نگاهی به نمایش ترکیبی ” شبیه خون” به نویسندگی “سهراب حسینی”، با طراحی و کارگردانی ” محمد حاتمی”
حسن پارسائی
کاربرد و کارکرد “مونولوگ” عمدتا برای برون فکنیهای فردی و شخصی است و البته مهمتر از خود برونفکنی، توجه به علتهای آن و نشان دادن جزئیات چنین حالتی است؛ یعنی روند آن همانند همه حوادث نمایشنامههاست که بر اساس پیرنگ (طرح) و عملأ مبتنی بر روابط علت و معلولیاند؛ نهایتأ هم با همین ها ُکل نمایشنامه یا نمایش شکل می گیرد.
در نمایش ترکیبی ” شبیه خون” به قلم ” سهراب حسینی” و با طراحی و کارگردانی ” محمد حاتمی” که هم اکنون در تالار “سایه”، از مجموعه سالن های تئاتر شهر اجرا می شود، یک برونفکنی شاعرانه، اندیشمندانه و در مقاطعی هم دردناک و کنشزا بخش اعظم اجرا را تحتالشعاع خود قرارداده است .این برون فکنی که در نمایش محوریت دارد،قابلیت محتوائی آن را داشته که از چارچوب خود و تک پرسوناژی نمایش زیاد فراتر نرود، اما دراجرا با وارد شدن دو مرحله ای دو آدم دیگر ( مرحله اول را می توان به بازخوردی شدن یک رویای عاشقانه درذهن پرسوناژمرد نسبت داد،اما برای دومی این امکان وجود ندارد) نمایش از مونودرام کامل، خارج و عملأ به ” درامی با محوریت یک مونودرام ” در میآید که البته ساختار بسیار متناقض و پارادوکسیکالی دارد و اساسأ “دو جنسه” و “دو جوره” است؛ ضمن آن که یکپارچگی اجرا را هم از بین برده است؛ چنانچه از این ضعف ساختاری مهم بگذریم،آنچه که بر زبان پرسوناژ مرد بیان میشود، بسیار شاعرانه ،اندیشمندانه، پر محتوا، استعاری و زیباست: ” هر خوابی ببینم از این زندگی بهتر است” ، ” تمام آینه ها را شکسته اند”،”برگردم به آرامش آینه ها”، برگردم به صبوری ستاره ها” ، ” هوا پر از عطر معاشقه بود” و ….ضمنأ یاد کردن از شاعرانی چون ” احمد شاملو” ، ” فروغ فرخزاد” و ارزش گذاری به شعرهایشان با نوع شخصیت پرسوناژ مرد، که نسبتأ روشنفکر است، منافاتی ندارد و اساسأ این دو مقوله از سنخیتی همسان و متوازن برخوردارند.
برخی از دیالوگ های پرسوناژ مرد گرچه یک سویه اجرا می شود،اما خطاب به دیگران است:او ضمن حرف زدن حتا با دست به افرادی درمیان تماشاگران اشاره می کند . خود او هم توسط بلندگو به طور جنبی و تلویحی مورد خطاب قرار می گیرد. مونولوگ های پرسوناژ اصلی حول یک موضوع واحد و یکسان نیست ، بلکه ذهنمایه ها و دلمایه هائی شامل دغدغهها، شورآفرینی های فردی و نیز انتقادات ضمنی و تلویحی انسانی و اجتماعی است.
طراحی صحنه ، ساده اما قراردادی و تا حدی عامدانه و همزمان ابهامآمیزاست: نشستن میان یک سینی پر از آرد ، کاربرد و کارکرد نمایشی خاصی ندارد. دراین نمایش ترکیبی، دو صحنه بسیارزیبا وجود دارد: اول صحنهای که زن جوان قسمت بالائی و متحرک صندلی را درحالی که با یک مخاطب فرضی حرف میزند، میچرخاند ؛ صحنه دوم ، رقصیدن زن در میان پرده توری مدور، مخروطی شکل و سفیدرنگ است.
بازیگر اصلی نمایش ” محمد حاتمی” ، طراح و کارگردان نمایش هم است، بازی او خوب و پذیرفتنی است. زنی که دو بار بدون مقدمه وارد صحنه میشود و دو صحنه زیبا میآفریند، ( صدف محسنی ) حضوری کوتاه ، اما به تناسب نقشاش بازی زیبائی دارد.
کاربرد نور موضعی ونور رنگی، مؤثر و دریک مورد ( نور قرمز) تأویل دار هم است. کارگردانی نمایش ، صرفنظر از دو گانگی ساختاری متن، به تناسب محوری شدن یک بازیگر عملأ ساده، مناسب و پذیرفتنی است.این نمایش در کُل ارزش یک بار دیدن را دارد.