شهرام کرمی، نویسنده و کارگردان نمایش «گنجشک مفرغی» با بیان اینکه تئاتر اندیشهمحور همچنان برای تماشاگر آگاه ارزش دارد گفت حتی نمایشهای عامهپسند هم یک ضرورت است اما من در هر شکل اصالت و اهمیت تئاتر را در جنبه اندیشه و درونمایه میدانم.
به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر، «گنجشک مفرغی»، عنوان جدیدترین تجربه شهرام کرمی، نویسنده، کارگردان و مدرس دانشگاه به شمار میآید که پس از حدود ۶ سال دوری از صحنه، این شبها در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر میزبان تماشاگران است.
این اجرا بهانهای شد برای گفتوگوی ایران تئاتر با این هنرمند که در ادامه میخوانید.
بعد از حدود شش سال نمایش جدیدی به کارگردانی شما اجرا میشود. پیشتر خیلی پرکار و فعال بودید. دلیل این فاصله و تأخیر برای اجرای یک نمایش جدید چه بود؟
سال ۱۳۹۶، آخرین نمایش من با عنوان «چه کسی سهراب را کشت؟» در مجموعه تئاتر شهر اجرا شد. بعد از آن مدتی درگیر کار اجرایی بودم و بعد شرایط کرونا پیش آمد و در عمل دو سال فعالیت هنری تعطیل شد. بعد از پاندمی کرونا به دنبال فراهم شدن شرایط اجرای نمایش جدید بودم. فراهم شدن شرایط نوبت اجرا و هماهنگی گروه یک روند خاص و دشواری دارد. البته در این شش سال هم فعال بوده و چند کار جدید نوشتم و منتشر شد. همچنین بیشتر از هر زمان دیگر فرصت داشتم که به کار پژوهش و نوشتن بپردازم.
نمایش «گنجشک مفرغی»، اثری درباره سرگشتگی انسان و معنا باختگی زندگی است؛ موضوعی اندیشهمحور که کار را از صرف سرگرمی به یک اثر تفکر برانگیز و دغدغهمند تبدیل میکند. به نظر میرسد در زبان و پرداخت خیلی بر درونمایه تأکید دارید؟
اعتقاد دارم جهان نمایش یک بستر گسترده و متنوع است. برای همین این همه تنوع ژانر و سبک در هنر و بهویژه انواع تئاتر داریم. برای هر گروه و قشر و سلیقه مخاطب، تئاتر و سبک و شیوه اجرا شکل گرفته تا بستر نمایش را متنوع و وسیع کند. هنر و بهویژه تئاتر دو کارکرد مهم دارد. سرگرمی و اندیشه که هر دو آنها وجوه مهم تئاتر را شکل میدهند؛ هیچ اشکالی ندارد که با هر رویکرد و یا ترکیب این دو اثری خلق شود. حتی نمایشهای عامهپسند هم یک ضرورت است. اما من در هر شکل اصالت و اهمیت تئاتر را در جنبه اندیشه و درونمایه میدانم. باز هم تأکید میکنم منکر ارزش جنبههای اجرایی، حسی، برداشتهای ذهنی و دریافت متغیر مخاطبان بهخصوص در هنر مدرن نیستم اما اعتقاد دارم یک نمایش خوب باید مسئله و موضوع داشته باشد. بهترین نمایشنامههای دنیا از آغاز تا به امروز با همین رمز و راز ماندگار شدهاند. نمایشنامه «آنتیگونه» نوشته سوفوکل و «هملت» اثر ویلیام شکسپیر و «در انتظار گودو» کار ساموئل بکت به یک دوره خاص تاریخی تعلق دارند ولی همه آنها برای همیشه در هنر و ادبیات ماندگار هستند، چون مسئله و موضوع دارند. درونمایه آنها درباره مسئله انسان و موضوعات دخیل در زندگی است. نگاه من به درام به اصالت موضوع بوده است و هر وقت کاری را میخواهم بنویسم به این فکر میکنم که آنچه در ذهن من شکل گرفته چقدر اهمیت دارد و آیا سالهای بعد هم موضوعی که میخواهم درباره آن بنویسم دغدغه انسان خواهد بود؟ نمایشنامه و اجرا باید ذهن مخاطب را درگیر کند. حس همذاتپنداری و یا چالش فکری برآیند یک اثر است که با پرداخت زبان مناسب و شکلدهی داستان و شخصیت بر محور یک درونمایه شکل میگیرد که به اثر جنبه خردورزی و ماهیت اندیشه محور میدهد. در این شکل مخاطب آگاه درگیر موضوع میشود. به قول جیمز تامس، در یک اثر هدف برتر مفهومی است که درونمایه را در برگرفته و نمایشنامه را شکل میدهد.
نمایشنامه «گنجشک مفرغی» یک خط داستانی ساده دارد. چه چیزی منبع الهام شما در نگارش و کارگردانی این اثر بود؟
این سؤال متداول را بارها شنیدهام که معمولاً از خالق و آفرینشگر یک اثر هنری سؤال میشود که اثرش از کجا الهام گرفته است. به نظرم هیچوقت نمیتوان به این سؤال کلیشهای پاسخ روشن و قاطع داد. تعارف و رفع تکلیف است اگر من بخواهم نقطه و یا جایی را برای نوشتن کارم فرض کرده و بیان کنم. اثر هنری در وجود و فکر یک خالق از گذشته تا زمان نگارش شکل میگیرد. اثر هنری در یکزمان غیرقابل پیشبینی ظهور مییابد. خاطرم نیست کی و در کجا به موضوع و داستان و شخصیت و حتی درونمایه نمایش «گنجشک مفرغی» فکر کردم. وقتی نوشتن کار را شروع کردم یک خط ذهنی داشتم و بعد در پرداخت نمایشنامه عناصر مختلف متولد شدند. این پاسخ صریح من درباره چگونگی شکلگیری همه آثارم است. تجربه و زندگی شخصی، الهام و برداشت از آثار هنری و یا وقایع و رویدادهای روزمره و تاریخی سه منبع مهم و غنی برای خلق هر اثری است که همه این عوامل برای خلق «گنجشک مفرغی» با من همراه بوده است.
دلیل انتخاب اسم «گنجشک مفرغی» برای نمایش چیست؟
همه مکان و اسمها و عنوان نمایش با منطق و استدلال و نشانهشناسی انتخاب شده و با هم پیوند دارند. عنوان یک اثر در ارتباط با درونمایه و یا اسم شخصیت شکل میگیرد. «گنجشک مفرغی» یک عنوان دو وجهی برای این اثر است. در ارتباط با موضوع و پرندهای که بهعنوان یک محور و شخصیت همه اشخاص به دنبال آن هستند. گنجشک پرنده کوچکی است که همیشه با انسان زندگی سازگار دارد. این پرندههای کوچولو چنانچه یکی از شخصیتهای نمایشنامه میگوید گویی برای بیشتر آدمها فاقد ارزش و توجه است. جایی میشنویم که یکی از شخصیتهای نمایش یعنی ثریا میگوید: «خیال نمیکردم یه گنجشک این همه ارزش داشته باشه!» و بعد شخصیت نریمان جواب میدهد: «چیزهای زیادی تو این زندگی هست که ما ارزش اونا رو نمیدونیم.» انتخاب این اسم که در طول نمایش به اشکال مختلف تکرار میشود بار معنایی و نمادین دارد. به جهت تاریخی اشیاء و یا مجسمههایی به شکل حیوانات چون شیر و بز و یا پرندههایی مثل عقاب وجود داشته ولی کسی «گنجشک مفرغی» را به یاد ندارد!… این اسم و عنوان نماد و نشانهای از آرزوهای دور و گمشده است.
شاعرانگی زبان و سورئالیسم دو مشخصه خاص نمایش است که در آثار دیگر شما بهخصوص «خروس میخواند» و «چه کسی سهراب را کشت» نمود دارد. این دو ویژگی را چقدر در بیان موضوع نمایش جدید خود مؤثر میدانید؟
نمایش «گنجشک مفرغی» در فضایی بین واقعیت و خیال شکل میگیرد. در این فضا به شکل طبیعی زبان و پرداخت و کنش اثر جنبه غیرواقعی پیدا میکند. نمایشنامه بستری فکری و فلسفی دارد و بر همین اساس ساختار و زبان کار شکل گرفته است. در این حالت هر کلمه و دیالوگ و یا کنش نمایش ما را به یک جهان پیچیده ارجاع میدهد که میتوانیم آن را واقعی و یا غیرواقعی فرض کنیم. نمایش «گنجشک مفرغی» در فضایی امپرسیونیستی پرداخت شده است. به قول ارسطو «کمدی انسان را بدتر از آنچه که هست و تراژدی او را بهتر از آنچه که هست نشان میدهد.» در پرداخت نمایشنامه «گنجشک مفرغی» به شیوه امپرسیونیستی جریان سیال ذهن برای انتقال و برداشت از رویداد و کنش اثر شکل گرفته که نمادگرایی و تأثیرات ذهنی در آن خیلی مهم است.
در شیوه اجرایی از تصاویر بین صحنهها برای تأکید بیشتر روی برخی جزئیات اتفاق صحنه استفاده کردهاید. این نکته در نمایشنامه وجود داشت یا در تمرین و اجرا به آن رسیدید؟
من بهعنوان نویسنده و کارگردان نمایشنامه دو جهان متفاوت دارم. زمانی نزدیک دو سال را صرف نوشتن نمایشنامه کردم. کلمه به کلمه اثر را در این مدت و زمان مرور کرده و بارها نمایشنامه را نوشتم. شاید بیش از ده بار نمایشنامه را بازنویسی کردهام. هنوز هم فکر میکنم باید دوباره این کار و بازنویسی را تکرار کنم!… بخشی از این کار به وسواس کاری من برمیگردد. نمایشنامهنویسی واقعاً کار سخت و دشواری است. من فیلمنامه و رمان و داستان کوتاه هم نوشتهام ولی هیچ کاری سختتر از درامنویسی برای من نیست. وقتی گروه شکل گرفت و من تمرین کارم را شروع کردم هویت درامنویسی خود را فراموش کردم. بهعنوان کارگردان با نمایشنامه خودم کنکاش زیادی داشتم. از تجربه عملی و فکری گروه و تحلیل آنها بهره زیاد بردم. خیلی از آنچه میبینید چون تصاویر بین صحنهها در کارگردانی و اجرا شکل گرفت. یک بخش اصلی کار همین تصاویر است که در واقع اسم و هویت هر صحنه است که ما به شکل تصویری میبینیم. در نمایشنامه مکتوب هر صحنه یک عنوان دارد. عناوینی چون «النگو برای ثریا» و «رقص گنجشکها» و «مردن یا خفتن» و «خدا با کسی قهر نیست» و…. در نمایشنامه برای هر صحنه انتخاب کردهام که در اجرا تصویر جایگزین این عناوین شد. تصاویری چون، النگو و پرنده و کلنگ و زمین و غیره جای این عنوان را گرفته است. کارکرد این تصاویر این است که نکته هر صحنه را برجسته میکند و نوعی تأکید بر کنش صحنه است.
در خیلی از بخشها ریتم و حرکت نمایش کند و آرام است و به نظر میرسد به شکل تعمدی خواستهاید در اجرا این ساکن بودن را داشته باشید. سؤال من این است که در عمده آثار فلسفی و اندیشه محور با چنین ریتمی در نمایشنامه و اجرا مواجه هستیم و آیا این ویژگی را میتوان بهعنوان یک شاخصه در القا مفهوم فلسفی تلقی کرد؟
ریتم یک اثر به کنش اثر بستگی دارد. قاعده خاصی برای تعیین یک ریتم در اثر هنری وجود ندارد. در یک اثر با ساختار ایستا شاید ریتم و تمپو ثابت باشد ولی این معیار ثابتی نیست. ریتم نمایش «گنجشک مفرغی» به اقتضای کنش هر صحنه متغیر است. نمایش یک روایت خطی دارد و به شکل طبیعی در جاهایی ریتم کند و در جاهایی تند میشود. هر صحنه شرایط خود را دارد. مفاهیم ذهنی و شخصی و آنچه در درون شخصیتها میگذرد برجستهتر از روایت و داستان است برای همین این تلقی برای شما ایجاد شده که ریتم نمایش کند است. ولی من بیشتر ترجیح می دهم از سکون و ایستایی به جای ریتم کند نام ببرم. جایی که اشخاص دریافت خود را از موضوعات بروز میدهند و پیچیدگی در روایت وجود ندارد. در این نمایش دریافت و تکه چین نویسی و تجربیات حسی مهمتر از روایت است.
برای همین شخصیتها در اجرا این همه با هم فاصله دارند؟
فاصله و دوری اشخاص در نمایش علاوه بر خلق یک دنیای ذهنی نوعی تأکید بر جهان فرض شده و دور اشخاص نمایش است. اشخاص با هم فاصله دارند. گویی وجود ندارند. در نشانه شناختی اجرای نمایش «گنجشک مفرغی» همه چیز دلالت بر واقعیت دارد تا بیان آن. برای همین شخصیتها با هم فاصله دارند. جایی شخصیت پدر میگوید: «شاید من نیستم و خیال میکنم که هستم.» اینها همه نشانههای یک فضا و روایت سورئال است. درونمایه نمایش «گنجشک مفرغی» درباره عشق و امید و مرگ است. زمین و آسمان دنیای اشخاص هستند که چیزی به نام زندگی و مرگ را در آن تجسم میکنند. شاید از نمایش بتوان هر برداشتی داشت ولی آنچه برای من مهم بود معنی عشق و امید و آرزو در برابر مرگ و نیستی است که به نوعی با نگاه شرقی و فرهنگ ما پیوند دارد.
به نظرم شما سعی کردهاید ضد روایت کار کنید؟
کنش من مبتنی بر جستجو و کنکاش اشخاص درباره هویت خود و جهان است. این خود یک روایت است. من سعی کردهام درباره چیستی و هستی حرف بزنم و البته اصلاً نمیخواهم قضاوت و تحلیل کرده یا درباره چیزی حکم بدهم.
اجرای شما به شکل مینیمال و استلیزه با دکور و نور و صحنه تصاویر خوبی را شکل داده است که در برخی جاها چون استفاده از درهای کوچک و بزرگ تصاویر خوبی میسازد. در مقابل تئاترهای پرزرق و برقی که این روزها روی صحنه است، این سادگی چقدر توانسته تماشاگر را راضی نگه دارد؟
وقتی بازخورد نسلهای مختلف را در برابر نمایش میبینم احساس میکنم تئاتر اندیشهمحور همچنان برای تماشاگر آگاه ارزش دارد. من در اجرا از عناصر پرزرق و برق برای جذب مخاطب استفاده نکردهام سعی کردم نمایشی را اجرا کنم که به تماشاگر فرصت تفکر بدهم. وقتی میخواستم این نمایش را کار کنم نگران این بودم که با وجود هزینههای گزاف تئاتر برای جذب تماشاگر باید چکار کنم. حتی وسوسه شدم که متن ترجمه و یا اثری کمدی را کار کنم. ولی من فقط همین گونه تئاتر را بلد هستم و کار کردم. حالا هم خوشحال هستم که در اجرای نمایش بازخورد شوقانگیزی را دریافت میکنم.
بهعنوان نکته پایانی اگر موضوع و یا نکته خاصی را مدنظر دارید طرح کنید؟
من خوشبخت هستم که یک گروه تئاتری حرفهای را در اختیار داشتم. جمعی از بهترینهای تئاتر کنار من بودند و نمایش بهعنوان یک هنر جمعی متکی به مشارکت همه عوامل است. در طراحی صحنه و نور و گریم و موسیقی و با وجود بازیگران با تجربه من این فرصت را داشتم که جهان ذهنی خود و نوشته مکتوب را زنده کنم و حالا جا دارد از همه اعضای گروه تشکر کنم.