حسن پارسایی
هر گونه اجرائی _ ولو با هر نوع سبک و سیاق نو و خلاقانه ای _عملأ و الزامأ باید در رابطه با بازنمائی داستان یا داستانگونه ای باورپذیر و با یک تم معین شکل بگیرد و مبتنی بر نتیجه گیری و غایت مندی پایانی و بازخوردشده ای از متن باشد؛ فقط با این غایت مندی های خاص می توان تئاتر را به عنوان مدیومی کاملأ هنری و ارتقاء دهنده ارزشها و حتا عامل ایجاد ارزش های نوین اخلاقی، اجتماعی، انسانی ، زیبائی شناختی و شکل گیری ساختارهای بدیع تر به حساب آورد.
نمایش ” انسان، اسب، پنجاه پنجاه” به نویسندگی، طراحی و کارگردانی “مرتضی اسماعیل کاشی” که هم اکنون در تالار مولوی در حال اجراست ،ظاهرأ با نگاهی به نمایشنامه ” کله گردها و کله تیزها ” اثر ” برتولت برشت ” نوشته یا صرفأ طراحی شده و توسط خود او هم کارگردانی شده است. این نمایش از برخی جهات و مخصوصأ از نظر اجرائی،یک نمایش قابل تأمل دارای ویژگی ها و نیز کاستی های نسبی است.
نمایش با ضربآهنگی ُتند آغاز و تا پایان اجرا با همان ریتم ادامه پیدا می کند؛ این سرعت اجرا در حقیقت نشانگر نوعی شتابزدگی است که بر شیوه بیان و حتا بر تغییر لهجه بازیگران تأثیر منفی گذاشته و سبب شده اکثر دیالوگ های آنان برای تماشاگران غیرقابل فهم و درک نشدنی باشد.اما بازی و حرکات بازیگران حتا به رغم شتابزدگی ریتم اجرا نسبتأ جذاب و پذیرفتنی است.
گاهی در برخی اجراها قبل از شروع نمایش معمولأ یک قطعه موسیقی پخش می گردد تا پیش زمینه ای برای حس ورزی و هماهنگ شدن روان تماشاگران با فضای نمایش فراهم شود؛ این موسیقی ممکن است از جنس همان موسیقی هم باشد که به هنگام اجرا به کار گرفته می شود. در لحظات قبل از شروع نمایش ” انسان ، اسب، پنجاه پنجاه” به هنگامی که دو بازیگر در انتهای صحنه تاریک بی حرکت ایستاده اند،یک قطعه موسیقی طولانی به مدت تقریبی نیمساعت پخش می شود که نه تنها زمینه ای برای آ دابته کردن ذهن و احساس تماشاگران نیست ، بلکه بسیار ملال آور و دافعه زاست.
نمایش که آغاز می شود و ادامه می یابد این حقیقت آشکار می گردد که، آنچه نمایش ” انسان، اسب، پنجاه پنجاه” را در حوزه اجرا برجسته و خاص کرده، استفاده هوشمندانه از تمام فضای صحنه و حتا بهره گیری از میزانسن های هوائی است که الزامأ باید بکارگیری بسیار دراماتیک سازه های ثابت و متحرک صحنه را هم به این ویژگی ها افزود. “مرتضی اسماعیل کاشی” بسیار هنرمندانه از این سازه ها و شکل دهی دراماتیک میزانسن حضور بازیگران در صحنه ، استفاده نموده و در جاهائی حتا به کمک انعکاس دهی مضاعف بخشی از ُرخدادها در قاب های کناری صحنه، تماشاگر شاهد پرسپکتیو قرینه وار و جلوه ثانویه ای از صحنه است.او کاری کرده که ابزار صحنه قابلیت حرکت در جهات مختلف، حتا به شکل دورانی را داشته باشند.
باید یادآور شد به طراحی لباس و چهره پردازی بخشی از بازیگران چندان توجه نشده است: دو گروهی که از نظر شکل “کله” هایشان الزامأ باید با هم فرق داشته داشته باشند، در اجرا نشانگر هیچ تفاوت و تمایزی نیستند!؟ کله هایشان همسان و حتا لباس های مشابه به تن دارند؛ درحالی که در نمایشنامه ” کله گردها و کله تیزها” اثر ” برتولت برشت ” تفاوت اصلی کله های افراد ، عامل تنش زا و حتا مستمسکی برای فریب دادن و تحقیر و استثمار روحی افراد است؛ اما کم توجهی به این مقوله در این اجرا سبب شده دوگانگی و دوگونگی ظاهری آدم های نمایش هرگز دیده نشود و در نتیجه، شکل دهی آنان در میزانسن های جداگانه هم به طور متناقض و پارادوکسیکالی بی دلیل وغیرموجه از کاردرآید.اما بقیه میزانسن ها مناسب و در راستای هرچه دراماتیک ترشدن اجراست: این میزانسن ها به طورعینی نشان می دهند که به گونه های دیگری نمی توانستند باشند ، چون میزان کارکرد بصری و حتا تأویل دار بودن آن ها بالاست. فرم و کارگردانی اجرا، قراردادی و اساسأ شخصی است: ” مرتضی اسماعیل کاشی” در عمل نشان داده که شاکله اجرائی یک متن تا حدی از خود متن برای او مهم تر ، و در نتیجه کارگردانی ” فرم گرا” است؛ مضافأ این که تعداد بازیگران این نمایش زیاد است و هدایت این تعداد بازیگر در تئاتر آسان نیست.
کاربری نور با فرم و محتوای رویداد های روی صحنه و شکل دهی میزانسن ها همخوانی دارد. ریتم و آهنگ موسیقی هم سبب تعمیق بن مایه های موضوعی و محتوائی حوادث شده است. باید یادآور شد که، اجرای نمایش ” انسان، اسب، پنجاه پنجاه ” به کارگردانی “مرتضی اسماعیل کاشی ” کاستی هائی هم دارد: چنان به نظر می رسد که گوئی اساسأ متنی در کار نبوده و فقط به طور ابتکاری و سلیقه ای صحنه هائی شکل داده شده اند، زیرا روایت یک داستان منسجم و غایت ورزانه که بشود آن را مبنا قرار داد، کاربری نمایشی پیدا نکرده است. عنوان نمایش هم غیرکاربردی، نامناسب و حتا نمایش را قبل از اجرا سطحی و غیر حرفه ای معرفی می نماید.
به رغم موارد فوق و در کل ، داده ها و داشته های دراماتیک نمایشی و بصری اجرا امتیازها و نمره بالائی می گیرند، زیرا نشانگر ابتکارهای شخصی ، نکته بینی و ” فرم شناسی” عینی و بصری ذهن کارگردان اند: با توجه به داشته های اجرائی فوق الذکر، دیدن این نمایش حتا برای خود هنرمندان تئاتر، زیبا وهمزمان از وجوه آموزشی و اجرائی قابل توجهی برخوردار است.