موسسه فرهنگی هنری خانه تئاتر

بازیگری پاسخ خلاق در یک زندگی فرضی است

کتاب دلنوشته‌های تئاتری نوشته بابک والی در دست انتشار است. این کتاب پژوهشی در باب شکل‌گیری بازیگری در نمایش‌های کمدی است. بخش‌هایی از این کتاب به مرور در سایت خانه تئاتر منتشر می‌شود.

تعریف تئاتر: از زبان آگستوبوآل

وی برزیلی است و بنیان‌گذار جنبش «تئاتر مردم ستمدیده» می‌باشد. او تئاتر را این چنین تعریف می‌کند.

تئاتر

جنبش توده مردم آزادی بود که در فضای باز به جشن و سرود می‎پرداختند. مردم هم خالق و هم دریافت‌کننده نمایش تئاتری بودند، که در این شکل، تئاتر می‏توانست آواز شادخواری نامیده شود. تئاتر جنبشی بود که همگان می‎توانستند در آن به آزادی شرکت کنند.

اما پس از ظهور اشرافیّت، تقسیم بندی‎هایی بین بازیگر و تماشاگر به وجود آمد، یعنی تنها عده قلیلی می‏‎توانستند روی صحنه بازی کنند و دیگران (توده مردم)، تنها مفعول و تماشاگر باقی می‎ماندند.

و از آن پس تئاتر یک امر سیاسی شد و به صورت یک سلاح مؤثر در دست اشرافیون قرار گرفت و از آن تاریخ به بعد تئاتر گونه‎های مختلفی به خود دید تا اینکه نظام ژوکر (JOKER) کشف و به تئاتر تزریق شد و این نظام می‎گوید که: تئاتر صناعت شعر مردم ستمدیده باید بدین گونه باشد: فتح کردن تمام وسیله‎های تولیدی تئاتر.

 

 

کاراکتر

حاصل جمع اعمال یک فرد است

بوطیقای (ارسطو)

کاراکتر با تمام وجود، با چهره، قیافه و با صدای خود هنرآفرینی می‎کند. وظیفه‌ی او این است که خویشتن را با نقشی که بر عهده دارد یکی سازد … صدا، طرز سخن گفتن، حالت‌ها، قیافه و به طور کلی همه‌ی اعمال و اندیشه‎های او با نقشی که دارد تطبیق کند. کاراکتر که خود موجود زنده‌ای است، مجبور است همه چیز خود را از یاد ببرد تا بتواند احساس دیگری را نشان دهد. یعنی نقش انسان دیگری را بازی کند.

عبدالحسین نوشین می‎گوید:

آکتور هنرمند، کسی است که قواعد و اصول فن خود را به قدری ماهرانه و خالی از تصنّع به کار برد که تماشاگران متوجه به کار بردن آن قواعد و اصول نشوند و پیچ و مهره کار را نبینند… (منظور از پیچ و مهره همان تکنیک است).

کاراکتر باید صیقلی و جلا داده، و دارای سادگی و حقیقت هنری باشد (دقت کنید: می‌گویم حقیقت هنر، نه حقیقت زندگی) زیرا هنر تقلید از زندگی نیست بلکه زندگی الهام بخش هنر است.

آرتیست

  1. یک اصطلاح عامیانه فارسی که همان واژه‌ی آرتیست فرانسوی است. این اصطلاح برای بازیگر سینما و تماشاخانه به طور اعم و کسی که نقش اصلی و مثبت را در فیلم‌ها بر عهده دارد به طور اخص به کار می‌رود. اصطلاح آرتیس شکل دیگری است از همین اصطلاح.
  2. در اصطلاح عامیانه‌ی فارسی، خواننده یا رقاصه‌ی کاباره آرتیست خوانده می‌شود. در این حالت، این اصطلاح معادل مطرب است.

بازیگر

کسی که در تماشاخانه خود را به جای شخصیّتی در نمایش جا می‌زند و او را بازی یا روایت می‌کند. هنر بازیگری در یونان کهن حرفه‌ای قابل احترام بود. مسابقه‌هایی همه ساله بین نمایشنامه نویسان ترتیب می‌یافت تا بهترین نمایش انتخاب شود. نقش شخصیّت‌های بازی در این نمایش‌ها به عهده‌ی نویسندگان نمایشنامه‌ها بود. در آغاز، در این نمایش‌ها، نویسنده‌ی نمایش به تنهایی همه‌ی نقش‌ها را بازی می‌کرد. رفته‌رفته بازیگران دو، سه و سرانجام بیشتر شدند. بزرگان این هنر از نظر یرژی گروتفسکی بازیگر: کشیشی است که یک مناجات دراماتیک می آفریند.

اورلی هولتن در کتاب «مقدمه بر تئاتر آینه طبیعت» بازیگر را این گونه تعریف می کند: اصطلاح بازی کردن، چیزی بیشتر از معنایی است که در اصطلاح عام از آن استنباط می شود. این اصطلاح بیشتر از نمایاندن،‌ وانمود کردن و تجسم بخشیدن است. بازیگر بنا به سنت وانمود می کند که کسی دیگر است و نقش های خیالی معینی را ایفا می کند.

در فرهنگ معین چنین آمده است: بازیگر، بازی کننده ای است که در تماشاخانه یا فیلم بازی می کند و به او هنرپیشه هم می گویند.

پیتر بروک می گوید: بازیگر در تئاتر باید مجموعه عجیبی از عناصر گوناگون را به مخاطب منتقل کند.

در صورتی که بازیگر تنها به منظور انجام دادن کارها و حرکات روزمره پا به صحنه ‌گذارد، نمی‌توان به تئاتر امیدوار بود.

روح هر آهنگ با کیفیت ارتعاش آن در ارتباط است نه با ملودی آن.

تئاتر عرصه تجربه کردن در میدانی است که در آن دائماً با معما و راز روبرو می‌شویم و ما باید به مواجهه با این سختی‌ها ادامه ‌دهیم.

پیتر بروک چند سؤال درباره بازیگر و بازیگری دارد:

بازیگر کیست؟ بازیگری چیست؟

آیا بازیگری با رفتار طبیعی فرق دارد؟

تفاوت میان بازیگر و نابازیگر در چیست؟

چگونه است که بازیگر بی آن که آموزشی در حوزه روان شناسی دیده باشد می تواند مستقیم سازوکار روان انسان را درک کند؟

ماهیت جسمانی به اصطلاح شهود او چیست؟

آیا شناسایی دقیق این استعداد می تواند به کسانی که بازیگر نیستند هم کمک کند؟

آیا مطالعه دقیق بر روی سازوکار بازیگری می تواند در شناخت بخش های ناشناخته ذهن انسان به ما کمک کند؟

او می گوید: میلیون ها قالب وجود دارد که برخی بی مصرف و دور ریختنی و برخی نیز عالی هستند و آن چه در این میان مهم است محتوای درون این فرم هاست و قالب به خودی خود معنا ندارد. فرم فقط یک وسیله است. تئاتر بنا به طبیعتش بر پایه بده بستان بنا شده است. زندگی چون مجموعه ای ناخالص است تئاتر هم به همان میزان ناخالص می باشد.

 

بازیگری

پایه ریزی تکنیک بازیگری دست کم یک سال طول می کشد

                                                                                     (بولسلاوسکی)

بنا بر تعریف هفتمین جلد فرهنگ وبستر (بازیگری) عبارت است از نمایش یا اجرا توسط عمل به ویژه روی صحنه، تظاهر کردن، باز آفریدن، تجسم بخشیدن، بازی کردن نقش، وانمود کردن، مثلاً در یک نمایش رفتار کردن به شیوه مناسب یا رفتار کردن به شیوه اجرا بر روی صحنه.

(احمد دامود) در کتاب بازیگری متد، بازیگری را چنین تعریف می کند:

بازیگری پاسخ خلاق و آکنده از پویایی به محرک ها، در شرایط یک زندگی فرضی است که به شیوه زندگیِ شخصیت و محیط او (زمان و مکانی که در آن زندگی می کند) به گونه ای که افکار و عواطف مورد نظر را به تماشاگر منتقل کند، وفادار است.

به عقیده ریچارد بولسلاوسکی کارگردان شهیر لهستانی «بازیگری زندگی روح انسان است که از طریق هنر متولد می شود».

از این چند تعریف به این نکته دست می یابیم که برای بازیگر و بازیگری، وجوه تخیل، تمرکز، عمل و عواطف، حائز اهمیت است.

 

 

شناخت فُکاهه، طنز، هجو، هزل

در شروع از کتاب (فن شعر) –بوطیقای- ارسطو جمله‌ای می‌آورم. وی می‌گوید:

آنچه موجب ریشخند و استهزاء می‌شود امری است که در آن عیب و زشتی است. یادآور می‌شوم در کتاب (فن نمایشنامه نویسی کمدی) که در حال تدوین می‌باشم تفاوت‌های طنز و هزل و هجو و فُکاهه را مفصل توضیح و شرح داده‌‌ام و در این‌جا وظیفه‌ی خود می‌دانم مختصری از آنها را بیاورم.

هدف طنز، خنده نیست بلکه نیشخند است، خنداندن نیست بلکه در واقع گریاندن است. نیشخند طنز، کنایه‌آمیز است و توأم با خشم و قهری است که با خودداری حکیمانه‌ای آمیخته است. عده‌ای از طنزپردازان و طنزنویسان آن ‌را با هزل در آمیخته و راه را به خطا پیموده‌اند. بهتر است این دو را تفکیک نموده و بشناسیم. طنز با نوعی شرم و تملّک نفس توأم است، ولی هزل دریده است و خودداری نمی‌شناسد. هزل صریح است و طنز در پرده، هزل وقیح است و طنز متین، هزل قصد خنداندن دارد ولی طنز در پی خنده، قصدش عبرت است و با ناروایی می‌ستیزد، هزل بی‌رگ است و طنز متعصّب، هزل به ناهنجاری موجود فقط می‌خندد ولی طنز به ناهنجاری موجود کینه می‌ورزد و می‌خواهد که آن‌ را از میان بردارد. یک اثر نمایش طنزآلود می‌تواند در تغییر وضع موجود مؤثر باشد. طنز از روح صاف و صادقی سرچشمه می‌گیرد.

طنز حکیمانه طعنه می‌زند و مهمتر اینکه آنچه طنز را ظرافت و لطافت می‌بخشد، طبع حساس و شاعرانه است که متأسّفانه بسیاری از نمایش‌های طنزآمیز ما عاری از آن است.

 

 یادداشت‌هایی از علی‌‌اکبر کسمایی

به هرحال، طنز کلامی ‌است گزنده، هشداردهنده و در لباس ادب که دارای پنج شرط می‌باشد:

۱- باید جنبه اجتماعی داشته باشد نه خصوصی.

۲- لحنش انتقادی باشد.

۳- هدفش اصلاح امور باشد.

۴- دارای نوعی ابهام باشد.

۵- کلمات رکیک در آن به کار برده نشده باشد.

و به گفته «گل‌آقا» کیومرث فومنی، طنز ادای یک تکلیف اجتماعی است. لذا سیلی محکمی ‌است که به صورت یک مسموم می‌زنند تا خوابش نبرد.

عقلم به طنز گفت که اُنظر اِلی الإبل   که اَندر اِبل عجایب صُنع خدا بسی است

سلمان ساوجی

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *