نگاهی به نمایش ” ملاقات با بانوی سالخورده” اثر ” فردریش دورنمات” به کارگردانی “میترا علوی نسب”
حسن پارسائی
آیا نگاه قیاسی(کُلی) به نمایشنامه وصرفأ تأکید بر خط روائی اثرو پیش برد آن در روی صحنه بر نگره استقرائی، یعنی توجه به جزئیات و ساختار نمایشنامه برتری دارد؟ یا باید به نسبت های برابر از هردو بینش بهره گرفت؟
اجرای نمایش “ملاقات با بانوی سالخورده” اثر ” فردریش دورنمات ” به کارگردانی ” میترا علوی طلب ” مدل گویائی برای اثبات موارد فوق است.
در این اجرا نشانه ای از نگره استقرائی نیست و فقط ” کُلی نگری” شده است: توجهی به ساختار نشده وبه تبع آن همه پرسوناژهای نمایش ازهویت سنی و نشانه های شخصیت درونیشان، تهی شدهاند؛ درعوض، چند جوان وعده ای نوجوان وحتا یک کودک محوریت داستانی اثر را به خود اختصاص داده و نتیجه آن شده که هیچ گونه تأویل درحرکات وهیچ جلوه نشانهمندی در میزانسن ها امکان نمایشی نیافته است.
نمایش “ملاقات با بانوی سالخورده” اثر ” فردریش دورنمات” از آن دست آثاری است که توجه و تأکید استقرائی بر یکایک پرسوناژها و مخصوصأ انتخاب هوشمندانه بازیگران مناسب و نیز توجه عمیق به چهرهپردازی و طراحی لباس آن ها از اصول اولیه اجرای نمایشنامه است و هرگز نمی توان با چند جوان و نوجوان کم تجربه چنین نمایشنامه ای را اجرا کرد؛
بیتوجهی به این نکته اساسی در اجرای نمایش فوق منجر به فاجعه شده؛ یعنی کارگردانی و شیوه اجرای متن از همان آغاز با کژاندیشی و کژراهگی همراه بوده است.
میزانسن ها فقط در راستای پیش برد خط ُکلی داستان نمایش هستند و البته در آن ها صرفأ سلیقه شخصی و” اجرا به هر شکل ممکن” مد نظر بوده است؛ ضمنأ چون بازیگران مناسبی انتخاب نشدهاند،خود نقشها و”پرسوناژ بودنشان” زیرسؤال رفته و به باور در نیامدهاند.
استفاده از موسیقی فیلم “عصر جدید” اثر “چارلی چاپلین” هم مزید بر علت شده است: موسیقی متن مورد نظر فقط برای خود فیلم “چارلی چابلین” مناسب است؛ این موسیقی به دلیل آن که تماشاگر با آن آشناست ، هنگام شنیده شدن تماشاگران را یاد آن فیلم معروف میاندازد و در نتیجه ، نوعی ” فاصله گذاری حسی و ذهنی” عملأ ُرخ می دهد : تماشاگر از اجرای نمایش “ملاقات با بانوی سالخورده” فاصله می گیرد و ذهن و احساسش به یاد “چارلی چاپلین” و فیلم مورد نظر میافتد.
همه بازیگران بجز “بانوی جوان” لباسی شبیه هم به تن دارند. آنها بجای آن که افراد گوناگون و متمایزی به حساب آیند، اساسأ همانند گارسونها و خدمه هتل به نظر میرسند.
“میترا علوی طلب” حتا ازعهده درک و اجرای عنوان نمایشنامه (ملاقات با بانوی سالخورده ) برنیامده و در عوض، “ملاقات با بانوئی جوان و زیبا” را به صحنه آورده است: بازیگر نقش “بانوی سالخورده” یک دختر جوان است که چهرهپردازی هم نشده و با همان چهره جوانش روی صحنه آمده است.
در این اجرا دکور تعیین کنندهای که به مکان مورد نظر هویت مکانی بدهد ، وجود ندارد و به رغم آن که تاکنون چند اجرای خوب از این نمایشنامه به روی صحنه رفته است، کارگردان فرصت تأمل و تعمقی درخور را به خود نداده تا حداقل از داشتههای آن اجراها به طور حداقلی و در حد معقول و منطقی بهره بگیرد.
استفاده از صدای کوبیدن دست برسینه و ران ها برای ایجاد صدای قطار ترفندی بسیار کودکانه و حتا مزاحم است. در صحنهها نشانهها و شاخصههای دراماتیکی وجود ندارد. تنها عنصر مناسب در این اجرا کاربری نور ثابت و بدون تغییر است که گرچه ویژگی خاصی ندارد، اما به اجرا آسیبب وارد نکرده است.
در مقوله ” نقد هنر” قانونی است که توجه به آن چراغ راهی برای هرهنرمند است: اگر اثری قبلأ اجرا شده و نمونههای مشخص وهنرمندانهای از آن وجود داشته باشد، اجرای ورسیون بعدی به شرطی اصولی و رواست که از اجراهای قبلی به مراتب بهتر و زیباتر باشد، وگرنه انتخاب و اجرای آن کاری عبث و نکوهش آمیز است.
بازی بازیگران به دلیل آن که به پرسوناژهای نمایشنامه شباهت نسبی و فیزیکی هم نداشتند، در خور تأمل و تعمق نیست. کارگردانی نمایش” ملاقات با بانوی سالخورده” هم بسیار ضعیف و حتا در حد اجرای نمایشهای مدرسهای است.