معروف است که فلوبر هم خیلی پرکار بوده ولی در مدت چهل سال نویسندگی از او تنها ده رمان کم حجم برجا مانده. او فقط پنج سال روی «مادام بوآری» کار کرده است. با این حساب اینکه کسی بارها و بارها روی یک اثر کار کند و به اصطلاح آن را صیقل دهد و تبدیل به الماس کند هم نویسنده پرکاری به شمار میآید. از آن طرف نویسنده پلیسی قرن ۲۰، ژرژ سیمنون هم نویسنده پرکاری بوده، چون ماهی یک رمان سیصد صفحهای مینوشته. با این وجود او در ژانر پلیسی فرانسه، نویسندهای شاخص محسوب میشود.
به عقیده من نمایشنامهنویسان و کارگردانان ما با نگاه به کار هنرمندان اروپایی دچار توهم شدهاند. در واقع هنرمندان ایرانی از عملکرد اروپاییان در تئاتر مدلسازی کردهاند، بدون اینکه ضوابط و شاخصههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی خودمان را در نظر بگیرند. درست است که برخی از هنرمندان اروپایی نمایشنامهای را که خودشان نوشتهاند، کارگردانی کردهاند، اما عموما یک وجه کار آنها شاخصتر بوده و در تاریخ مانده است. چنانچه ما مولیر را به عنوان نمایشنامهنویس میشناسیم و بخش کارگردانی او را حذف میکنیم. حتی شکسپیر و ایبسن هم تعدادی از نمایشنامههای خودشان را کارگردانی کردهاند، ولی امروزه همه آنها را به عنوان نمایشنامهنویس میشناسند.
حالا نویسندگان ما این نمونهها را الگوی کار خود کردهاند، حتی آنهایی که در اصل نمایشنامهنویس نیستند -یعنی آن جوهره و ماده مستعد نمایشنامهنویسی را ندارند- از آنجا که میخواهند علاوه بر کارگردانی، نویسنده کار خودشان هم باشند دست به نوشتن زدهاند.
گزیدهای از کتاب «پشت صحنه آبی» گفتوگو با اکبر رادی، نویسنده: مهدی مظفریساوجی، چاپ اول ۱۳۸۸