریبی عنصر مسلط نهاد بشری است. خودفریبی و دروغ گفتن به دیگران شکلی از محافظت است و ناشی از احساسات دیگر مثل احساس غرور، نخوت، ترس، و درآمیختن با دیگران است.» یاسمینا در بیشتر آثارش به تحلیل و کالبدشکافی رفتار متظاهرانه ثروتمندان نوکیسه پرداخته و خشونت و وحشیگری را که پشت لفافه تمدن پنهان شده برملا کرده است. او مشکلات بسیار پیچیده روابط انسانی را با زبردستی خاصی در قالب کمدی مطرح میکند. برخی از منتقدان تئاتر معتقدند یاسمینا رضا، « تئاتر مردمی سطح بالا» را پایه گذاشته است اما باید گفت که تئاتر مردمی همیشه سطح بالا بوده است.
اغلب نمایشنامههای کمدیا دلارته رنگ سیاسی داشتند. در کارهای آریستو فان، شکسپیر، مولیر، چخوف، چاپلین، وودی آلن… شوخی و مزاح، با انتقادی برنده همراه ولی همیشه یک وجه«جدی» در این کارها بوده. امروزه تصور آدمها از بوولوار تئاتر، تنها نمایشنامههای فکاهی و سبک است. این واکنش نمونهوار بسیاری از منتقدین است که خندیدن را، سبک میدانند.گویی باید از خندیدن پرهیز کرد و یا معتقدند نمایش خندهدار، سطح پائین است. این باقیمانده عقب افتاده زمانی است که تئاتر یک رسانه هدایتگر بود و رنگ سیاسی خیلی شدیدی داشت. امروز دیگر این طور نیست. یاسمینا رضا، ژانر جدید خاصی را کشف نکرده است. او در اغلب آثارش، روابط انسانی را دستمایه قرار داده است
چرا در آثار شما همواره متن اصلی با دراماتورژی همراه است؟
در دراماتورژی سعی میکنم با کم و زیاد کردن متن به مافوق هدف نمایشنامه نزدیک شوم. هر نویسندهای از نوشتن نمایشنامه هدفی را دنبال میکند که درلحظه نوشتن بر اساس نیازهای سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی زمانه خود شکل میگیرد. کارگردان نیز باید با حفظ هدف نویسنده، به دنبال مافوق هدف خود باشد که ریشه در حساسیتهای سیاسی، اجتماعی و شخصی کارگردان دارد. یک مثال ساده این موضوع را روشنتر میکند: یک مسئله جالب در مورد برخورد روشنفکران در خمیرمایه این اثر به چشم میخورد. رضا در مورد «آرت» میگوید: «تراژدی این داستان، این نیست که سرج یک تابلو سفید خریده، بلکه مشکل این جا است که دیگر نمیتوان با او خندید.» او پیش زمینه نوشتن این نمایشنامه را این گونه بیان میکند: «این اتفاق برای خودم افتاد. یکی از دوستانم تابلویی سفید خرید. او دکتر پوست است و من از او قیمت تابلو را پرسیدم، و او در پاسخ گفت: ۲۰۰ هزار فرانک. و من با صدای بلند زدم زیر خنده. او هم همین طور. ما دوست باقی ماندیم، چون با هم خندیدیم. وقتی نمایشنامه را خواند، باز هم خندید. اما این مسئله باعث نشد کماکان عاشق تابلو خود نباشد.» حالا نگاهی به اطراف خودمان، به کشور عزیزمان بیاندازیم؛ با چند نفر از دوستانی که نظر مخالف دارند میشود خندید؟ کدام گروه و دستهای وجود دارد که به نظر دیگران احترام بگذارند و همدیگر را متهم نکنند؟
در «آرت» نوعی طنز وجود دارد. دلیل ایجاد فضای طنز، برای نیاز جامعه است یا دلیل دیگری دارد؟
آثار رضا پتانسیل بسیار زیاد کمدی را دارا هستند. درست مثل فیلمهای چاپلین، کمدیهای مولیر و شکسپیر و ایرج پزشکزاد. در ضمن چون احساس میکنم در جامعهای زندگی میکنیم که مردم برای ادامه دادن احتیاج به «زنگ تفریح چاپلینی» دارند، بار کمدی متن را بدون لطمه زدن به وجه جدی نمایش، با کمک بازیگران پررنگتر میکنیم.برتولت برشت درباره رابطه تماشاگر با تئاتر میگوید که تماشاگر در بدو ورود به سالن به فکر تفریح است. او به تالار می آید که لذت ببرد. حال اگر چیزی هم یاد گرفت که اتفاق خیلی خوبی رخ داده است. این نظر از زبان نمایشنامهنویس و کارگردانی بیان شده است که در نیمه اول قرن بیستم میلادی در آلمان تئاتر حماسی را پایهگذاری کرد و در آثارش به طرح نکات اخلاقی و آموزنده میپرداخت. برشت سعی میکرد پیش از آن که مخاطبانش را به سوی همذاتپنداری با قهرمانان نمایشنامههایش سوق دهد، با استفاده از تکنیک فاصلهگذاری آنها را بیشتر به تفکر و اندیشیدن وا دارد. با این حال، هم اوست که از ضرورت تفریح و لذت بردن در جریان تماشای نمایش صحبت میکند. این چیزی است که آثار یاسمینا رضا، با رعایت آن توانسته هم محبوب انبوه تماشاگران شود و هم نظر موافق منتقدان هنری را برانگیزد.
شما با این که ورکشاپهای مختلفی برگزار میکنید اما در اجراهای تهران در نمایشتان از بازیگران حرفهای استفاده میکنید و نه بازیگران تازه وارد. علت آن چیست؟
به هیچ وجه این گونه نیست. سال پیش با هنرجویان کارگاه بازیگریام نمایش «هتل اروپا» را به صحنه بردم. بازیگران نمایش «راهزنان» شیلر هم که در سال ۲۰۱۳ در سالن اصلی اجرا و به یکی از مهمترین فستیوالهای تئاتر آلمان دعوت شد، به غیر از محسن حسینی، همه از چهرههای جوان تئاتر بودند.
چرا اکثر ورکشاپها را معمولا در شهرستانها برگزار میکنید؟
امسال از طرف هیات مدیره انجمن کارگردانان تئاتر ایران لوح تقدیری به پاس تلاش برای توسعه هنر تئاتر، بخصوص تئاتر شهرستانها به من اهدا شد. همچنین سایت ایران تئاتر و دیگر رسانهها از من به عنوان «پرچمدار کار تئاتر در شهرستانها» یاد میکنند. همواره در تلاش بوده و هستم، تا آنجایی که در توانم است، به مسئله آموزش بپردازم. در ایران استعدادهای درخشان زیادی وجود دارد، اما متاسفانه امکانات مادی در ایران بسیار محدود است. حالا اگر پایتان را از تهران بیرون بگذارید و به شهرهای دیگر کشور بروید، وضع بدتر هم میشود. همان اختلافی که بین امکانات شهرهای اروپا و تهران وجود دارد، بین تهران و شهرستانها هم به چشم میخورد. به همین دلیل تصمیم گرفتم، در کنار کار در پایتخت، تمرکزم را روی شهرستانها بگذارم. در هر شهری که هنرمندان آن علاقهمند باشند کار میکنم. تا کنون در شهرهای تبریز، کرج، رشت، کاشان، کرمان، رباط کریم، ساری، بستک، اصفهان، اهواز، آمل، یاسوج، بندر لنگه، گرگان، رشت، اهواز، شیراز، اردبیل، خرم آباد، ساری، لنگرود، نوشهر، بندر دیر، کرمانشاه و … کار کردهام. هدف من از فعالیت در ایران و حضور در شهرستانها آموزش است. آشنا کردن هنرمندان تئاتر با متدهای جدید کارگردانی و بازیگری بزرگترین خشنودی من است و این عاملی است که مرا از آلمان به ایران میکشاند. ضمن آن که از هنرمندان و هنرجویان ایران و خلاقیتهایشان چیزهای زیادی یاد میگیرم. شیوههای بدیع بداهه کارکردن را از ایران به آلمان میبرم و متدهای نوین کارگردانی و بازیگری و نظم آهنین را از آلمان به ایران هدیه میآورم. «آموزش» یکی از راههای دگرگونیهای بنیادی جامعه است. بیش از دو دهه است که تصمیم گرفتم سیستم آموزشی تئاتر آلمان را با کمک عاشقان این رشته در تهران و شهرستانهای ایران پیاده کنم. اولین نمایشی که با هنرمندان شهرستانی به صحنه بردم «روبینسون و کروزو» در تبریز با بازی حامد رسولی و سیروس مصطفی بود. همان سال هم هنرمندان آلمانی گروه نمایش «خانه برنارد آلبا»، پس از دیدن اولین اجرای «روبینسون و کروزو» در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، همگی با هیجان و شادی تمام به پا خاستند و گروه اجرایی را با حرارت تشویق کردند. مسئول گروه به من گفت که چه بازیگران برجسته و خلاقی! چه اجرای پر تحرکی! چه بدنهای آمادهای. یک آن فکر کردم یک گروه از روسیه است که با شیوه تئاتر بیومکانیکال میرهولد آموزش دیدند. به ایشان گفتم که این یک گروه ایرانی است. از تبریز! همان جا نمایش را برای برای اجرا در فستیوالی به آلمان دعوت کرد. سالها است که شاهد مهاجرت توده مردم روستا و شهرهای کوچک، به تهران و شهرهای بزرگ هستیم. به همین خاطر وقتی از تهران به شهرستانها میروید، از نظر امکانات محدود فنی، در تمام عرصههای اجتماعی، اقتصادی و هنری انگار پا به سیاره دیگری گذاشتهاید. این تفاوت اصلی بین تئاتر تهران و تئاتر شهرستانها است. اما از نظر خلاقیت، هوش و استعداد، هیچ تفاوتی نیست. همان گونه که هیچ فرقی بین هوش و استعداد هنرمند آمریکایی، آلمانی، فرانسوی، پاکستانی، کنیایی، کویتی و ایرانی نیست. امکانات هنری، اقتصادی و هنری نقش تعیینکنندهای در پرورش استعدادها بازی میکنند. سعی من بر این است که از طریق همکاری با گروههای شهرستانی، تمرکززدایی و آنان را تشویق به ماندن در شهرشان کنم و در ضمن کارگردانان خوب تهرانی را تشویق به کار در شهرستانها نمایم.