بازیگری که خود را خوش شانس می‌داند

کلنل

سیامک صفری خود را بازیگری خوش شانس می‌داند که بخت با او یار بوده و در بخش بزرگی از آثار درخشان تئاتر بازی کرده و به قول خودش کمتر در انتخاب‌هایش به جاده خاکی زده است.

اگر شما هم در دو دهه اخیر جزو تماشاگران تئاتر بوده‌اید، قطعا بخشی از خاطرات خوش‌تان با نام سیامک صفری گره خورده است. بازیگری که در تعداد زیادی از نمایش‌های خاطره‌انگیز کشورمان بازی کرده است.

او این روزها با بازی در دو نقش قوام السلطنه و ملک‌الشعرای بهار در نمایش «کلنل» در تالار وحدت روی صحنه می‌رود.

به انگیزه بازی‌اش در این نمایش گفتگویی با او داریم.

آنچه پیش‌رو دارید، گفتگوی ایسنا با این بازیگر است؛ گفتگویی که در خلال آن یادی می‌کنیم از نمایش‌های خاطره‌انگیزی که با بازی سیامک صفری برایمان دیدنی‌تر شدند.

شما قبلا هم نقش افراد واقعی را که در تاریخ کشورمان حضور داشته‌اند، بازی کرده‌اید، از آغا محمد خان تا جامه‌دار و … اصولا بازی در نقش کارکترهای واقعی که ممکن است تماشاگر نسبت به آنان اطلاعات، دیدگاه‌هایی یا حتی تعصباتی داشته باشد، چگونه تجربه‌ای است؟

اولین برداشت درباره این کارکترها این است که بازیگر باید به آن پرسوناژها وفادار بماند ولی بازیگر در چارچوب و ظرفیتی که متن از آن شخصیت تعریف می‌کند، می‌تواند کار کند. جالب است که بگویم وقتی در نقش پرسوناژی تاریخی بازی می‌کنم که برای مردم آشناست، خیلی به این فکر نمی‌کنم که باید تلاش کنم شبیه او باشم و معتقدم آنچه متن از آن پرسوناژ معرفی می‌کند، محل شکل‌گیری بازی بازیگر است. مثلا در همین نمایش «کلنل» با دو پرسوناژ رو به رو هستم؛ ملک شعرای بهار و قوام‌السلطنه. بهار ضمن اینکه عنصری سیاسی است، شخصیتی ادبی، روزنامه‌نگار، شاعر و … بوده است ولی قوام‌السلطنه فردی سیاستمدار بوده.

کدام یک از این دو شخصیت برایتان جذاب‌تر است؟

منهای همه خصوصیاتی که برشمردم، وقتی با این دو پرسوناژ رو به رو شدم و ظرفیت‌های هر یک از آنان را در متن دیدم، بیشتر جذب قوام شدم چون صحنه‌ای که در آن نقش بهار را بازی می‌کنم، به نظرم خیلی محدود است و ابعاد مختلف این پرسوناژ را نشان نمی‌دهد. صرفا به انگیزه حضور در دفتر بهار، یکسری اطلاعات ارایه می‌شود. به همین دلیل برای من خیلی جای کار نداشت. ولی قوام را دو موقعیت می‌دیدیم؛ یکی وقتی که والی خراسان است و با کلنل رو به رو می‌شود و او را جوانی می‌بیند که کله‌ای پر باد و ایده‌هایی عجیب و غریب دارد و یک بار هم او را در موقعیتی می‌بینیم که توقیفش کرده‌اند و واکنش‌ها یا دیدگاه‌هایش را نسبت به این وضعیت می‌بینیم. در همین محدوده کوچک، قوام برای من پرسوناژ جذاب‌تری بود اما من برای بازی در نقش او تلاش زیادی نمی‌کنم و این طور نیست که خیلی تحقیق و جست و جو کنم. بلکه یک اطلاعات کلی درباره او دارم.

چرا؟ به منابع تاریخی اعتماد ندارید؟

اگر اسم متن به جای «کلنل»، احمد قوام‌السلطنه بود و قرار بود من این نقش را بازی کنم، حتما آن را دنبال می‌کردم تا ابعاد مختلف این شخصیت و تجربیات او را به دست آورم ولی در ظرفیت این متن، نیازی نمی‌دیدم که خیلی کنکاش کنم در حالیکه مثلا نمایشنامه «شکار روباه» مرا علاقه‌مند کرد که در تاریخ درباره آغا محمد خان قاجار جست و جو کنم و نتیجه‌اش آن شد که این پرسوناژ ضمن تاریخی بودن، از ذهن و تخیل نویسنده و کارگردان و بازیگر هم عبور کرده بود. به طوری که ما لحظاتی را از این شخصیت می‌دیدیم که در تاریخ وجود ندارد مانند پیچیدگی‌های عاطفی‌اش یا ارتباطش را با مضمون عشق یا نگاهش به خشونت و … موضوعاتی که در تاریخ نمی‌توانی درباره پرسوناژی مانند آغا محمد خان به دست آوری ولی در تئاتر تعریف شد. در نمایش«کلنل» هم قوام‌السلطنه عنصری است که کلنل از کنار او عبور می‌کند. ظرفیتی که متن از این پرسوناژهایی مانند قوام یا بهار معرفی می‌کند، خیلی عمیق و گسترده نبود که رغبت کنم فراتر از اینها درباره‌شان جستجو کنم.

قوام این قابلیت را دارد که به نقش محوری یک اثر هنری تبدیل شود؟

بله. پرسوناژ جذاب، عمیق و هوشیاری است و اگر در تاریخ درباره او جستجو کنیم، متوجه جذابیت و اثرگذاری او در دوره خودش می‌شویم. البته با قضاوتی که تئاتر درباره افراد دارد و نه قضاوت صرفا تاریخی. در همین نمایش «کلنل» اشاره‌هایی که به شخصیت قوام می‌شود، نشان می‌دهد ظرفیت خوبی دارد برای تبدیل شدن به یک شخصیت محوری و می‌توان روایت نمایشی او را کار کرد و گسترش داد.

شکار روباه

شکار روباه

به عنوان بازیگری که چند نقش تاریخی بازی کرده‌اید، فکر می‌کنید چقدر در آثار نمایشی‌ به شخصیت‌های مهم ملی و تاریخی‌مان می‌پردازیم تا تلنگری باشد برای مخاطب که درباره آن شخصیت‌ها و آن برهه تاریخی مطالعه کند؟

تجربه خود من هم در برخورد با مخاطب است. واکنش مثبتی که مردم نسبت به این گونه شخصیت‌ها نشان می‌دهند، نشان‌گر علاقه آنان به این پرسوناژهاست. همین الان در برخورد با نمایش «کلنل»، شاید بسیاری از تماشاگران، این شخصیت را خیلی نمی‌شناختند ولی با دیدن نمایش برایشان جالب می‌شود که چه آدم عجیب و پرکار و میهن دوستی بوده و نسبت به او خیلی سمپاتی پیدا می‌کنند. تجربیاتی که داشته‌ام مانند نمایش «شکار روباه» که برگرفته از شخصیت آغامحمد خان قاجار است یا «خاطرات و کابوس‌های جامه‌دار…» که نقش دلاکی را بازی می‌کردم که شاهد قتل میرزاتقی خان فراهانی است، استقبال و توجه مردم نشان‌گر علاقه آنان به این پرسوناژها بود. الان هم در این اجرا با همین موضوع مواجهیم.

شما در تالار وحدت در چند نمایش خاطره‌انگیز بازی کرده‌اید؛ از همین «شکار روباه» و «خاطرات و کابوس‌ها» که گفتید تا «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» و … حالا بعد از چند سال در «کلنل» روی صحنه این تالار هستید. در فاصله میان این نمایش‌ها تا «کلنل»، فضای تئاتر چقدر عوض شده است؟

برای من خیلی. من با هنرمندی کار کردم که معلم من است و اجراهای خیلی زیادی را با هم در این تالار روی صحنه بردیم که نامش دکتر علی رفیعی است که هم سبک هنری خودش را به خوبی می‌شناسد و هم آن را درست انتقال می‌دهد و کارهای بزرگی در تالار وحدت روی صحنه آورد مانند «یک روز خاطره‌انگیز از زندگی داشمند بزرگ وو»، «عروسی خون»، «یادگار سال‌های شن» که قبل از این نمایش‌ها اجرا شدند و مثلا همین «یادگار سال‌های شن» از نظر طراحی، بی‌نظیر بود. امروز چیزی از دستم رفته و آن امکان کار با دکتر رفیعی است. اصلا مدتی از تئاتر دور بوده‌ام. با این اجرا بعد از مدت‌ها دوباره کار می‌کنم. نمی‌خواهم بگویم فضای تئاتر بد شده یا خوب ولی این تغییر را حس می‌کنم.

دن کامیلو

بخصوص که شما با بسیاری از کارگردان‌های خوب تئاتر همکاری داشته‌اید که مدتی است از فضای کار دور بوده‌اند.

بله، با زنده‌یاد آتیلا پسیانی کار کردم. به عنوان یک کارگردان خلاق که همیشه نگاهی تازه و جوان داشت، برایم خیلی جذاب بود یا فرهاد مهندس‌پور که ۳ نمایش با او کار کردم و حالا سال‌هاست کار نمی‌کند. این فرصت را داشتم که با آدم‌های درجه یکی کار کنم. مثل کورش نریمانی که فصل مفصلی داشتیم از اجراهای خلاقی که او داشت و نوع نگاهش که ویژه است. کورش در سبک تئاتری خود، یک کارگردان کاملا منحصر به فرد است. با نادر برهانی مرند چند اجرای خیلی خوب داشتیم، با علیرضا نادری عزیز، نمایشی بسیار زیبا کار کردیم که جزییاتی دیوانه‌کننده داشت یا حسین پاکدل که دو اجرای خیلی خوب با هم داشتیم؛ «سمفونی درد» متن بسیار جذابی داشت و خیلی اجرای مدرن و قشنگی بود و تیم خوبی هم داشتیم و نمایش دیگری هم داشتیم به اسم «عشق و عالیجناب» که فقط یک شب در جشنواره اجرا شد و نفهمیدم چرا آن همه زحمتی که کشیدیم، در همین یک اجرا خلاصه شد. به هر حال حیف شد چون کار قشنگی بود درباره دکتر مصدق. با حسین کیانی تجربیات خوبی داشتیم. او هم در نوع تئاتر خود، کاربلد بود یا همایون غنی‌زاده که در نسل جوان، یکی از درجه‌یک‌هاست که نبوغ عجیبی در میزانسن کردن و نگاه به صحنه دارد و همیشه هم کارهایش عالی، خلاقانه و حیرت‌انگیز بوده و خوشبختانه من در دو تا از کارهایش بازی کرده‌ام. امیدوارم اسمی را از قلم ننداخته باشم ولی همانطور که می‌بینید آدم خوش شانسی بودم! بازیگری بوده‌ام که بیشتر اوقات در کارهایی حضور داشته‌ام که اتفاقات خوبی رقم زده‌اند و خیلی کم پیش آمد که به جاده خاکی زده باشم.  بیشتر اوقات با کارگردان‌های خوب همکاری کرده‌ام که متن‌های جذابی اجرا کردند و من هم پرسوناژهای خوبی را بازی کرده‌ام که می‌توانم مدعی باشم خیلی‌ها با دیدن همین اجراها به تئاتر علاقه‌مند شدند و به تماشاگران آن اضافه شدند. به همین دلیل فکر می‌کنم مجموعه حضورم در تئاتر یک نوع شانس بود.

این موضوع هم خوشحال‌کننده است و هم حسرت‌برانگیز.

بله وقتی دور می‌شوی و دیگر آن تجربه‌ها تکرار نمی‌شود، کمی حال آدم گرفته می‌شود.

همسایه آقا

اگر این نام‌هایی را که گفتید به عنوان بخشی از سرمایه‌های انسانی کشورمان در نظر بگیریم، چقدر از این سرمایه‌ها درست استفاده کرده‌ایم؟

به نظر من ظرفیت این افراد خیلی بزرگ‌تر از چیزی بود که ما از آن بهره بردیم. ما از بخش کوچکی از بودن و حضور آنان بهره‌مند شدیم.

در این سال‌ها به جز بازیگری، کارگردانی هم کرده‌اید. چقدر کارگردانی برایتان در اولویت است؟

من شاگرد هنرمندی به نام علی رفیعی هستم که فقط بازیگر تربیت نمی‌کند، او طراح صحنه، نویسنده، کارگردان و … تربیت می‌کند. من همیشه دو زانو جلوی او نشسته‌ام برای یادگیری. هرچند متاسفانه هیچ وقت نتوانسته‌ام آنچه را که از او یاد گرفته‌ام، متناسب با ظرفیتی که بوده، به کار ببرم ولی به کارگردانی، نوشتن و نگاه به صحنه گرایش دارم. معلمم آن نگاه را به من داده. وقتی هم تئاتری را می‌بینم، به تمام جزییات آن دقت می‌کنم و اغلب متوجه می‌شوم از خیلی از عناصر نمایشی به خوبی استفاده نشده است.

خاطرات و کابوس‌های جامه‌دار…

چقدر تئاتر می‌بینید؟

خیلی کم. برنامه سیستماتیک و مرتبی برای دیدن تئاتر ندارم. شاید به این دلیل که خیلی حوصله ندارم. اتفاقا خیلی هم دوست دارم تئاتر ببینم ولی انگار چیزی در من مقاومت می‌کند و مانع می‌شود شاید تنبلی است یا اینکه اگر تئاتر ببینم، ممکن است به این فکر کنم که چرا خودم کار نمی‌کنم. خیلی از اجراها را ندیده‌ام. از آنها تعریف هم شنیده‌ام، افسوس هم می‌خورم ولی …

برنامه‌ای دارید برای یک کار جدید؟

دوست دارم متن جمع و جوری با دو سه بازیگر پیدا کنم و خودم هم کارگردانی کنم و هم بازی. فعلا مشغول خواندن نمایشنامه هستم. دوست دارم کمی خودم را به سمت تئاتر بکشانم. احساس می‌کنم از آن دور شده‌ام و چون می‌دانم چه کار سختی است، می‌خواهم زودتر به سمت آن برگردم که کم‌کم دچار ترس از آن نشوم. اگر از این دورتر بشوم، دیگر جرات نمی‌کنم به تئاتر برگردم چون می‌دانم چه کار سختی است.

کار سختی شده یا همیشه بوده؟

همیشه بوده. تئاتر کار آسانی نیست بلکه بسیار سخت است و خلاقانه.

برای سینما برنامه‌ای دارید؟

اگر پیشنهاد بازی باشد، کار می‌کنم ولی سینما اصلا بحث دیگری است و به نظرم با تئاتر خیلی متفاوت است. از نظر من دنیای سینما و تئاتر ربط چندانی به هم ندارند. تئاتر، جای دیگری است. شاید هم اشتباه می‌کنم ولی به نظر من این طور می‌آید.

 

فروش میلیاردی دو نمایش در تئاتر شهر

آمار هفتگی فروش و تماشاگران نمایش‌های به صحنه رفته در مجموعه تئاتر شهر، تالار هنر و تماشاخانه سنگلج تا پایان روز جمعه ۱۹ آبان سال ۱۴۰۲ مشخص شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی اداره کل هنرهای نمایشی، آمار هفتگی فروش و تماشاگران نمایش‌ تالارهای اصلی، چهارسو، قشقایی، سایه و کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر و نمایش‌های تالار هنر و تماشاخانه سنگلج تا پایان روز جمعه ۱۹ آبان ۱۴۰۲ اعلام شد.

نمایش «پدر» به کارگردانی آروند دشت‌آرای که از روز ۱۷ مهرماه در تالار اصلی با ظرفیت ۵۷۹ تماشاگر و قیمت بلیت ۲۰۰ و ۱۰۰ هزار تومان اجرای خود را آغاز کرده با مجموع ۲۹ اجرا و میزبانی از ۱۲ هزار و ۶۱۵ مخاطب با احتساب بلیت تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان ۲ میلیارد و ۴۵ میلیون و ۵۸۰ هزار تومان فروش داشته است.

نمایش «آواز عاشقانه دختر دیوانه» به کارگردانی آروند دشت‌آرای که اجرای خود را از ۷ آبان در تالار اصلی با ظرفیت ۵۷۹ نفر و قیمت بلیت ۱۲۰ تا ۲۵۰ هزار تومان آغاز کرده است، با مجموع ۱۲ اجرا و جلب ۵ هزار و ۲۲۸ تماشاگر، توانست به فروش معادل ۱ میلیارد و ۹۴ میلیون و ۸۱۰ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «این دنیا یه کنسرت به من بدهکاره» به کارگردانی سهند خیرآبادی که اجرای خود را از ۹ آبان ماه در تالار چهارسو با ظرفیت ۱۳۲ نفر و قیمت بلیت ۱۸۰ هزار تومان آغاز کرده است، با مجموع ۱۰ اجرا و جلب ۱ هزار و ۲۹۰ تماشاگر، توانسته به فروش معادل ۱۹۳ میلیون و ۳۲ هزارتومانی دست پیدا کند.

نمایش «یادگار» به کارگردانی مهرداد کوروش‌نیا که اجرای خود را از ۱۶ آبان در تالار چهارسو با ظرفیت ۱۳۲ نفر و قیمت بلیت ۱۲۰ هزار تومان آغاز کرده است، با مجموع ۴ اجرا و جلب ۱۹۰ تماشاگر، توانسته به فروش معادل ۱۰ میلیون و ۵۶ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «تله وزیون» به کارگردانی الهه پورجمشید نیز که اجرای خود را از روز ۲۱ مهرماه در تالار قشقایی با ظرفیت ۹۶ نفر و قیمت بلیت ۱۲۰ هزار تومان آغاز کرده، با ۲۴ اجرا توانسته ۱ هزار و ۷۶۱ تماشاگر را به سالن اجرا جلب کند و به فروشی معادل ۱۵۴ میلیون و ۴۷۶ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «نفرین رزالین» به کارگردانی مسعود طیبی نیز که اجرای خود را از روز ۱۶ آبان در تالار قشقایی با ظرفیت ۹۶ نفر و قیمت بلیت ۱۲۰ هزار تومان آغاز کرده، با ۴ اجرا توانسته ۳۷۶ تماشاگر را به سالن جلب کند و به فروشی معادل ۳۷ میلیون و ۳۹۲ هزار تومان دست یابد.

نمایش «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها» به کارگردانی محمدهادی عطایی که از روز پنجشنبه ۲۰ مهرماه در تالار سایه با ظرفیت ۷۲ نفر و قیمت بلیت ۱۱۰ هزار تومان به صحنه رفته بود، با مجموع ۲۵ اجرا و جلب ۱ هزار و ۲۴۴ تماشاگر و فروش ۱۰۱ میلیون و ۴۲۰ هزار تومان، ‌روز جمعه ۱۹ آبان، به اجرای خود پایان داد.

همچنین نمایش «مامان» به کارگردانی الهام سلج محمودی که از روز یکشنبه ۸ آبان در تالار سایه با ظرفیت ۷۲ نفر و قیمت بلیت ۱۰۰ هزار تومان اجرای خود را آغاز کرده، ‌ با مجموع ۱۱ اجرا، توانست ۶۷۸ تماشاگر جلب کند و به فروشی معادل ۵۱ میلیون و ۴۲۰ هزار تومان دست یابد.

نمایش «زندگی من، یک من ساده» به کارگردانی محمدعلی زمانی نیز که از روز ۱۴ آبان در کارگاه نمایش با ظرفیت صندلی ۲۶ نفر و قیمت بلیت ۸۰ هزارتومان روی صحنه رفته است، با ۶ اجرا و جذب ۱۲۴ تماشاگر توانسته به فروش ۷ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان دست پیدا کند.

تالار هنر و رکورد شکنی ۲ نمایش کودک و نوجوان

آمار نمایش «دوره‌گردها» به کارگردانی علی فروتن و نمایش «سیندرلا» به کارگردانی مریم کاظمی دو نمایش روی صحنه تالار هنر از استقبال چشمگیر خانواده‌ها از نمایش‌های کودک و نوجوان حکایت می‌کند.

«دوره‌گردها» تا پایان روز جمعه ۱۹ آبان و با پشت سر گذاشتن ۳۳ اجرا میزبان ۴۹۴۸۹ تماشاگر بوده و درمجموع با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان به فروش ۴۲۹ میلیون و ۹۱۶ هزار و ۷۱۰ تومان دست پیداکرده است، این نمایش در ساعت ۱۷:۳۰ اجرا می‌شود.

نمایش «سیندرلا» نیز تا پایان روز جمعه ۱۹ آبان و با پشت سر گذاشتن ۲۳ اجرا میزبان ۳۵۰۲ تماشاگر بوده و در مجموع با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، مهمان و تخفیف‌دار به فروش ۲۸۴ میلیون و ۴۹۰ هزار و ۵۴۵ تومان رسیده است. این نمایش در ساعت ۱۹ اجرا می‌شود.

تالار هنر درمجموع ۲۴۲ صندلی برای میزبانی مخاطبان دارد، گفتنی است که دو نمایش یادشده تا ۲۶ آبان ماه در تالار هنر روی صحنه خواهند بود.

تماشاخانه سنگلج و دو نمایش ایرانی

تماشاخانه سنگلج با دو نمایش «زال و رودابه» به کارگردانی محمد حاج‌محمدی و «ناآرامسایشگاه» به کارگردانی محسن آزاد را روی صحنه دارد.

نمایش «زال و رودابه» که از ۵ آبان اجرای خود را آغاز کرده تا پایان روز جمعه ۱۹ آبان میزبان ۵۶۶ تماشاگر بوده است. فروش این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان ۱۲ میلیون و ۹۲ هزار و ۵۰۰ تومان ثبت‌شده است.

نمایش «ناآرامسایشگاه» نیز که از اول آبان ماه روی صحنه رفته با ۱۶ اجرایی که پشت سر گذاشته میزبان ۱۶۸۶ تماشاگر بوده است. گیشه این نمایش نیز با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان به مبلغ ۴۰ میلیون و ۴۶۳ هزارتومان رسیده است.

اجرای در انتظار گود در مرکز شکسپیر

اجرای نمایشنامه مشهور ساموئل بکت، «در انتظار گودو» با بازی مایکل شانون و پل اسپارکس در مرکز پولونسکی شکسپیر از روز چهارم نوامبر (دوازدهم آبان) آغاز شد.

به گزارش ایران تئاتر، پس از سه سال انتظار، بالاخره یکی از بنام‌ترین و پراجراترین نمایشنامه‌های جهان، با بازی دو بازیگر کارا و مشهور روی صحنه رفت.

قرار بود «در انتظار گودو» ماه مارس (فروردین-اردیبهشت) سال ۲۰۲۰ اجرا شود اما به دلیل پاندمی اجرای این اثر به تاخیر افتاد تا این‌که سرانجام و پس از سه سال انتظار از روز چهارم نوامبر (۱۳ آبان) اجرای نمایش در مرکز پولونسکی شکسپیر بروکلین آغاز شد و تا سوم دسامبر (دوازدهم آذر) در این مرکز روی صحنه است.

آرین آربوس کارگردان «در انتظار گودو» است که داستان استراگون و ولادیمیر را روایت می‌کند؛ دو مرد به ظاهر فقیر که چشم به راه شخصی به نام گودو هستند، شخصی که قول داده بیاید اما هرگز آفتابی نمی‌شود.

مایکل شانون نقش استراگون و پل اسپارکس نقش ولادیمیر را روی صحنه اجرا می‌کنند.آجای نیدو نقش پوزو و جف بیهل نقش لاکی را بازی می‌کنند. توسن فرانسوا باتیست در نقش پسربچه ظاهر می‌شود. دراماتورژی «در انتظار گودو» را جاناتان کلب بر عهده دارد.

مایکل شانون بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون است و در کارنامه بازیگری او حضور در فیلم‌هایی مانند «جاده انقلابی»، «پرل هاربر»، «۹۹ خانه»، «شکل آب»، «آمستردام»، «فلش» و سریال‌هایی مانند «نه غریبه کامل» به چشم می‌خورد.

پل اسپارکس هم بیشتر با حضور در سریال‌هایی مانند «امپراتوری بوردواک»، «آن شب» و «خانه پوشالی» شناخته می‌شود.

اجرای دوره‌گردها تمدید شد

با استقبال خانواده‌ها، اجرای نمایش «دوره‌گردها» به کارگردانی علی فروتن تا ۲۶ آبان در تالار هنر تمدید شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی تالار هنر، اجرای نمایش «دوره‌گردها» به کارگردانی علی فروتن به مدت یک هفته تمدید شد.

نمایش «دوره‌گردها» که با استقبال خانواده‌ها و کودکان و نوجوانان همراه شده است، تا ۲۶ آبان به اجرای خود در ساعت ۱۷.۳۰ ادامه می‌دهد.

این اثر نمایشی موزیکال نوشته زیبا برجی فلاح و گروه چهره آزاد است و هنرمندانی همچون علی فروتن، حمید گلی، مجید نصیری، زیبا برجی فلاح، امید اسکندر، محمد ملاولی و محمد حاجی بابایی در آن به ایفای نقش می‌پردازند.

سعیده دادگر (دستیار کارگردان)، امید اسکندر و محمد ملاولی (موسیقی و اجرا)، مهدی نیک روش (طراح صحنه)، سعیده دادگر (طراح لباس)، حسین تبریزی و لیلا پریشان (طراح گریم)، (طراح پوستر و بروشور) شیوا بابابیگی، محمد سالارگلی (عکاس و ساخت تیزر)، امیر یزدان صفت (ساخت دکور)، مژگان برنده (دوخت لباس)، علیرضا باقری (روابط عمومی)، درسا نصیری (دستیار گریم) و فوژان فروتن (دستیار لباس و صحنه)، از دیگر هنرمندان و عوامل این نمایش هستند.

این نمایش صبح‌ها نیز برای مهدهای کودک و مدارس اجرای ویژه دارد. شماره تلفن ۸۸۸۴۷۲۷۲ برای هماهنگی اجرای صبح اعلام شده است.

علاقه‌مندان می‌توانند از طریق سایت تیوال نسبت به خرید بلیت این نمایش اقدام کنند.

بازیگری که بعد از هر اجرا چشمانش تار می‌شود

«درست نیست که من از سختی‌های این نقش بگویم ولی واقعیت این است که در زندگی روزمره چشمانم تار می‌شود و حالت آن تغییر کرده است.»

این جملات را ریحانه رضی می‌گوید؛ بازیگر جوانی که مدتی است با نمایش «هیدن» روی صحنه است و در این اثر نمایشی، نقش یک زن نابینا را بازی می‌کند.

او بیش از ۱۰۰ شب، با این نمایش روی صحنه رفته و هر روز در دو اجرای  ۸۰ دقیقه‌ای به ایفای نقش می‌پردازد.

نمایش «هیدن» کار کورش شاهونه ابتدا در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت و حالا هم در تئاتر «هامون» در حال اجراست.

ریحانه رضی و کورش شاهونه زوجی هنرمند هستند که با مشارکت یکدیگر نمایش «هیدن» را اجرا می‌کنند.

اجرای دوباره این نمایش و موفقیت آن سبب شد تا با ریحانه رضی، بازیگر نقش «ژان» که در نگارش متن هم مشارکت داشته و کورش شاهونه، کارگردان و دیگر نویسنده کار گفتگویی داشته باشیم.

رضی که در ساخت این نمایش با همسرش کورش شاهونه، همکاری دارد، درباره مراحل شکل‌گیری این نمایش توضیح می‌دهد: «کورش ایده کار را مطرح کرد و مدت یک سال بر ایده و بعد بر نگارش متن کار کردیم و یک سال هم برای تمرین زمان گذاشتیم و در تمرینات به این جمع‌بندی رسیدیم.»

در شرایطی که بسیاری از کارهای نمایشی در مدت زمان کوتاهی به اجرا می‌رسند ، اینکه گروهی برای اجرای یک نمایش دو سال زمان بگذارد، اتفاقی است جالب توجه که رضی درباره آن می‌گوید: ««هیدن» محصول دو سال کار و تفکر، تمرین و تحلیل است و دلیل عمده آن، احترام به خود و مخاطب است. ارزشمندترین اتفاق ممکن برای اینکه هنرمندی بتواند رسالتی داشته باشد، این است که در وهله اول به خودش احترام بگذارد و بعد به مخاطب. برای ما مخاطب اهمیت بسیاری دارد. بخصوص بعد از نمایش قبلی‌مان«مانستر» که اجرایی موفق بود، کار ما خیلی سخت‌تر شد چون می‌خواستیم کار بعدی، برای خودمان یک قدم رو به جلو باشد.»

او درباره بازی خودش در نقش «ژان» توضیح می‌دهد: «من و کورش متن نمایش‌هایمان را با هم می‌نویسیم. اما هنگام نوشتن متن، در جایگاه نویسنده بودم و به این فکر نمی‌کردم قرار است «ژان» را بازی کنم و برای او می‌نویسم. اتفاقا به دیگر کاراکترها هم توجه زیادی داشتم. در شروع تمرین‌ها، خواسته کورش بود که «ژان» را تمرین کنم و اگر مورد قبول‌مان بود، به مخاطب ارایه کنیم. برایم خیلی مهم است نقشی که بازی می‌کنم، لایه‌های مختلفی داشته باشد و به عمق کارکتر برسم.»

اما نقش «ژان» با همه جذابیت‌هایش نقشی است بسیار دشوار.

رضی البته دوست ندارد خودش درباره سختی این نقش صحبت کند ولی در پاسخ به خبرنگار ایسنا توضیح می‌دهد: «این اجرا بسیار بسیار سخت است. حتی مخاطب هم این سختی را حس می‌کند و این اجرا برای او هم سنگین و انرژی‌گیر است. البته خیلی احساس خوشایندی نیست که خودم بخواهم درباره وضعیت چشمم در این نمایش صحبت کنم چون شاید جنبه تعریف از خود بگیرد ولی اگر بخواهم صادقانه پاسخ بدهم، کار بسیار سختی است. برخی دوستان فکر کرده‌اند چشم من لنز بوده یا گریم داشته‌ام. آنچه می‌بینید، ماحصل ۱۲ سال کار و تمرین و زحمت است و به تمرین چند ماهه برنمی‌گردد ولی عشقی که به این نقش و نمایشنامه دارم، مرا سرپا نگه می‌دارد که بتوانم این سختی‌ها را به جان بخرم. در این ۱۰۰ شب اجرا حالت طبیعی چشمان من در زندگی عادی و روزمره‌ام تغییر کرده و کاملا تار می‌بینم و منتظرم بعد از اجرا برای درمان اقدام کنم.»

اما مشکل فقط به چشمان او برنمی‌گردد و اتفاقاتی دیگر هم در خلال اجرای این نمایش برای او رخ داده که یادآوری آن را خالی از لطف نمی‌داند: «در یکی از اجراهایی که در تالار قشقایی داشتیم، در صحنه درگیری زن و شوهر، در اکت نمایش، دستم را روی گوش راستم گذاشتم و ناگهان گوش سمت راستم سِر شد و اصلا نمی‌شنید و بسیار مضطرب شدم. شب خیلی عجیبی بود و با همان شرایط اجرا را ادامه دادم که اجرای بسیار هول انگیزی شد. بعد از اجرا که با پزشک تماس گرفتم، احتمال دادند دچار سکته گوش شده باشم و گفتند خوب است که به چشم‌تان نزده!»

رضی ادامه می‌دهد: «برخی کارکترها ویژگی‌هایی بسیار خطرناک دارند که تو یا نباید سمت آنها بروی چون ممکن است نتوانی حق مطلب را ادا کنی یا باید آنچنان آگاهانه و دقیق و درست باشد که حرفی برای گفتن نماند. سعی من بر این بود که شق دوم اتفاق بیفتد و اگر قرار است نقش یک نابینا را بازی کنم، چیزی کم و کسر نباشد. به همین دلیل پارسال حدود ۷ ماه با این عزیزان معاشرت داشتم و در موقعیت بازی و مکالمه با آنان قرار می‌گرفتم و خیلی از جزییات نقش را در برخورد با آنان و به صورت حقیقی دریافت کردم چون برایم بسیار مهم است که وقتی نقشی را بازی می‌کنم که در جامعه حضوری واقعی دارد، شاید خودم رنگ و بویی به آن بدهم و آن را از فیلتر بازیگری‌ام بگذرانم، ولی دوست دارم بخش عمده‌ای از آنچه را که مخاطب می‌بیند، بر مبنای کارکتر حقیقی باشد که اینها منوط به تمرین و تحلیل و دیدن‌های سالیان است که سبب می‌شود کارکتری مورد لطف تماشاگر قرار بگیرد.»

رضی در پاسخ به اینکه چقدر موفقیت این نمایش را پیش‌بینی می‌کردید، توضیح می‌دهد: «طبیعتا و وقتی نسبت به موضوعی آگاهی داری و پیشنیه آن را می‌دانی، می‌توانی تا حدودی نتیجه‌اش را پیش‌بینی کنی. وقتی بعد از «مانستر»، یکی دو سال زمان می‌گذاریم که به ایده‌ای برسیم و چندین ایده را کنار گذاشتیم تا به ایده بهتری برسیم، برای هر یک از مراحل نگارش متن و تمرین، یک سال دیگر وقتی می‌گذاریم و به جز آن کورش، پیش از تمرین در پلاتو، طراحی صحنه، نور، دکور و لباس‌هایمان را می‌داند. همه چیز آماده اجراست و فقط بازیگران در موقعیت نقش قرار می‌گیرند و اتود می‌زنند. وقتی نسبت به آنچه خلق می‌کنی، آگاهی داری، موفقیت آن هم قابل پیش‌بینی است. هدف ما این بود که یک کار خوب خلق کنیم تا مخاطب دوستش داشته باشد و احترام به خود و مخاطب در آن رعایت شود.»

ریجانه رضی در پایان یادآوری می‌کند: «دو سال پیش وقتی هنوز تمرین «هیدن» را آغاز نکرده بودیم، به کورش گفتم اگر کار ما از میان هر تعداد تماشاگر فقط بر یک نفر تاثیر مثبت بگذارد، کار خود را انجام داده‌ایم و رسالت هنر در این است که حرفی برای گفتن داشته باشد و رد پایی بگذارد که کسانی از آن عبور کنند و نکته‌ای دریابند. تلاش ما این بوده و میزان موفقیت آن به مخاطبان برمی‌گردد.»

اما کورش شاهونه، کارگردان و دیگر نویسنده «هیدن» که در نمایش قبلی‌اش «مانستر» به افرادی توجه داشته که دچار معلولیت هستند، درباره پرداختن به این اقشار یا کسانی که دچار نابینایی هستند، می‌گوید: «برای من تمثیل، استعاره و فلسفه سوژه، جدای از قصه اولیه‌ای که تماشاگر با آن مواجه می‌شود، بسیار مهم است. نگاه من به «هیدن» این است که نابینایان اصلی کسانی‌اند که در ظاهر بینا هستند ولی حقیقتِ اطراف خود را کتمان می‌کنند. همه ما در طول روز هزار و یک موضوع را در زندگی شخصی و روابط‌مان اعم از دوستانه، زناشویی و … داریم که بخش عمده‌ای از آنها را کتمان می‌کنیم و چشم‌مان را بر آن می‌بندیم. این وضعیت ، جهانی را در «هیدن» ایجاد می‌کند که نشان می‌دهد نسبت به خیلی از مسایلی که سرسری از کنارشان می‌گذریم یا عامدانه چشم‌مان را بر آن می‌بندیم، در اصل نابینا هستیم. این خود یک استعاره و تمثیل است.»

او ادمه می‌دهد: «برایم مهم است که در نمایش‌هایم استعاره و جهان تمثیلی وجود داشته باشد و بتوانیم آن را بسط دهیم. نه اینکه الزاما بخواهم در کارم به یک جغرافیا یا موضوعی بپردازم که جهانشمول نباشد. مثلا همیشه به کارهایی که در رابطه با مواد مخدر اجرا می‌شود و عموما در محلات پایین شهر می‌گذرد، این نقد را دارم که این کارها در عین جذابیتی که برای مخاطب دارند، تاریخ انقضا دارند و تا جایی کار می‌کنند. مثلا مخدر «شیشه» ممکن است تا ۲۰ سال دیگر وجود نداشته باشد ولی هویت انسان، دغدغه‌ای همیشگی است و می‌تواند ترسناک باشد چراکه شناخت بیشتر یک انسان می‌تواند از هر چیزی هولناک‌تر باشد چون نزدیکترین کسان آدم، بسته به موقعیتی که در آن قرار می‌گیرند، ممکن است وجوهی ناشناخته از خود را بروز دهند. »

او اضافه می‌کند: «برای ما هر روز این دغدغه وجود دارد که کاش نمایش برای تماشاگران تلنگری باشد و سبب شود در زندگی شخصی خود به سمت خیانت نروند. اگر این اتفاق درست بیفتد، رسالت تئاتر به خوبی انجام شده.»

شاهونه با ارایه توضیحاتی درباره شیوه کارگردانی این نمایش و استفاده از مانیتورهای نمایشی در آن اضافه می‌کند: «آن دو مانتیور استعاره چشمان نابینای زن است که با شکستن دیوار چهارم، تمام آن لحظات را برای تماشاگر از نقطه‌های پنهان درمی‌آورد و او را در موقعیت تصمیم‌گیری قرار می‌دهد و می‌کوشد آن کارتاسیس و همذات‌پنداری را برای او ایجاد کند و  این بزرگترین چالش نمایش ماست که تماشاگر به جای یکی از کارکترها، خود را در مقام تصمیم‌گیری بداند.»

این کارگردان ادامه می‌دهد: «حرف من این است که وقتی شب‌ها به خانه بازمی‌گردیم، آیا دوربین‌های مداربسته خود را چک می‌کنیم، به رفتارمان در طول روز و اشتباه‌های‌مان فکر می‌کنیم، اگر آن دوربین‌ها را چک کردیم، کجا را سانسور می‌کنیم، کجا را دوست داریم پاک کنیم یا نگه داریم. این کاربرد دوربین مداربسته هم در جامعه و هم در هویت هر فرد در تمام لحظات به سراغ‌مان می‌آید.»

بخش بعدی گفتگوی ما درباره استقبال تماشاگران از «هیدن» است که سبب شد اجرای آن چند بار تمدید شود.آن هم نمایشی که بدون چهره شناخته شده، اجرا می‌شود.

شاهونه در پاسخ به اینکه این استقبال چقدر در این گروه انگیزه ایجاد می‌کند تا همین سبک و سیاق را ادامه بدهند، می‌گوید: «بازیگری که به درصدی از شناخته شدن می‌رسد، آن هیجان و آدرنالین و شوق و ولع را از دست می‌دهد و کار بازیگری برایش به یک حرفه و بیزنس تبدیل می‌شود. معتقدم در کشور ما اغلب بازیگرانی که به میزانی از شهرت می‌رسند، پول ، بیزنس، جهان تبلیغات، جهان مولتی مدیا و سوشال مدیا آنان را می‌بلعد و جز اسمی که در برهه‌ای درخشان بوده، چیزی از آنان نمی‌گذارد. ممکن است این اتفاق برای همه ما رخ بدهد. برای همه ما سئوال است که چرا بازیگری که در برهه‌ای جریان‌ساز بوده و بعد از مدتی درگیر پروپاگاندا می‌شود و همین موضوع، تمام هویتش را از او می‌گیرد. دلیلش این است که او خود را از طبقه متوسط و پایین جامعه جدا می‌کند. وقتی آرتیست خود را از جامعه جدا می‌کند، چگونه متوجه می‌شود کسی که در مترو و اتوبوس یا در حال بالا رفتن از یک پل هوایی است، چه دغدغه‌ای دارد. او دیگر در صف نانوایی نیست که حرف مردم را بشنود بلکه در طبقه‌ای زندگی می‌کند که از درد، رنج و مشکل بی‌خبر است. بعد ما انتظار داریم که چنین بازیگری برای مردم یا کاری دغدغه‌مند بسازد. به احتمال بسیار قوی شاید خود من هم درگیر این وضعیت بشوم. این سیستم در تمام دنیا جریان دارد ولی در دیگر کشورها، بازیگران خودشان را نجات می‌دهند و مدام بر خودشان کار می‌کنند تا به منیت نرسند و خود را صاحب سبک نمی‌دانند و عطش یادگیری همچنان در آنان وجود دارد. این ویژگی باید درون همه باشد. الان برای کار بعدی‌ام وحشت دارم که چه کنم تا گامی رو به جلو باشد. باید با نسل جدید دمخور باشیم تا بتوانیم خود را به روز کنیم. به همین دلیل تماشاگران نوجوان را دعوت می‌کنم تا نظرات‌شان را درباره کارم بشنوم.»

آخرین صحبت‌های کورش شاهونه در تقدیر از گروه بازیگران نمایشش و به ویژه ریحانه رضی است: «علاقه‌ای به حرف‌های کلیشه‌ای ندارم اما دینی بر گردن خود حس می‌کنم و باید بگویم من و ریحانه هنگام کار تئاتر، به شدت نسبت به یکدیگر بی‌رحم هستیم و اگر ریحانه روزی در کاری نتواند کیفیت مد نظرمان را در بازیگری ارایه بدهد، اولین منتقد سرسختش خودش است و بعد من. اما در این نمایش کاری می‌کند و در مرزی بین رئالیزم و اکسپرسیونیستم در حرکت است که دستانش را می‌بوسم برای دو سانس ۸۰ دقیقه روی صحنه با آن چشمان و شکل و شمایل. و اطمینان دارم ریحانه معیارها و ساز و کارهای جدیدی در بازیگری تئاتر ایجاد می‌کند و از او و تمام گروه بازیگرانم سپاسگزارم.»

نمایش «هیدن» هر شب در دو نوبت ۱۸ و ۲۰ در تئاتر «هامون» به نشانی: خیابان انقلاب، خیابان فلسطین جنوبی، نرسیده به خیابان شهدای ژاندارمری روی صحنه است.

سیطره ساختاری چند گانه بر محتوا           

نگاهی به نمایش ” اتاق” اثر ” هارولد پینتر”  به کارگردانی ” ماهور تهرانی”

حسن پارسائی

یک اجرا موقعی موفق است که درآن ساختار برآیند محتوا و بالعکس محتوا برآیند ساختار باشد؛ در چنین حالتی می توان گفت که اجرای مورد نظر بهترین  و زیباترین شکل اجرایی یک نمایشنامه است. هرگونه ضعفی در تناسب بین ساختار و محتوا سبب  کژ روی  و کم فهمی  خواهد شد، زیرا  ضایعه فوق معمولأ  گمانه زاست و سبب برون رفت چرخه ذهن از حیطه درک کامل متن خواهد بود.

اجرای نمایش”اتاق” اثر “هارولد پینتر” به کارگردانی”ماهور  تهرانی” که هم اکنون در تالار مولوی از سالن های  وابسته به دانشگاه تهران اجرا می شود، از یک طراحی صحنه ساده ، قراردادی و شخصی برخوردار است که حاوی هیچ  تأویل خاصی نیست ، اما زمینه و فضای مناسبی را برای ورود و خروج  بازیگران  و  قرار گرفتن  آن ها  در میزانسن های پیشنهادی  کارگردان  فراهم نموده است.

دراین اجرا  در رابطه با مقوله بازیگری، عملأ از شیوه های  ترکیبی متفاوت و متناقضی استفاده شده است: بازیگران اکثرا سیاهپوش‌اند  و بخشی از چهره هایشان(عمدتا  دور و زیر چشم ها) با خطوط هاشوری سیاه، چهره پردازی شده و بازی آن ها شبیه بازی بازیگران ” نمایش های آئینی و آداب محور  چینی” است، با این تفاوت ضمنی که اینجا  بازی این  بازیگر ها تا حدی مکانیکی تر وعروسکی تر است؛ ضمنا اساسا این نوع بازیگری به علت حرکات  توجیهی اندازه گیری شده اش درموقعیت ها وحالات گوناگون،تا حد قابل توجهی شبیه بازی  بازیگران نمایش های”پانتومیم” هم است که به آن مثلأ با در نظرگرفتن  یک سلیقه  شخصی غلط عنصر کلام  هم  اضافه شده باشد؛ اگراین تناقضات را به شیوه اجرای نمایش  که در آن بازیگران  اغلب از پشت  پرده  توری  سفید  و نازک در قسمت وسط  و انتهای صحنه  وارد  صحنه می شوند، اضافه  کنیم و نیز بازیگرانی را هم  که در پشت  همان  پرده  توری  نازک در حال  حرکاتی همسان هستند  در نظر بگیریم ، دقیقا  شباهت شیوه  اجرا به نمایش های “آئینی و آداب محورچینی”  آشکارتر می شود؛ ضمنا یکی از بازیگران سیاهپوش  با مو های سیاه آویخته بلندش و حالت خمیده وهمزمان  حرکات تند و غیرقابل پیش بینی دست و بدنش همانند شبحی وارد صحنه می شود: او با ریخت و حرکات ترسناکش دقیقا  یک  موجود خوفناک نمایش ها و فیلم‌های سینمایی سبک گوتیک را تداعی می کند:اینجا ثابت می شود کارگردان آنچه را از هر مدیومی آموخته یکجا  بر اجرای نمایش‌اش  تحمیل کرده است. او به طورهمزمان از یک بازیگر زن سفید پوش هم که بازی بدون کلامی دارد ، استفاده  کرده که با حضور نمادینش  در حاشیه صحنه، قرینه‌ای ناظر برای  موجودیت  باطنی  و  معصوم پرسوناژ  زن  محوری نمایش  محسوب می‌شود : این  ترفند هوشمندانه و زیبا نشان می دهد که  کارگردان  در ُکل نگرش نسبتأ خوبی به مدیوم تئاتردارد،اما او در بخش‌های دیگر اغلب   دررابطه با استفاده از دانسته‌ها و استنباط‌هایش عملأ  افراط می ورزد: مثلأ در مورد رنگ صحنه و لباس، که رنگ‌های  ُکل صحنه را تشکیل  می‌دهند، عملأ  بر کُنتراست  دو رنگ سیاه و سفید تأکید می ورزد؛ این در شرایطی انجام شده که تماشاگر در نمایش بجز دو مورد، آن هم به طور نسبی، با آدم های بد رو به رو نیست.

تأکید  بیش از اندازه  بر حرکات ماشینی که بخشی از آن ها اساسا اضافی  و ابهام آمیز است، سبب  فاصله‌گذاری  ذهنی شده: تماشاگر همه  توجهش به حرکات مکانیکی و عروسکی بازیگرها معطوف می‌شود تا  بلکه از آن‌ها سر در بیاورد: همین عارضه، به طور همزمان  ذهن  تماشاگر را از بیان و موقعیت  خود پرسوناژهای روی صحنه  و حتا  از موضوع  و تم نمایش دور می‌کند. در چهره‌پردازی پرسوناژها هم به اندازه  کافی دقت  نشده است؛ در صحنه ای  از اجرا، وقتی  یکی از بازیگران  مرد  حرکت  تندی  انجام  می‌دهد، سبیل مصنوعی‌اش کنده می‌شود و بر کف صحنه می‌افتد(!؟)

همه این‌ها نشان می‌دهد که  فرم گرائی بیش از حد  و بدون تأویل‌های دراماتیک( بجز ترفند زیبائی که در مورد بازیگر زن سفید پوش بدون کلام انجام شده) عملأ  باری می‌شود بر دوش خود نمایش.

آوازی هم با سبک و سیاق آوازهای  کلیسائی  اجرا می‌گردد  که به خودی خود زیباست ، اما اصلأ  با محتوا و اجرای این نمایش سنخیت ندارد.

کاربری نور مناسب است و بازی بازیگران هم در چارچوب همین سبکی که ” ماهور تهرانی” برای اجرا در نظر گرفته ، خوب است؛ اما این، شیوه بازیگری در نمایشنامه  ” هارولد پینتر” نیست.

کارگردان دراصل بخش‌هائی از نمایشنامه “اتاق” اثر “پینتر” را به بهانه آدابته کردن تغییر داده و در بروشور به آن اشاره نکرده است: این اقدام هم همانند سایر ترفندهای سلیقه‌ای او در اجرا، تمهید چندان مناسبی نیست.

درپایان باید گفت به رغم ضعف‌هایی که به آن‌ها اشاره شد، نمایش “اتاق” اثر دستکاری شده “هارولد پینتر” به دلیل برخی داشته‌ها  و  بازی خوب بازیگرانش  و نیز کارگردانی  نسبتأ خوب  کارگردان  در رابطه  با هماهنگ کردن  بازیگران  و ارائه برخی ذهنیت‌ها و کارکردهای ذوقی، به یک بار دیدن می ارزد.

داستان سرباز فراری که به خوک‌دانی پناه می‌برد

نمایش «یک مرد، یک خوک» اثر آثول فوگارد، ترجمه هوشنگ حسامی و کارگردانی امیرسینا جوادی از روز چهارشنبه ۱۷ آبان در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه می‌رود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی اثر، نمایش «یک مرد، یک خوک» اثر آثول فوگارد، ترجمه هوشنگ حسامی، کارگردانی امیرسینا جوادی و تهیه‌کنندگی حمید پایدار و اسماعیل رسولی‌وند از روز چهارشنبه ۱۷ آبان، ساعت ۲۰ روی صحنه می‌رود.

سمیرا حسینی، امیرسینا جوادی، محسن قاسمی و با صدای سایه کبیری در این اثر به ایفای نقش می‌پردازند.

در خلاصه داستان نمایش «یک مرد، یک خوک» آمده است: «سربازی از جنگ جهانی دوم فرار کرده و از ترس اعدام به دلیل خیانت به کشورش به خوک‌دانی خانه خودشان در روستا پناه می‌برد؛ در دهمین سال حضور خود در خوک‌دانی در حالی که در روستا جشن یادبود از شهدای روستا در جنگ جهانی برگزار می‌شود، اتفاقی می‌افتد که … .»

از دیگر عوامل این اثر نمایشی می‌توان به طراح: ایمان اسدی، جانشین تهیه‌کننده و تبلیغات: ساشار بابائی، نوازنده و موسیقی: ماکان جمشیدی، دستیار کارگردان: فاطمه ظهیری، منشی صحنه: ساشار بابائی، مدیر صحنه: محسن قاسمی، طراح صحنه: پیمان گودرزی، دستیار صحنه: حامد سام خانیانی، محمد واحدپرست، طراح لباس: هلیا شکری، دستیار لباس: سورنا مقصودی، طراح گریم: ندا میرزائی، مدیر روابط عمومی و مشاور رسانه‌ای: سیدمحمدصادق سیادت، عکس و تیزر: حسین صمیمی، طراح گرافیک: استدیو رد اشاره کرد.

علاقه‌مندان جهت خرید بلیت این نمایش می‌توانند تا ۲۳ آذر به سایت تیوال و یا گیشه پردیس تئاتر شهرزاد به آدرس خیابان نوفل لوشاتو، بعد از سفارت ایتالیا مراجعه کنند.

مجلس پدر کشی و خواهر کشی

نگاهی به  نمایش ” چنگال” به نویسندگی ” مصطفی لعلیان” و کارگردانی ” مرتضا ربیعی”

حسن پارسائی

آیا هر چیزی که روی صحنه اجرا شود، نمایش محسوب می شود؟ آیا صرفا با داد و بیداد  و جیغ کشیدن می‌توان هیجان ایجاد کرد؟ آیا نشان دادن و یا تظاهر به وقوع یک یا دو حادثه  به خودی خود می تواند نمایش تلقی شود؟ آیا همه حوادث در متن یا اجرا با ارائه  نتیجه و غایت‌مندی معین پایان اثر، بی‌ارتباط است؟ آیا  اجرای یک نمایش به طور  یک سویه‌ای صرفأ به منظور سرگرم کردن مخاطبان است؟

پاسخ به همه پرسش های فوق الذکر، الزاما و قاطعانه” منفی” است؛ در این رابطه ،نمایش “چنگال” به نویسندگی” مصطفی لعلیان” و کارگردانی “مرتضا ربیعی” نمونه اجرایی شاخص  و آشکاری است.

در این اجرا دونفراز فرزندان (یک خواهر و برادر) با حالات تهاجمی وعصبانیتی افراطی برآنند که پدر وخواهر دیگرشان را که  از پدر حمایت می‌کند، با  ارعاب  و حالات  و رفتار تهاجمی بترسانند؛ آن‌ها نهایـتا پدرشان را که با هر دو آن ها و مادرشان رفتار مناسبی نداشته و حتا دراثر یک اشتباه ( در نمایش چگونگی این اشتباه در ابهام مانده) آتشی برافروخته که صورت هر دو آن ها را سوزانده، عملا به محاکمه خانوادگی می‌کشانند  و همزمان خواهر دیگرشان را به عنوان شریک جرم پدر ، مورد مجازات و انتقام‌کشی قرار می‌هند. آن‌ها از پدرشان می‌خواهند که از هردو آن‌ها عذرخواهی کند، در غیر این صورت  او  و خواهرشان را زنده زنده در آتش می‌سوزانند. در ادامه و برای شروع مجازات، پدر و خواهرشان را به بند می‌کشند و با تهدید و ارعاب،کمی منتظر می‌مانند. پدر در آخر عذرخواهی  می‌کند  و …نمایش….

اجرا داستان ندارد و  فقط نشان دهنده  یک موقعیت اغراق آمیز و از پیش مشخص است. از زبان یکی از بازیگران زن به طور محافظه‌کارانه‌ای خطاب به تماشاگران  چنین عنوان می‌شود که همه چیز نوعی تمرین نمایش است و با این اعلام ضمنی” عملا از طرف خود اعضا این گروه تئاتری، یک (صفر ) گنده  به اجرا  و محتوای نمایش، داده می‌شود.

صدای جیغ و داد وموسیقی”جیغ مانند” وبسیار نامناسب اجرا همه تماشاگرانی را که با آرزوی تماشای یک نمایش تئاتری با ژانر “درام اجتماعی-انتقادی” به داخل سالن آمده‌اند، عملأ می آزارد؛ این شکنجه شدن ناشی از شنیدن فریادها و خشونت‌های بی حد و مرز، در تمام طول اجرا  وجود دارد.

طراحی و ابزار صحنه  بسیار ” من درآوردی” است  و هیچ سنخیتی با محتوای معمولی اجرا ندارد: همه چیز عمدتا در یک میز پینگ پنگ خلاصه می‌شود که روی آن می‌خوابند و در همان حال گاهی دور و برشان قاشق، چنگال، بشقاب و غیره است. آن‌ها روی این میز پینگ‌پنگ با سماجت زیادی همدیگر را شکنجه می‌دهند و می‌ترسانند.

بازیگری بازیگران ارتباط چندانی با نقش‌ها ندارد: تمامأ با افراط در داد و بیداد و جیغ زدن همراه است. چهره‌پردازی بازیگران ناشیانه انجام شده: درصحنه‌ای یکی از بازیگران  (بازیگر نقش پسر) هنگام  پیچ  و تاب دادن  بدنش  و نشان دادن میزان عصبانیتش، در اثرحرکات اغراق‌آمیزش مقداری از چسپ گریم خمیرمایه‌ای صورتش کنده و آویزان می‌ماند (!؟) در کل، کاربرد غلط چسپ و خمیرمایه خاصی که برای نشان دادن صورت‌های سوخته خواهر و برادر به کار رفته کاملأ غیرواقعی ومصنوعی بودن گریم را آشکار کرده است. کارگردانی اجرا بسیار ضعیف و میزانسن‌ها بدون تأویل و فقط و فقط برای پیش بردن اجراست.

اجرای  نمایشواره “جنگل” به کارگردانی ” مرتضا  ربیعی” اجرای بسیار ضعیف و به راستی” اعصاب ُخرد کن” است.

بازیگری نور، صوت و تصویر بر صحنه

مهرداد کوروش‌نیا کارگردان نمایش «یادگار» با اشاره به اینکه این اثر با استفاده از تکنولوژی و امکانات روز تولید شده است، یادآور شد مخاطبان قرار است به تماشای یک اثر سرراست و انسانی بنشینند.

مهرداد کوروش‌نیا نویسنده و کارگردان تئاتر که این روزها در حال آماده‌سازی نمایش مونولوگ «یادگار» با بازی نسیم ادبی برای اجرا از ۱۶ آبان در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر است، درباره این اثر نمایشی گفت: «یادگار» یک داستان عاشقانه است که با یک زاویه دید متفاوت نسبت به یک واقعه تاریخی، روایت می‌شود. نمایشنامه «یادگار» را سال ۹۶ نوشتم و یکی‌دوبار بازنویسی شد تا به نسخه نهایی رسیدم و امسال این اثر نمایشی به تولید رسید تا در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برود.

وی که مرداد و شهریور سال جاری نمایش «زیگموند» را در تماشاخانه ایرانشهر اجرا کرد، درباره شرایط تولید همزمان ۲ اثر نمایشی، توضیح داد: نمایش «زیگموند» کاری بود که تولید آن از ابتدای سال جاری آغاز شد و در مرداد روی صحنه رفت. نمایش «یادگار» یک مونولوگ است و تولید کارهای مونولوگ اگر متن و طراحی‌ها آماده باشند، دردسرهای کارهای پرپرسوناژ را ندارد. ما در نمایش «یادگار» نسیم ادبی را داریم که هم بازیگری با سابقه است و هم تجربه نمایش مونولوگ را دارد. بخش نور، موسیقی و جلوه‌های بصری «یادگار» را هم از قبل آماده داشتیم و تولید این اثر نمایشی یک ماه و نیم زمان برد.

کوروش‌نیا درباره ویژگی‌های نمایش «یادگار»، یادآور شد: این نمایش جزو نمایش‌های ایستا است و بازیگر روی صحنه حرکت ندارد و به عنوان راوی داستان حضور دارد و میزانسن‌ها از طریق نور، صوت و تصاویر پروجکشن ایجاد می‌شود. اگر در مدل‌های متعارف، بازیگر میزانسن را تولید می‌کند در این نمایش میزانسن را صدا، تصویر و نور ایجاد می‌کند. از این جهت «یادگار» تجربه فرمالیستی خوب و جذابی است و پیشنهادهای خوبی برای تئاتر دارد. در این اجرا تمام طراحی‌ها در یک فلش‌مموری جا می‌گیرد و شما با یک چمدان که لباس اجرا در آن جای می‌گیرد می‌توانید نمایش را در جاهای مختلف اجرا کرد که بسیار هم چشم‌نواز است.

این کارگردان تئاتر در ادامه سخنان خود به خبرنگار مهر اظهار کرد: تئاترهایی همچون «یادگار» از جمله تئاترهای هستند که به لحاظ رشد و پیشرفت تکنولوژی شکل گرفته‌اند و ما می‌توانیم با استفاده از تکنولوژی اشکال جدیدی از تئاتر خلق کنیم. وقتی تکنولوژی حجم زیادی از اتفاقات را در زندگی ما رقم زده است باید ببینیم تکنولوژی می‌تواند چه ویژگی‌های بصری و امکاناتی را وارد تئاتر کند؛ اینکه با امکانات خیلی معمولی چگونه می‌توانیم اجرایی معاصر و به‌روز داشته باشیم که ۶۰ یا ۳۰ یا ۲۰ سال پیش چنین اجرایی امکان‌پذیر نبود زیرا این اجراها مبتنی بر تکنولوژی و امکانات جدید هستند.

«یادگار» برای تئاتر پیشنهاد دارد/بازیگری نور، صوت و تصویر بر صحنه

وی در پاسخ به این پرسش که آیا امکان اجرای چنین تئاترهایی که نیاز به تکنولوژی و امکانات جدید دارند در هر سالنی امکان‌پذیر است؟ تأکید کرد: اتفاقاً اجرای چنین آثاری ساده است ولی باید برای طراحی‌های آن فکر کرد. ما برای صدای طراحی شده نمایش فکر کرده و انرژی گذاشتیم. مساله آمبیانس و افکت کمتر در تئاتر ایران مورد توجه قرار می‌گیرد یعنی اینکه صدا به مثابه میزانسن باشد. برای طراحی نور نیز با استفاده از دستگاه سی‌ان‌سی نورهای مختلف اجرا تعبیه شد که چنین امکانی برای همه فراهم است. دستگاه پروجکشن هم که در هر سالنی هست ولی طراحی تصاویر برای یک اثر نمایشی دقت نظر می‌خواهد.

کوروش‌نیا درباره چشم‌انداز خود از مواجهه مخاطب با اجرای نمایش «یادگار»، گفت: فکر می‌کنم مواجهه مخاطب با این نمایش خوب خواهد بود. نمایش حدوداً ۴۵ دقیقه است و در آن مدت یک داستان سرراست و انسانی را برای مخاطب روایت می‌کنیم و حوصله مخاطب سر نمی‌رود. تماشاگر با عناصر بصری از طریق نور و تصاویر پروجکشن و اصوات شنیدنی که با خلاقیت جذابی طراحی شده‌اند به گونه‌ای مواجه خواهد شد که برایش سرگرم‌کننده و جذاب خواهد بود.

نمایش «یادگار» از ۱۶ آبان ساعت ۱۸:۳۰ در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌رود.

جلسه هیات مدیره انجمن موسیقی برگزار شد

هیات مدیره  انجمن صنفی سراسری موسیقی تئاتر سی و هفتمین جلسه‌ خود را با حضور همه اعضا هیات مدیره و بازرسان در تاریخ ۱۴ آبان ۱۴۰۲ در محل عمارت تئاتر برگزار کرد. 

در این جلسه گزارش مربوط به کنسرت دوم موسیقی تئاتر پرداخته شد و هماهنگی های لازم برای بزگزاری اولین کنسرت موسیقی تئاتر کودک انجام گرفت و جوانب آن مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرارگرفت.

همچنین انجمن برگزاری کنسرت سوم موسیقی تئاتر را مورد بحث و تبادل نظر قرارداد . همچنین آقای محمد وفایی رسما به عنوان مسئول روابط عمومی به انجمن پیوست . این جلسه از ساعت ۱۵ آغاز و در ساعت ۱۹ پایان بافت ‌.