دشت آرای « ریش آبی » را به صحنه می برد

ستاره پسیانی بازیگر نمایش «ریش آبی» به کارگردانی آروند دشت‌آرای شد .

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر ، نمایش «ریش آبی» به نویسندگی و کارگردانی آروند دشت‌آرای از ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ در سالن کُرهال پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب روی صحنه خواهد رفت .

ستاره پسیانی ، خسرو پسیانی ، کاظم سیاحی و پریسا شاه ولیان بازیگران این اثر نمایشی هستند .

پسیانی چندی پیش با بازی در  نمایش “نکبت” به کارگردانی پویا سعیدی در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه بود .

 

۹ اجرای جدید در تئاتر شهر

نمایش‌های «چاپلین»، «در جستجوی بازیگر هملت»، «لوپ»، «تایتان»، «پشیز»، «رابطه»، «خون مردگی»، «در انتهای گلو» و «۷۳۰ کیلومتر» آثار نمایشی مردادماه مجموعه تئاتر شهر هستند.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر ، ۹  نمایش مردادماه در سالن‌های اصلی، قشقایی، سایه، چهارسو و کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌روند.

نمایش «چاپلین» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی مهران رنج‌بر و تهیه‌کنندگی بهزاد ‌مرادنژاد از ۳۱ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر به‌ عنوان پرتره‌ای از زندگی «چارلی چاپلین» روی صحنه رفته است.

مهران رنج‌بر کارگردان این اثر نمایشی تاکنون پرتره‌های «استیو جابز»، «مارلون براندو»، «مارادونا» و «چه» (ارنستو چگوارا) را به صحنه برده است.

در این اثر نمایشی، بهزاد خلج بازیگر موفق سینما و تلویزیون که در چهل و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل مرد را برای ایفای نقش در فیلم «مجنون» از آن خود کرد، در «چاپلین» ایفاگر نقش بازیگر مطرح سینمای صامت جهان است.

همچنین در این نمایش، محمد ‌موحدنیا، بی‌تا ‌عزیز، مرتضی درویش‌زاده، افشین ‌واعظی، آبان ‌زارعی، میثم یوسفی، سونیا ‌سرلک، احسان ‌صاحبدادی، نریمان ‌حیدری، فربد ‌تاجیک، محدثه ‌دانش، یگانه ‌رادبخش، فائزه ‌وفائی، سارا ‌زجاجی و امیر ‌عقیلی در سالن اصلی تئاتر شهر به ایفای نقش می‌پردازند.

تالار چهارسو این روزها میزبان نمایشی است با نام «در جستجوی بازیگر هملت» که با هدایت و کارگردانی مسعود دلخواه از ۱۴ تیر روی صحنه رفته است.

این نمایش با گروه پرشماری از بازیگران شامل عماد ‌اخلاقی، مهدی ‌اذعانی، شیما ‌اسدی، حسین ‌اقدم‌نیا، غزال ‌بختیاری، الهه بهادری، سحر بهرامی، فاطمه بهروز، سحر ‌بیرانوند، میلاد ‌پاک ‌سرشت، پدیده ‌پزشکیان، شایان ‌حاجی ‌اسماعیلی، رضا خان زاده، سام ‌دانشور، فروغ ‌درویشزاد، پویا ‌رجبی، راویس ‌رحمانی، مریم رزازی، ارشیا ‌زرین، مهسا ‌شاه‌ولد، پارمیدا ‌شایان، مهرا ‌صحرانورد، سهیلا ‌عبدی، ابوالفضل ‌عزیزالهی، آذین ‌عیوضی، سمیرا غفاری، تارا ‌قبادی، ریحانه ‌قجاوند، امیرحسین قنبری، مجید ‌قنبری، علی ‌اکبر ‌نانوایی، سپیده کرمی، بوژان کریم پوریان، سعید مسلمی، حسن مظلوم رضایی، باران ‌محمدی، محبوبه محمدی، مسعود ‌محمدی، رویا ‌ملجائی، حسین ‌ملکی، مهدی میرزائیان، سمانه ‌نصری، محال نوروزی، سعید نومیری، مهسان یحیی‌پور روی صحنه می‌رود.

در خلاصه داستان این اثر نمایشی آمده: نمایش «در جستجوی بازیگر هملت» درباره یک گروه تئاتر جوان است که برای اجرای نقش‌های مختلف هملت تست داده و تمرین می‌کنند. در این بین تهیه‌کننده اصرار به اجرای کنسرت-نمایش و آوردن یک خواننده مشهور و گیشه‌دار جهت بازی در نقش هملت را دارد، در حالیکه کارگردان اجرای تئاتر با استفاده از جوانان با استعداد و آموزش‌دیده را به آوردن یک چهره معروف و سلبریتی که بازیگر نیست، ترجیح داده و بر آن تاکید دارد. ضمن این چالش و دیگر چالش‌های تمرین، ما شاهد اجرای هملت آن گونه که در ذهن و رویای کارگردان می‌گذرد، خواهیم بود.

این نمایش تا ۱۰ مرداد هر شب ساعت ۱۹:۳۰ میزبان مخاطبان خواهد بود.

«تایتان» به نویسندگی رضا بهکام و کارگردانی بابک محمودزاده و تهیه‌کنندگی سجاد افشاریان نمایشی است که از ۱۴ تیر در تالار قشقایی تئاتر شهر پذیرای تماشاگران شده است.

این نمایش با بازی حسین ‌کشفی‌اصل، ایمان ‌میرهاشمی، محمد ‌نیازی، اودین ‌روشن، علی ‌ایزدی ‌سفید دشتی، طاها ‌احمدی، عارفه ‌احمدپور، سپیده ‌سعیدی‌نیا، میلاد ‌شریف، راضیه ‌شریفی، میرا ‌امیرنسب، محمدرضا ‌محمدپور، نازنین ‌طلوعی، هانیه ‌بهرامی، فاطمه ‌محمدی، ملینا ‌محمودزاده اجرا می‌شود.

نمایش «تایتان» تا هفتم مرداد ساعت ۲۰ روی صحنه می‌رود و در خلاصه داستان آن آمده: «زمین در پایان تمدن کنونی بشر دچار بحران محیط زیست و زوال گشته است. اساطیر کوه المپ برای خروج از وضعیت پیش‌رو وارد عمل می‌شوند.»

«در انتهای گلو» به نویسندگی یوسف الگیندی و کارگردانی سید محمد جواد سیدی‌زاده دیگر نمایشی است که آخرین اجرای خود را فردا در این تالار پشت سر می‌گذارد.

مرسده ‌افشار، علی ‌پیمان، امید ‌رهبر، علیرضا ‌شعاعی، امیربهادر ‌قرقانی بازیگران این نمایش هستند و در خلاصه داستان آن آمده: «اینا گزینه‌هایی که داری یا بی‌گناهی که نمی‌تونی ثابتش کنی یا که گناهکاری در این صورت به نفعته که الان بهمون بگی چون در هر صورت ما خیلی زود می‌فهمیم، یا از مجرم بودن بی‌گناهی، نمی‌دونستی داری وارد چه بازی خطرناکی میشی و خنگ‌بازی در آوردی که اونم ایرادی نداره، می‌تونیم یه کاریش بکنیم.»

این نمایش از ۱۴ تیر تا ۷ مرداد ساعت ۱۸ روی صحنه است.

نمایش «لوپ» به نویسندگی و کارگردانی مهتاب وجدانی و تهیه‌کنندگی امیرموسی کاظمی، از سه‌شنبه دوم مرداد ساعت ۲۰ در سالن سایه تئاترشهر روی صحنه رفته است.

مرتضی کوهی، منصور عربی و مهشاد حجتی سه هنرمندی هستند که در «لوپ» ایفای نقش می‌کنند.

نمایش «لوپ» که در نخستین جشنواره «هم‌آغاز» تئاترشهر عنوان بهترین اثر از نگاه مخاطب را کسب کرد و پرامتیازترین نمایش این جشنواره بود، پیش از آغاز اجرا مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و بلیت روزهای نخست این نمایش به پایان رسیده است.

نمایش «پشیز» از دوم مرداد ماه اجرایش را در سالن سایه تئاتر شهر آغاز کرده است.

نویسنده و کارگردان و تک بازیگر کار علی ایزدی و تهیه کننده سجاد افشاریان است.

درباره این نمایش آمده است که هیچ حرف مهمی نمونده که کسی حوصله شنیدنش و داشته باشه یا نمیدونم شاید تکرار شنیدش، حوصله گفتنش رو از من گرفته به هر حال الان غیر مهم‌ها مهمن برای من مثل در، دیوار، این صندلی.

این نمایش هر شب ساعت ۱۸:۳۰ به صحنه می‌رود.

نمایش «۷۳۰ کیلومتر» به نویسندگی اشکان ‌آبگون و کارگردانی مشترک سیاوش ‌طاهری و اشکان ‌آبگون و تهیه‌کنندگی فرانک اسدی از جمعه پنجم مرداد۱۴۰۳ ساعت ۱۹ در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه خواهد رفت.

شقایق ‌سرسختی، مژده ‌عباسی، نیما ‌تبریزی، احمد ‌افشاری و اشکان ‌آبگون در این اثر نمایشی ایفای نقش می‌کنند.

در خلاصه این نمایش آمده است: «شده تا حالا بدون اینکه بخوای یه جایی باشی که به تو خیلی مربوط نیست؟ خوب این نمایش رو ببینی میشه.»

نمایش «رابطه» به نویسندگی امیر ‌دلفانی و کارگردانی نیلوفر ‌مهاریان و تهیه‌کنندگی سعید ‌صالحی از ۱۱ تا ۲۶ مرداد ساعت ۲۰:۱۵ در سالن ‌قشقایی روی صحنه خواهد رفت.

بازیگران: (به ترتیب حروف الفبا) روژینا ‌ابراهیمی، ندا ‌اصغری، امین ‌اکبری ‌نسب، شروین ‌برکت، ارشیا ‌توکلی، مهدی ‌حافظی، سهیل ‌ساعی، گلاره ‌مقدم، نیلوفر ‌مهاریان هستند.

در خلاصه داستان این اثر نمایشی آمده است: «بوی تعفن واحد سامان در جای جای ساختمان پیچیده است همسایه‌ها هرچه زنگ خانه سامان را می‌زنند کسی در را باز نمی‌کند، پلیس از راه می‌رسد و رفته رفته متوجه ارتباطی مشکوک بین همسایه‌ها می‌شود.»

نمایش «خون‌مردگی» به نویسندگی محسن ‌سنگ ‌سفیدی و کارگردانی مهدی ‌جلینی از  ۱۱ تا ۱۴ مرداد ساعت ۱۸:۳۰ در ‌سالن ‌قشقایی روی صحنه می‌رود.

بازیگران: (به ترتیب ورود به صحنه) فائزه ‌گوهری‌پور، زهره ‌علوی، احسان ‌افچنگی، هادی ‌قلیچی‌پور، محمد ‌باقرآبادی، ندا ‌خورشیدی، رضا ‌رسولی‌پور، سید ‌محمد ‌امین ‌قریشی هستند.

در خلاصه داستان این نمایش آمده است: «ثریا ابراهیمی بیماری در بخش مراقبت‌های ویژه یک بیمارستان است که به دلیل وخامت حال مورد آزمایش قرار می‌گیرد. نتیجه آزمایش پزشکان را بهت‌زده می‌کند و متوجه می‌شوند که…»

علاقه‌مندان به تماشای آثار نمایشی تئاتر شهر می‌توانند از طریق سایت گیشه تئاتر، تیوال و گیشه حضوری مجموعه بلیت تهیه کنند.

جز با دلش بازی نکرد

ششم مرداد زاد روز فیروز بهجت محمدی از بازیگران پیش کسوت تاتر ایران است که ۲۲  دی۱۳۷۸ درگذشت .
به گزارش گروه خبر سایت خانه تاتر ، هوتن بهجت محمدی فرزند فیروز بهجت محمدی یادداشتی به مناسبت زاد روز او نوشته که می خوانید:
سال ۱۴۰۳ هم‌زمان با سی‌و‌ششمین سال اقامت نگارنده به دور از زادگاه خویش است. به خودم می‌گویم به گفته ،صادق هدایت در زندگی‌ [به ویژه در زندگی‌ در غربت] زخم‌هایی‌ هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.
انگار همین دیروز بود که ۴ ساله بودم و با پدرم فیروز بهجت‌محمدی و مادرم فیروزه ترجمی به سوی سالن نمایشی که ،شاید سنگلج بود می‌رفتیم تا برای نخستین‌بار در عمرم تاتری را ببینم. از آن روزِ هیجان‌انگیز فقط دو صحنه به یادم مانده. در تاکسی پدرم رو به من کرد و گفت: « فدات شم، اگه منو روی صحنه دیدی یه موقع داد نزنی‌ بابا‌یی، بابا‌یی ها، خب؟ فقط ساکت بشین و تماشا کن.‌» نام تئاتر هم یادم نیست، فقط می‌دانم که فرصتِ بابا‌یی بابا‌یی گفتن نداشتم، چرا‌که فضای نمایش مرا جادو کرده بود و با دهانی از تعجب باز و چشمانی میخکوب‌شده به صحنه برای نخستین‌بار « تئاتر» را با تمام وجودم تجربه می‌کردم و آن‌هم با فاصله چند متریِ حضورِ پدرم بر روی صحنه. فقط یادم می‌آید که کسی‌ پشتِ پدر رفت و به او چاقویی فرو کرد. نفس در سینه‌ام حبس شده بود. نمی‌دانستم چه اتفاقی‌ افتاده، تا این‌که پدر با چشمانی باز و قیافه‌ای بسیار خنده‌دار به صورت افقی و به پهلو مثل یک چوب خشک روی زمین افتاد و دو نفر او را بلند کردند و به همان حالت از صحنه خارج کردند. خنده تماشاچی‌ها از چهره مثلاً مُرده پدرم این امید را به من داد که صحنه واقعی‌ نبوده و من بابا‌یی‌ام را دوباره خواهم دید.
نوروزی را به خاطر میاورم که همراه پدرم به اداره تاتر رفته بودیم و من اولین اسکناس ده تومانی تا نخورده و امضا شده را به عنوان عیدی از دست عمو علی‌ ( نصیریان ) گرفتم.
«‌نمایش طولانی‌» زنده‌یاد جعفر والی‌ و نمایش «سرباز‌ها» به‌کارگردانی هرمز هدایت را بیشتر در خاطر دارم چون شش و بعد هشت ساله بودم که آن‌ها را دیدم. سبیل‌های پُر‌پشت پدرم‌ را که برای سرباز‌ها گذاشته بود و همین‌طور تصویر آقای ایرج راد و آقای خسرو پیمان را به خوبی‌ جلوی چشم‌هایم دارم. پدرم نقش بابا‌ناز را در «نمایش طولانی» بازی کرد. او روی زمین می‌نشست و آواز «آی مشق می‌نویسوم، آی مشق می‌نویسوم» سر می‌داد تا پایان نمایش و بعد مرحوم والی‌ را روی کول خود می‌گرفت و همگی‌ با هم روی صحنه ظاهر می‌شدند تا با استقبال باشکوه تماشچیان روبه‌رو شوند. خاطرم هست که فردای آن روز بحثی‌ در خانه ما بود که پدر می‌بایست بیشتر مواظب گردن و کمر خود باشد! آری، داشتم یواش‌یواش به تئاتر عادت می‌کردم که انقلاب شد و شاهدِ آخرین نمایش پدرم «ولد‌کشته» صادق هاتفی و با بازی درخشان عمو‌حسین (کسبیان) و عمو جمشید (مشایخی) و بانو مهرنیا در تماشاخانه سنگلج شدم. حتا می‌دانم که یکی‌ از شب‌های اجرا عمو‌جمشید مریض بود و به جای او آقای مجید مظفری هنرنمایی می‌کرد و هم آن‌جا بود که برای اولین‌بار با معجونی به نام قهوه آشنا شدم و پس از نوشیدن یک جرعه، چنان تلخی‌ آن در وجودم رخنه کرد که تا به امروز دوام آورده و من هنوز که هنوز است عادت نکرده‌ام که قهوه تلخ بنوشم.
روز‌هایی‌ را به یاد می‌آورم که پدرم هنگام تست‌های اولیه «سربداران»، ناگهان با موها و ریش و سبیل سرخ‌رنگ به خانه آمد و ما تا چندین‌روز در کوچه و خیابان انگشت‌نما بودیم. حتا یک‌بار مینی‌بوسی در جاده از ما سبقت گرفت و تا چشم شاگرد مینی‌بوس به راننده که پدرم بود افتاد، سرش را داخل مینی‌بوس کرد و لحظه‌ای بعد حدود ۲۰ جفت چشم از پنجره سرک کشیدند و به ما نگاه می‌کردند و پدر را به هم نشان می‌دادند و قاه‌قاه می‌خندیدند. باز به‌یاد می‌آورم شب‌هایی‌ را که او (با گریم فوق‌العاده و سختِ استاد معیریان و چسب‌هایی‌ که به گوشه‌های چشمش می‌زد تا چشم‌ها را به صورت مغولی و کشیده نگاه دارد) به خانه می‌آمد و مادرم با آب گرم و پماد و کرم آن‌ها را پانسمان می‌کرد تا پدر بدون درد بخوابد و بتواند فردای آن روز دوباره سرصحنه برای  فیلمبرداری برود. اواسط پخش سریال از تلویزیون بود که در دبیرستان ولی‌‌عصر (هدف سابق) آقای کوثری، دبیر ادبیات فارسی ‌ما، به من لقب «جوجه طوغای» را داد که با افتخار آن‌را پذیرفتم.
باز به‌یاد می‌آورم مسافرت‌های کاری و گاه طولانی‌مدتش را که برای فیلم‌برداری و نمایش‌هایش می‌رفت و من را به مادر و مادر‌بزرگم می‌‌سپرد تا فکر و خیالش به هنگام فیلمبرداری در آرامش باشد و آن‌ها برای این‌که سرفه‌های مزمن شبانه‌ام را آرام کنند، با آب جگر‌های داغی که با دست‌هایشان از صافی رد می‌کردند، پذیرای من بودند تا که رسیدیم به جنگ و بمباران‌های شبانه و «ابن‌سینا» و «مادیان» و «گُزل» و «روز‌های انتظار» و پس از آن روزهای مهاجرت و غربت و خداحافظی و خداحافظی و خداحافظی‌ها.
روزگار چنین خواست که ما همه از هم جدا افتادیم: همسر و فرزندان از شوهر و پدر، خانواده از دوستان و خویشاوندان و همگی‌ از وطن.
کارهایش را با وسواسی عجیب از دور دنبال می‌کردیم و نظاره‌گربودیم.
می‌توانم به جرأت بگویم که در کار‌های بعد از مهاجرتش همیشه حسی حاکی از حسرت و غصه دوری از خانواده، ورای نقشی‌ را که بازی می‌کرد، در چهره‌اش حس می‌کردم. انگار که ما را روی پرده نقره‌ای نمی‌توانست فریب دهد، چرا‌که با ذره‌ذره حالت‌های چهره و نگاه‌هایش زندگی‌ کرده بودیم. و بالاخره آن شب فرا رسید. شبی‌ که دختر عمویم خبر فوت ناگهانی پدرم را به ما رسانید. بله، «پهلوان اکبر میمیرد» و وضعیت ما یک شبه میشود مثل «غروب در دیار غریب» و«سالهای خاکستر» و باقی‌ ماجرا تا به امروز.
سال ۱۳۹۵ مصادف بود با اتفاق خوشایندی که در عرصه فرهنگی و هنری رخ داد و در نوع خود از لحاظ پژوهشی بی‌‌نظیر بود و آن انتشار کتابی‌ بود سترگ و عظیم از آقای دکتر روح‌الله جعفری با نام «گروه هنر ملی از آغاز تا پایان ۱۳۵۷-۱۳۳۵» که آن ‌را در همان سال، نه که خواندم، بلکه بلعیدم. این کتاب از چند لحاظ برایم با ارزش بود؛ از یک جهت توانستم در آن پاسخ بسیاری از پرسش‌هایی که در دلم مانده بود و هیچ‌وقت دیگر نمی‌توانستم از پدرم بپرسمشان را تا حدود زیادی بیابم. از طرفی‌ دیگر، خواندن این کتاب به من حس غروری بی‌‌حد می‌داد. می‌دانید چرا؟ چون فهمیدم پدر من عضو گروهی بوده که در آن سال‌ها سعی‌ بر آن داشتند که تئاتر ایران و آن‌هم تئاتر ملی‌ ایران را شکوفا کنند. آن‌ها برای اولین‌بار توانستند تئاتر ایران را در خارج از کشور معرفی کنند. گروه هنر ملی با تمام اختلاف سلیقه‌ها، انگیزه آن را داشت که سطح کیفیت و اندیشه‌ورزی هنریِ کشور را ارتقا بخشد و بالنده سازد.
در این کتاب وقتی‌ مطالب و عکس‌های افرادی را که در این گروه کار می‌کردند، خواندم و دیدم، نفسم در سینه حبس می‌شد، زیرا تمامی‌ آن عزیزان را می‌شناختم و حتا بسیاری از آنان را از نزدیک هم دیده بودم. برخی‌ از این عزیزان، خویشاوندان ‌ما بودند: نصرت پرتوی (خاله بزرگ‌ام)، عباس جوانمرد (شوهر خاله مادرم)، بهرام بیضایی (داماد عباس جوانمرد)، امیر ترجمی (دایی‌ام که متاسفانه با وجود استعدادی که داشت دیگر به کار هنری روی نیاورد). دریغا بسیاری از آن عزیزان دیگر در میان ما نیستند.
با تأکید می‌گویم که این کتاب مهم است و برای من مهم‌تر، چون به نوعی زندگی‌نامه خانواده‌ام است و با خواندن آن، این زندگی‌ از جلوی چشمانم گذشت. اگر گروه هنر ملی شکل نمی‌گرفت،‌ آشنایی مادر و پدرم با یکدیگر اتفاق نمی‌افتاد و من و خواهرم نسیم نیز وجود نمی‌داشتیم. احتمالاً عرق ملی‌و حب به مام میهن  نیز از طریق این گروه وارد خون‌مان شده است.
فیلم‌ها و سریال‌ها و عکس‌ها و بریده‌روزنامه‌ها خاطراتی هستند که هرازگاهی با مرور آن‌ها می کوشم، تا غربت را برای خود آسان‌تر کنم.
هرچه بیشتر گذشته و حال را بررسی‌ و تحلیل می‌کنم، بیشتر به تلفات جانبی(collateral damage)  بر اثر تصمیمات تاریخیِ یک ملت که جنگ و… را تجربه کرده، پی می‌برم. در این بررسی است که درمی‌یابم چطور خواهرم در سنین بحرانی‌ از وجود پدر محروم شد، چگونه در نوجوانی و در کشوری با فرهنگی‌ به‌ کل متفاوت، می‌بایست خود را از نو تعریف کرده، و همزمان  نقش فرزند و پدر و برادر را یک‌جا و یک‌تنه ایفا می‌کردم. در این بررسی باز پی می‌برم که مادرم چگونه حرمانِ بسیار کشید و در راهی‌ که پدرم دوست می‌داشت راهرو باشد، هرگز سد راه نشد و با مشکلات بسیاری از‌جمله دوری و تنهایی دست و پنجه نرم کرد. مادرم با شکیبایی و درایت، تنگنا‌های زندگی‌ را چه در ایران و چه در غربت متحمل شد، تا یادگار‌های خودش و پدرم، یعنی‌ من و خواهرم را بزرگ کند و به عرصه زندگی‌ روانه سازد. آری او با از خودگذشتگی در موفقیت فیروز سهمی به سزا داشت. هر روز که می‌گذرد برای مادرم آرزو می‌کنم که بتواندآتش  سوزانِ حزن و اندوهِ عظیمی‌ را که در درون خودش شعله ور نگاه داشته، چه نبود همسر را تاب آوردن و شکیب ورزیدن، چه بر پیمانی ناخوشایند و رنج‌افزا چشم بستن، ملایم‌تر سازد تا تیام کوچولو بهره بیشتری از وجود مادربزرگش ببرد و درباره پدربزرگش از زبان او داستان‌های زیادی بشنود.
هرگاه که به ایران سفر می‌کنم و همراه مادرم به دیدار پیشکسوتانِ عرصه‌ هنر، که دوستان  قدیمی‌ پدرم هستند، می‌روم و با آن عزیزان، هرچند کوتاه می‌نشینم و گپی‌ می‌زنم و آنان‌ از خاطراتشان در مورد پدرم تعریف می‌کنند، دوباره روحی‌ تازه در من دمیده می‌ گردد، یا به قول امروزی‌ها، باطری‌‌ام شارژ می‌شود.
عمو‌بهزاد (فراهانی) در یادداشتی در سوگ پدرم نوشته: «اعتبار آن زنده‌یاد را مردم میهن ما پاس می‌دارند، ولی‌ عواطف او را باید در قلب هم‌دلان و همکارانش جست‌وجو کرد. در هنر بازیگریش همین بس که هرگز جز با دلش بازی نکرد. مهربانی تبارش را وام گذارد و بکارت روح تنهایش را با دست‌و‌دلبازی در نقش‌هایش چنان جاری کرد که هر انسان صادقی‌ نمی‌داند که او که بود؟ طوغای، ممد‌حسن آسیابان، مرد یک‌دست یا… فیروز بهجت‌محمدی؟».
کوشا و پرتلاش، توانا، فروتن، با‌اخلاق و وظیفه‌شناس، دوست‌داشتنی و با‌محبت و یار و یاری‌گر، وقت‌شناس، دارای حنجره‌ای قدرتمند و نافذ و پُرطنین، جدی و سخت و حرفه‌ای در تمرینات،  صاحب سبک، عاشق تئاتر و هنر بازیگری، اهل معرفت و دوستی‌ با قلبی به وسعت دریا، رفتاری ساده، دارای روحیه هنرمندانه و انسانی‌ و آشنا با آیین مردانگی و پهلوانی، ویژگی‌هایی ‌- است که دوستان قدیمی‌اش، هم‌رکابان و پیشکسوتان و نیز افرادی که با او زمانی‌ کار می‌کردند و یا او را می‌شناختند – ولو در برهه‌ای بسیار کوتاه – برایم تعریف می‌کنند.
در همین‌جا وظیفه خود می‌دانم که از صمیم قلب از بزرگ‌بانوان و بزرگ‌مردان هنرمند کشور به پاسِ این‌همه مهر‌آفرینی و انسان‌دوستی و وفای به رفاقت، سر تعظیم فرود آورده، از سوی خود و خانواده‌ام نهایت سپاسگزاری را داشته باشم.
با یاداشت کوچکی از نویسنده توانای کشور  و یکی‌ از دوستان و همکاران قدیمی‌ پدر، آقای محمود دولت‌آبادی که در سوگ او نگاشته بود، به سخنم پایان می‌دهم: «به‌راستی که زندگی‌ همین است و نه جز این؛ درست چون رودباری که بی‌لحظه‌ای سکون در گذر است و ما – انسان – مگر چه هست به‌جز یک‌ذره از این رودباری که ما آن را زندگی‌ مینامیم؟ فیروز بهجت‌محمدی نیز گذر کرد، چنان‌چه همگان در گذر هستیم. عمده این‌که چگونه گذر کنیم، که فیروز کوشید چندان بیهوده عمر را نگذراند.»
ما نیز می‌کوشیم چندان بیهوده نگذرانیم.
هوتن بهجت محمدی
اول مرداد ماه ۱۴۰۳ هامبورگ / آلمان
فیروزه ترجمی به همراه پسرش هوتن بهجت محمدی
.
.

فیروزه ترجمی همسر فیروز بهجت محمدی می گوید : در گروه زنده یاد عباس جوانمرد که شوهر خاله من بود همکار بودیم . من و فیروز در هنگام فعالیت در گروه هنر ملی عاشق هم شدیم و در سال ۱۳۴۸ با یگدیگر ازدواج کردیم . هنوز هم عاشقش هستم چون که یک انسان بی‌نظیری بود . فیروز تمایل داشت که همچنان به همکاریمان در گروه ادامه دهیم ، ولی من علاقه زیادی به زندگی و بخصوص بچه داشتم .

همیشه میخواستم یک مادر نمونه باشم. بدین خاطر هم خانواده را بر فعالیت هنری ترجیح دادم و تمرکزم را روی تربیت فرزندانمان گذاشتم . یک پسر بنام هوتن و یک دختر بنام نسیم دارم . خدارا شکر که هر دو موفقند ، واقعا راضی هستم چون زحمات من و فیروز در درازمدت به ثمر نشست . زمان گذشت تا اینکه مجبور شدیم عازم اروپا بشویم تا بچه ها در آنجا تحصیل کنند ، ولی‌ برای فیروز در اروپا ادامه کار ناممکن بود ، چرا که او بازیگری توانا و قدرتمند بود که برای بازیگری در ایران ساخته شده بود . بدین سان او دوباره به ایران بازگشت و با قدرت به هنر آفرینیش ادامه داد . مجموعه تلویزیونی و پر طرفدار “عیاران” در آن سال‌ها ساخته شد.  همینطور دو فیلم آخرش “بوی کافور و عطر یاس” و “چشمهایش” حاصل آن سالها می باشد . در تمامی آن سالها فیروز عاشق زن و بچه هایش ماند و این مهر و محبت و دلتنگی را همیشه در نامه ها و عکسهایی که برایمان می فرستاد نشان می‌داد .  ولی متاسفانه اجل مهلتش نداد و او در اثر بیماری مرگبار سرطان ، دار فانی را وداع گفت . من نیز همیشه بعشق فیروز ، فرزندان و نوه هایم زنده ام و زندگی می کنم و روح او همواره در کنار ماست.

 

 

فیروزه ترجمی به همراه همسرش فیروز بهجت محمدی

انتخابات هیئت مدیره خانه تئاتر

قابل توجه اعضای خانه تئاتر برای تسلیم اظهارنامه مالیاتی

اعضای خانه تئاتر که تاکنون اظهارنامه مالیاتی خود را تنظیم نکرده اند تا ۱۵ مرداد فرصت دارند اظهارنامه مالیاتی خود را تنظیم و تحویل دهند .

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر ، ایرج راد ، رییس هیات مدیره خانه تئاتر گفت : هماهنگی لازم با خانه سینما برای مراجعه اعضای خانه تئاتر به خانه سینما برای مشورت با مشاوران و تنظیم و تسلیم اظهارنامه مالیاتی انجام شده است .

با توجه به نزدیک شدن به پایان مهلت قانونی تسلیم اظهارنامه مالیاتی عملکرد سال ۱۴۰۲ اشخاص حقیقی که تا ۱۴۰۳/۵/۱۵ می‌باشد ، به اطلاع می‌رساند :

همچون سال‌های گذشته پیش‌بینی و اقدام لازم برای ارائه مشاوره و راهنمایی در خصوص تنظیم  و تسلیم اظهارنامه الکترونیکی برای همه اعضای خانه تئاتر انجام گرفته و گروه مشاورین تا ۱۵ مرداد از ساعت ۸ تا ۱۵ در محل ساختمان شماره یک خانه سینما واقع در خیابان بهار کوچه سمنان آماده ارائه خدمت می‌باشد  .

بنابراین گزارش مشاوران مالیاتی پنجشنبه و جمعه ( ۱۱ و ۱۲ مرداد ) نیز در خانه سینما حضور دارند و مشورت های لازم را در اختیار هنرمندان قرار می دهند .

۱۳ مرداد مجمع عمومی انجمن بازیگران خانه تئاتر

مجمع عمومی انجمن بازیگران خانه تئاتر ۱۳ مرداد در تالار سنگلج برگزار می شود

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر ، هیئت مدیره انجمن بازیگران اعلام کرد :

مجمع عمومی و انتخابات هیئت مدیره انجمن بازیگران خانه تئاتر در تاریخ شنبه ۱۳ مردادماه ۱۴۰۳ در ساعت ۱۸ در تالار سنگلج برگزار می‌شود .

اعضای پیوسته ای که تمایل دارندکاندیدای حضوردر هیئت مدیره شوند  تا ساعت ۱۵ روز چهارشنبه ۱۰ مرداد ماه می توانند به روابط عمومی خانه تئاتر واقع در خیابان برادران مظفر ، ساختمان آفتاب مراجعه و فرم کاندیداتوری را پر نمایند .

 

خودش از داستانش دیدنی‌تر بود

ضیافتی با شکوهی بود، این ضیافت برای آنانی بود که مشتاق دیدن بودند و بی‌تاب شنیدن.

ضیافتی به نام «عصری با نمایش» که میزبانانش نمایشنامه‌نویسان بودند و با نمایشنامه‌هایی که سال‌ها قبل نگاشته بودند، مهمانان را به سال‌های دور می‌بردند؛ سال‌هایی که شاید برای خودشان هم حسرت‌برانگیز بود و یکی از این نویسندگان محمود استادمحمد بود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از ایسنا ، امروز یازدهمین سالروز درگذشت محمود استادمحمد است، مردی که همه زندگی‌اش با تئاتر آمیخته بود و تماشای خودش نیز لذتی افزون‌تر از نمایش داشت. حالا به بهانه این روز یادی می‌کنیم از یکی از روزهایی که استادمحمد مهمانان خود را مفتون خویش کرد، مهمانانی که در ضیافت «عصری با نمایش» به دیدارش آمده بودند تا یکی از نمایشنامه‌های قدیمی‌اش را با صدای او بشنوند.

« عصری با نمایش » که با حمایت حسین پاکدل مدیر وقت تئاتر شهر برگزار می‌شد، ضیافت دلچسبی بود برای اهل تئاتر مکان این ضیافت کافه تریای اصلی تئاتر شهر بود و برگزارکنندگانش دو جوان خوش‌فکر آن سال‌ها، آرش آبسالان و علی صلاحی بودند که حالا سال‌هاست تئاتر ما از وجودشان بی‌بهره است.

حکایت این ضیافت نقل امروز و دیروز نیست و به ۲۰ سال پیش برمی‌گردد و بلکه بیشتر. بهار سال ۱۳۸۲ بود که محمود استادمحمد میزبان یکی از این جلسات شد تا «شب بیست و یکم» را نمایشنامه‌خوانی کند.

وعده این ضیافت پنجشنبه و جمعه هر هفته بود ساعت ۳ بعد از ظهر. از ساعاتی قبل، جمعیتی پرشمار جلوی گیشه تئاتر شهر صف می‌کشید. آنان که مشتاق دیدن و شنیدن بودند، می‌دانستند که ممکن است جایی گیرشان نیاید و روی پله‌ها نظاره‌گر برنامه باشند اما اینها هیچ مهم نبود. مهم این بود که مجالی فراهم آمده بود تا نمایشنامه‌هایی را بشنویم که متعلق به دهه‌های گذشته بود یا شاید نمایشنامه‌هایی که با گرفت و گیرهای تئاتر ما بختی برای اجرا نمی‌یافتند اما دست‌کم در این جلسات حظی می‌بردیم از شنیده شدن‌شان.

درباره این ضیافت با همه گرمی و زیبایی‌اش در مجالی دیگر خواهیم نوشت اما امروز متعلق است به محمود استادمحمد که ۲۱ سال پیش عصر یک روز زیبای اردیبهشت، میزبان «عصری با نمایش» شد. تماشاگرانی که مشتاق شنیدن نمایشنامه‌اش بودند، بهت‌زده شدند، «شب بیست و یکم» قصه‌ای هولناک داشت؛ حکایت اعتیاد بود و برادرکشی اما این همه ماجرا نبود. تماشاگران جوانی که برخی برای اول بار استادمحمد را از نزدیک می‌دیدند، دریافتند که تماشای خود این مرد لذتی شاید افزون‌تر از نمایشنامه‌اش هم داشته باشد. هنوز با پیری فاصله داشت اما تو گویی از دل تاریخ می‌آمد و از مردمانی سخن می‌گفت که دیگر رنگ عتیق به خود گرفته بودند.

چهره‌اش از جوانی پرشکوهی حکایت داشت و لحن سخن گفتنش از عاطفه‌ای سرشار بود که در روزگار ما دیگر به افسانه‌ها پیوسته بود بخصوص هر بار که می‌گفت «تئاتر!» و تو می‌توانستی حس کنی با ادای این واژه چگونه خون در رگ‌هایش تندتر می‌دود و رگ‌های گردنش چه سان متورم می‌شود.

۳۰ سالی از زمان نگارش نمایشنامه‌اش می‌گذشت. «شب بیست و یکم» را سال ۵۲ نوشته و منتشر کرده بود. اما برای اجرایش ۶ سالی منتظر مانده بود تا اینکه بهروز به‌نژاد و خسرو شکیبایی این نمایشنامه را روی صحنه جان بخشیده بودند.

در آن عصر زیبای ماه اردیبهشت او سوز درون نمایشنامه‌نویس را با نوازندگان نی قیاس کرده بود: «هر هنرمندی نمی‌تواند « نی » بنوازد بلکه باید یک سوختگی و ویرانی در وجود او باشد که به سراغ «نی» برود. نمایشنامه‌نویسی نیز در قیاس با دیگر انشعابات هنری ، همین حالت را دارد و این گونه است که در تاریخ صدساله نمایشنامه‌نویسی ایران تنها ۴ تا ۵ نمایشنامه‌نویس ماندگار داریم، در حالی که در این مدت جامعه ادبی ما شاعران و نویسندگان بسیاری را تربیت کرده است.

نمایشنامه‌نویسی را یک ورطه و مهلکه می‌دانست و گفته بود:« نمایشنامه نویس باید بتواند آدم خلق کند و به همین دلیل باید بخشی از زندگی خود را فدا کند تا بتواند کاراکترها را بیافریند و از این نظر کار نمایشنامه‌نویس شبیه «مادر» است.»

و در قیاس حال و روز هنرمندان امروز، چنین گفته بود: «زمانی در سیاسیون، کسانی که چهره مردمی داشتند، به دوستی با یک هنرمند تئاتری مباهات می‌کردند. برخلاف امروز که هنرمندان ما باید گداصفتانه خود را به مقام سیاسی بچسبانند تا نتیجه‌ای بگیرند و سالنی به‌دست آورند. با این وضع چگونه می‌توانیم تئاتری متعادل داشته باشیم ؟»

او تاکید داشت که معنای هنر طی سالیان و دهه‌ها عوض شده است و می‌گفت: «هنر در جهان سوم یعنی «هلاک» یعنی تمام کسانی که برای پول، مقام ، شهرت و … به تئاتر می‌آیند، هیچ ارتباطی به معنای «هنر» ندارند. مردم نیاز دارند و رسالتی را به کسی می‌بخشند و توقع دارند که آن هنرمند مثل فردوسی به تاریخ‌شان خدمت کند اما فردوسی هنرمند بود، ما هم هنرمندیم ! دور هنرمندی را که در جهت آب شنا می‌کند، خط قرمز بکشید. این شخص در دوره خودش موفق می‌شود اما تاریخ تئاتر، او را بیرون می‌اندازد.»

و خطاب به جوانان حاضر در جلسه توصیه کرده بود : «امیدوار باشید و به خود اتکا داشته باشید و در خواندن اهمال نکنید. زمانی که پدران تئاتر خود، یعنی بهمن فرسی، عباس نعلبندیان و … را نشناسیم، چگونه ادعای هنرمندی می‌کنیم. مشکل تئاتر ما مشکل اداری نیست. اگر امید به این داشته باشید که سازمانی دولتی برای کشف و پژوهش استعدادها تاسیس شود ، توقع بی‌جایی است . خود باید خود را بسازید. در این تجربه ۴۰ ساله‌ای که از تئاتر دارم ، کسی را ندیدم که تئاتر در وجودش باشد و بتوانند جلوی او را بگیرند. حتا اگر جامعه تئاتری او را طرد کرده باشد، آن هنرمند توانسته تمام دیوارهای پیش رویش را ویران کند و بگذرد و موفق شود. »

و در پاسخ به کنجکاوی جوانانی که مشتاق بودند بدانند چگونه سوژه آثارش را می‌یابد، گفته بود: «تا زمانی که همه وجودم درد نداشته باشد و احساس خفقان نکنم و بغض نداشته باشم، نمی‌توانم چیزی بنویسم. زمانی که در روزنامه‌ها می‌خوانم که جوانانی دست به کشتن مادر و خواهر خود می‌زنند ، تمام وجودم چلیده می‌شود و تاسف می‌خورم که این مسائل در نمایشنامه‌های ما جایی ندارد، در حالی که توجه به وضعیت و مشکلات موجود در جامعه، نوشته را سراسر درد می‌کند و هیچ قدرتی هم نمی‌تواند در مقابل آن بایستد. »

اینها بخشی از سخنان او در آن عصر زیبای ماه اردیبهشت بود و بامداد روز سوم مرداد سال ۹۲ وقتی در بیمارستان جم تهران برای همیشه چشم از جهان فرو بست، هیچ هم دور نیست اگر برخی از آن جوانانی که اول بار او را در ضیافت «عصری با نمایش» دیده بودند، به یاد آن روز و خاطره آن مرد، اشکی بر گونه‌شان دویده باشد. او با رفتنش گویی بخشی از تاریخ ما را با خود برده است.

اینستاگرام انجمن طراحان صحنه و لباس خانه تئاتر فعال شد

صفحه اینستاگرام انجمن طراحان صحنه و لباس خانه تئاتر فعالیت خود را آغاز کرد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی انجمن طراحان صحنه و لباس ،

صفحه اینستاگرام متعلق به روابط عمومی انجمن طراحان صحنه و لباس خانه تئاتر ایران فعالیت خود را از اول مرداد ماه ۱۴۰۳ آغاز کرده است .

در این صفحه ما خبرهای مربوط به حوزه طراحی صحنه و لباس تئاتر را اطلاع رسانی می کنیم.

ما را با پیشنهادات و نظرات خود در جهت بهبود این مسیر یاری کنید .

لطفا در صورت امکان این صفحه رو به اشتراک بگذارید و به دوستانتان معرفی کنید .

 

آدرس پیج اینستاگرام انجمن طراحان صحنه و لباس خانه تئاتر :

https://www.instagram.com/p/C9XJW7CR4RJ/?igsh=MTB0M212ZTFya2phdQ==

« هملت پسر انسان » در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان

نمایش « هملت پسر انسان » از یکشنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۳ هر شب ساعت ۱۹ در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران به روی صحنه می‌رود .

 

عوامل نمایش عبارتند از :

نویسنده ، طراح و کارگردان: بابک سعیدیان

براساس نمایشنامه لوکوموتیوران ، نوشته آثول فوگارد

 

بازیگران: امیرحسین رضوان صفت، تانیا بیات، علی کرمانی، بهنود خیرخواه، امیرعلی فرحناک

 

مجری طرح و مشاور کارگردان: مهلا صالحی

دستیار کارگردان: محمد درستکار

طراح صدا: علی یعقوب زاده

طراح گریم: محمد هادی کریمی

طراح پوستر: مجید سعید پور

عکاس: نجمه قادری

روابط عمومی: اشکان زارع

ساخت تیزر: بهنود خیرخواه

مدیر صحنه:‌ علی یعقوب زاده

ساخت دکور:‌ محمد هادی کریمی، منصور صالحی

 

خلاصه‌ی نمایش:

‏تو هم، اگه همه‌ی اون‌چه که زندگی به تو و بچه‌ات پیشنهاد می‌ده این باشه که وسط ریل قطار وایستی و منتظر اولین قطاری باشی که می‌آد تو ریل؟

 

برای تهیه بلیت به سایت تیوال مراجعه کنید

« مالی سوئینی » دوباره به تئاتر می‌آید/ تفاوت بین دیدن و فهمیدن

مهسا شریفی کارگردان نمایش «مالی سوئینی» با اشاره به اجرای این اثر نمایشی از ۱۰ مرداد در پردیس تئاتر شهرزاد درباره چالش‌های اجرای این نمایشنامه توضیح داد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از خبرگزاری مهر ، نمایش «مالی سوئینی» نوشته برایان فریل در تئاتر ایران به واسطه اجرای موفقی که پیش از این و با کارگردانی مرتضی میرمنتظمی روی صحنه رفت، اثری شناخته شده است.

«مالی سوئینی» ۲ بار به صحنه رفت که بار اول و در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایران‌شهر، صابر ابر، الهام کردا، عباس جمالی، بازیگران این اثر نمایشی بودند و در دور دوم اجراهای «مالی سوئینی» در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر نیز صابر ابر، امیر آقایی و الهام کردا به عنوان بازیگر حضور داشتند.

مهسا شریفی از هنرمندان جوان تئاتر قصد دارد در دومین تجربه کارگردانی خود، نمایش «مالی سوئینی» را روی صحنه ببرد.

شریفی که پیش از این نمایش «میدان پارلمان» را اجرا کرده است، درباره دومین تجربه کارگردانی خود در عرصه تئاتر به خبرنگار مهر گفت: قصد دارم نمایش «مالی سوئینی» نوشته برایان فریل را از ۱۰ مرداد در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه ببرم. این نمایشنامه در ارتباط با زن نابینایی است که بعد از ۴۰ سال زندگی در نابینایی چشمان خود را عمل می کند و بینایی خود را به دست می آورد. با این بینایی چالش‌هایی برای زن ایجاد می‌شود. در واقع مفهوم مدنظر نمایش «مالی سوئینی» تفاوت بین دیدن و فهمیدن است.

وی درباره روند تولید این اثر نمایشی، توضیح داد: حدود ۶ ماه است که در حال تمرین نمایش هستیم. در اولین تجربه کارگردانی‌ام نمایش «میدان پارلمان» را روی صحنه بردم و «مالی سوئینی» را هم با همان گروه کار می‌کنم.

شریفی از امیر احمدی، میلاد علی‌پرست و پروین والی‌زاده به عنوان بازیگر این اثر نام برد.

این کارگردان جوان تئاتر درباره چالش مقایسه‌ شدن اجرای خود با اجرای «مالی سوئینی» به کارگردانی مرتضی میرمنتظمی، بیان کرد: کار کردن نمایش «مالی سوئینی» به ویژه برای من که دومین کارگردانی خود را تجربه می‌کنم ریسک بالایی داشت و بدون تردید مقایسه با اجرای قبلی این اثر، اتفاق می افتد. سعی کردیم برخورد دیگری با متن داشته باشیم و به شکل متفاوتی آن را اجرا کنیم.

وی درباره ویژگی‌های مدنظر برای اجرای «مالی سوئینی»، گفت: نمایش را به صورت سه‌سویه اجرا می کنیم و تغییرات کوچکی در متن ایجاد کرده‌ایم تا بتوانیم فضاسازی بهتری داشته باشیم.

شریفی در پایان سخنان خود درباره چالش‌های اقتصادی موجود برای تولید، تمرین و اجرای «مالی سوئینی»، تصریح کرد: ما تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار نداریم و خودم هزینه‌ها را تأمین می‌کنم. هر چه به اجرا نزدیک‌تر می شویم هزینه‌ها بیشتر می‌شود و هزینه‌های تبلیغات و لباس هم اضافه می‌شود. تنها نکته‌ای که باعث می‌شود این سختی را تحمل کنیم، انگیزه فعالیت در تئاتر بدون داشتن نگاه صرفا تجاری است.

دغدغه‌ام اشاعه « هنر جریان » در ایران است

فعال فلوآرتز و بازیگر اپرای «شیدا» عنوان کرد: طی روزهای اولی که این کار را شروع کردیم، در ذهن خانواده‌هایمان این بود که اینها دارند چه می‌کنند اما الان آنها هم به ما افتخار می‌کنند. ما دلسوزانه این کار را دنبال می‌کنیم و دنبال اشاعه این هنر هستیم.

به گزارش گروه خبر سایت خبر خانه تئاتر به نقل از ایرنا ، ساحت موسیقی کشور طی شب‌های گذشته، پذیرای اپرای شیدا، جدیدترین فعالیت موسیقایی پرواز همای بود. کنسرت – نمایشی که علاوه بر وجوه نمایشی و موسیقی، از فلوآرتز (حرکت های نمایشی با آتش) نیز بهره برده بود. هنر نوظهوری که طی سالیان اخیر، اشاعه مناسبی در کشور داشته است.

شادی باقری و همسرش حامد میرمطهری که در عصرجدید هنر خود را در عرصه فلوآرتز نشان دادند پس از اجرا در کنسرت – نمایش در هوای بی‌چگونگی، در اپرای شیدا نیز هنرنمایی کردند.

برای آشنا شدن بیشتر با این هنر و وجوه مختلف آن، گفت‌وگویی با شادی باقری ترتیب داده‌ایم که در ادامه نظر شما را به مطالعه آن جلب می‌کنیم.

کمی درباره مسئولیتی که در اپرای شیدا بر عهده دارید، سخن می‌گویید؟

اپرای شیدا، یک سبکی از اپرا به شیوه نمایشی است. من در این اجرا، در نقش یکی از بانوان دربار هستم که بیشتر نقش منفی دارم و یک‌سری از حرکات نمایشی من با آتش است و برخی دیگر هم با پارچه اما آن حرکات نمایشی، شاخه‌ای جداگانه از هنر نمایش است به اسم فلوآرتز یا هنرهای جریان؛ یک سبک نوظهور است که تقریبا ۱۵ سال است که در دنیا آغاز شده و در حال انجام است.

درباره فلوآرتز که اسمش را طی سال‌های اخیر بیشتر می‌شنویم، صحبت کنید.

هنرهای جریان یک مجموعه‌ای از هنرهای ابزارمحور است که نیاز بسیاری به تمرکز و متعادل‌سازی دو نیمکره راست و چپ مغز دارد که ما در ایران به آن هماهنگی میان عصب و عضله می‌گوییم که هم‌زمان دو نیمکره به همراه بدن، یک هماهنگی ایجاد می‌کند و انسان را وارد خلسه‌ای می‌کند که در روانشناسی به آن حالت جریان می‌گویند. صرفا جنبه نمایش نیست اما چون معمولا با آتش است این جنبه آن بیشتر دیده می‌شود. مثلا از این هنرها در نیوزیلند برای پیشگیری و درمان آلزایمر استفاده می‌شود یا در کودکان به عنوان ابزاری برای افزایش تمرکز کارایی دارد بنابراین طبیعی است که یکی از دغدغه‌هایم این باشد که این هنر در ایران معرفی شود.

با توجه به اینکه هنر جریان، هنر نوظهوری در جهان است، وضعیت گستردگی و فعالان این حوزه در ایران به چه ترتیبی است؟

من و همسرم روزهای نخستی که این هنر را شروع کردیم، هیچ مرجعی نداشتیم. حدودا ۵ سال پیش بود که همسرم شروع کردند و بعد هم من علاقه‌مند شدم. ما به سختی با اینترنت و اساتیدی که در خارج از کشور به صورت آنلاین پیدا کردیم و چند سفری که به خارج داشتیم، تصمیم گرفتیم این هنر را به صورت جدی در ایران معرفی کنیم چون یکی از اهدافمان این بود و اسم تیممان را هم گذاشتیم جریان ریشه تا بتوانیم بذرش را در ایران بکاریم تا ریشه کند.

جریان هم استعاره‌ای از هنرهای جریان است که اسم هنری ما شد. بعد از آن هم به برنامه عصر جدید رفتیم که کمک بزرگی به ما برای معرفی این هنر شد. بعد هم مصاحبه‌هایی انجام دادیم. در کنسرت در هوای بی‌چگونگی توسط آقایان علی قمصری و سهراب پورناظری به ما شد که این هنر را بیشتر معرفی کنیم و امروز هم در اپرای شیدا با آقای پرواز همای هستیم و هر شب حدود ۱۲۰۰ نفر با این هنر آشنا می‌شوند. هنری همچنان جدید است اما در یک سال اخیر، خیلی رو به رشد بوده و خیلی‌ها با آن آشنا شدند.

کار شما شباهتی با پرفورمنس دارد؟

پرفورمنس به معنای هنر نمایشی است و هرگونه هنر نمایشی می‌تواند نوعی پرفورمنس باشد. اگر با دید نمایشی به هنر ما نگاه کنید، بله می‌تواند مربوط باشد.

در حال حاضر چند نفر به‌عنوان فعالان هنر جریان در ایران حضور دارند؟

تعدادمان خیلی محدود است؛ شاید زیر ۱۰۰ نفر به لحاظ حرفه‌ای مشغول به این کار هستیم و اکثرا هم در تهران حضور داریم. آن افراد هم یا از طریق ما با این هنر آشنا شدند و یا به عنوان شغل اصلی به آن نگاه نمی‌کنند و به عنوان تفریح کار می‌کنند. ما خیلی تلاش کردیم که این هنر معرفی شود. پیش از ما هم کسانی فعالیت‌هایی داشتند اما خیلی جدی نبودند. ما تلاش زیادی کردیم تا ابزارهای کارمان که در ایران وجود ندارد را مشابه نمونه اصلی‌شان بسازیم. ما اکنون هم به صورت آنلاین و هم به صورت حضوری، آموزش می‌دهیم. یک مقداری سخت است. ولی کسانی که به صورت مستمر به این هنر ورود می‌کنند، به نوعی مجذوبش می‌شوند.

با توجه به این محدودیتی که در اشاعه این هنر و فعالان این حوزه وجود دارد، چگونه توانستید در ۲ کنسرت – نمایش یک‌سال اخیر حضور پیدا کنید؟

بعد از عصر جدید ما با بسیاری از هنرمندانی آشنا شدیم که سال‌هاست در زمینه‌های هنری فعالیت دارند مانند سروش کریمی‌نژاد و مهرداد آبجار که از طراحان حرکت بسیار خوش‌رزومه ایران هستند و اکثر کارهای فاخر ایران، از طراحی‌های این دو هنرمند کشورمان است. وقتی آنها کار ما را دیدند، در هر پروژه‌ای که می‌تواند جلوه بصری ویژه‌ای داشته باشد و مفهومی را توسط هنر جریان برساند، از ما استفاده می‌کنند که در هوای بی چگونگی و اپرای شیدا از نمونه این کارها هستند.

با توجه به اینکه هنر جدیدی را در ایران اشاعه دادید، نوع نگاهی که به این هنر می‌شود، چگونه است و آیا آن را پذیرفتند؟

نگاه‌ها به این هنر عوض شد. چون این کار یک جلوه بصری است و چشم مخاطب را می‌گیرد. نگاهی که بعد از در هوای بی چگونگی به هنر ما شد، یک نگاه جدی بود؛ وقتی کار ما در چنین کنسرتی دیده شد، جدیتشان بیشتر شد و فعالیت‌های ما هم گستردگی بیشتری پیدا کرد. بعد از عصر جدید، تبدیل به یک تیم هنری شدیم که درنتیجه استمرار بود. در روزهای اول، سختی‌های زیادی متحمل شدیم ولی چون ما دید نهایی را از کار داشتیم و می‌دانستیم این اتفاق چقدر می‌تواند برای مردم مفید باشد، امیدواری بالایی در ما به وجود آمد البته که هنوز هم به آن نقطه مطلوب نرسیدیم. مسیری طولانی در پیش داریم و امیدواریم این استمرار را با وجود مشکلات فراوانش حفظ کنیم.

بنابراین به نوعی شما مادر معنوی این هنر در ایران هستید؟

شاید اطلاق عنوان پدر یا مادر درست نباشد چون برخی، زودتر از ما شروع کردند که خیلی برایشان اهمیت نداشت و مشاغل دیگری داشتند اما ما دلسوزانه این کار را دنبال می‌کنیم و دنبال اشاعه این هنر هستیم.

مواجهه مردم با این هنر چگونه است؟

مردم استقبال خوبی داشتند و در تمام این مدت، حتی یک نظر منفی هم از جانب مخاطب نداشتیم. همیشه نظر مردم مثبت بوده و به ما لطف داشتند. چه در اجراهای خیابانی و چه در صحنه کنسرت – نمایش از کار ما استقبال و حمایت کردند. شاید طی روزهای اول، در ذهن خانواده‌هایمان این بوده که اینها دارند چه می‌کنند اما الان آنها هم به ما افتخار می‌کنند.

در کنار این مواجهه مثبت، هنرمندانی که با آنها همکاری داشتید، چه نگاهی به هنر شما دارند؟

هنرمندان هم دوست داشتند. این هنرمندانی که ما با آنها همکاری داشتیم، آدم‌های سختگیری هستند و اگر پذیرفتند و خواستند ما در برنامه‌هایشان اجرا داشته باشیم، پس نظرشان مثبت بود مخصوصا آقای قمصری که لطف بسیاری به ما داشتند و حتی بعد از آن برنامه هم از ما در ویدئوهایشان استفاده کردند. در همین کار اپرای شیدا هم نخستین ویدئویی که از این کار منتشر شد، من با تاج آتش حضور دارم.

دغدغه‌ام اشاعه «هنر جریان» در ایران است/ «عصر جدید» سکوی پرتاب ما شد

بسترهای فعالیت هنرهای جریان در ایران به چه ترتیبی است؟

بازار کار بسیارگسترده است؛ خیلی بستگی به خلاقیت شخص دارد. جدا از تمام این جنبه‌های نمایشی که برای آن کار وجود دارد، جنبه ورزشی برای ما مهم بود چرا که این هنر، درلحظه، هم ورزشی برای جسم است و هم ورزشی برای ذهن و نوعی مدیتیشن در حرکت است مانند یوگا که خیلی گسترده است. امیدوارم که روزی در سرتاسر ایران و در شهرهای مختلف، باشگاه‌هایی از هنر جریان را شاهد باشیم.

سخت‌ترین و بزرگ‌ترین مانع کار شما در حال حاضر چیست؟

نبود امکاناتی که باید برای این کار در ایران داشته باشیم مانند ابزارها چون این کار، ابزارمحور است و ما مجبور هستیم این ابزارها را به سختی از کشورهای دیگر باواسطه وارد کنیم. مثلا پارچه سیرک اصلا در ایران وجود ندارد یا فیتیله‌های نسوزی که در کشورهای دیگر مدل‌های غیرسرطان‌زا و ایمن آن وجود دارد اما در ایران نیست. اینها موانع بزرگ کار ماست. دومین مانع آن است که درآمدزایی این کار در ایران خیلی سخت است. ما به لحاظ درآمدی، خیلی روزها تحت فشار بودیم. در مرحله نخست، تمرین و تلاش ما در روزهای اول، خیلی به لحاظ مالی و زمانی هزینه دربر داشت تا بتوانیم یاد بگیریم. در مرحله بعدی تلاش کردیم تا کار را به صورت متفاوت ارائه دهیم. ما می‌خواهیم تا همیشه، شغل اول ما همین باشد تا بالاخره این درختی که کاشته‌ایم، به ثمر برسد.

برای سهولت در بحث اشاعه این هنر، آیا استفاده از سرمایه‌گذار نمی‌تواند مفید باشد؟

چون هنوز آن اندازه مخاطب ندارد، سرمایه‌گذاران فعلا ورود نمی‌کنند اما آرزوی من این است که روزی ابزارهای لازم این کار را وارد کنم و در اختیار علاقه‌مندان به این هنر قرار دهم.

سخن پایانی شما؟

از خانواده عزیزم به‌خصوص مادرم تشکر می‌کنم که طی این مدت، همراه و حامی من و همسرم بودند.