بازیگر برنده اسکار در برادوی مادر می‌شود

جسیکا لنگ، بازیگر برنده جایزه‌های تونی و اسکار که با فیلم «کینگ کونگ» در سال ۱۹۷۶ به شهرت رسید، نقش اصلی «نمایش مادر» را که سال آینده در برادوی نیویورک به صحنه خواهد رفت، بازی می‌کند.

 پائولا ووگل، نمایشنامه‌نویس مشهور آمریکایی، جدیدترین اثر خود به نام «نمایش مادر» را در برادوی، سال آینده روی صحنه خواهد آورد.

در این نمایش که تینا لندو آن را کارگردانی خواهد کرد، جسیکا لنگ در نقش فیلیس، جیم پارسونز در نقش کارل و سلیا کینن-بوگلر در نقش مارتا ظاهر خواهند شد. 

در «نمایش مادر»، فیلیس که زنی مادرسالار است، همراه با فرزندان نوجوانش به آپارتمان جدیدی نقل مکان می‌کند، او در حالی که گذشته خود را مرور می‌کند، با دنیای در حال تغییر اطراف خودش باید سازگار شود. فیلیس در مورد نیاز‌های فرزندانش انعطاف پذیری ندارد و …

به گزارش ایران تئاتر، «نمایش مادر»، از دوم‌آوریل ۲۰۲۴ (چهاردهم فروردین ۱۴۰۳)، به صورت محدود در سالن هیز تیه‌تر روی صحنه خواهد رفت و به طور رسمی اجرای نمایش از بیست و پنجم‌آوریل (ششم اردیبهشت ۱۴۰۳) آغاز خواهد شد و تا بیست و هفتم ژوئن ۲۰۲۴ (هفت تیر) ادامه دارد.

جسیکا لنگ، آخرین بار در سال ۲۰۱۶ در نمایش «سفر دراز روز در شب»، نوشته یوجین اونیل در برادوی نیویورک روی صحنه تئاتر دیده شد و برای بازی در آن، توانست برنده جایزه تونی بهترین بازیگر زن نقش نخست شود.

نمایشگاه شب عکس تئاتر تا ۱۸ دی برپاست

نمایشگاه نخستین جشن «شب عکس تئاتر» تا ۱۸ دی ۱۴۰۲ در خانه هنرمندان ایران برپا خواهد شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر، این نمایشگاه که دربرگیرنده ۶۰ اثر از عکاسان تئاتر و ۳۰ اثر از حمید جبلی است، تا روز دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲، میزبان علاقه‌مندان است.

پس از انتشار فراخوان این جشن برای اعضای انجمن صنفی عکاسان تئاتر ایران، ۴۵۵ اثر از ۹۲ عکاس به دبیرخانه این رویداد رسید که در نهایت ۶۰ عکس به بخش نمایشگاه راه پیدا کرده است.

هیات داوران این رویداد هنری، متشکل از حمید جبلی، محمود کلاری، سیف‌الله صمدیان، سیامک زمردی مطلق و هادی نوید است.

همچنین ۳۰ اثر از حمید جبلی در کنار نمایشگاه «شب عکس تئاتر» به نمایش درخواهد آمد. این عکس‌ها را که حمید جبلی به انجمن صنفی عکاسان تئاتر ایران هدیه کرده است، در سالن استاد میرمیران خانه هنرمندان ایران به تماشا گذاشته خواهند شد.

اختتامیه نخستین جشن «شب عکس تئاتر»، عصر پنجشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲ برگزار خواهد شد.

خانه هنرمندان ایران، روزهای شنبه تعطیل است و علاقه‌مندان می‌توانند برای بازدید، روزهای یکشنبه تا جمعه از ساعت ۱۴ تا ۲۰ به گالری‌های این مجموعه مراجعه کنند.

دشمن خدا در دو سانس روی صحنه می‌رود

نمایش «دُشمنِ خدا» به کارگردانی مجید ‌عراقی که در تالار قشقایی، روی صحنه است، دو اجرایی شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی تئاتر شهر، نمایش «دُشمنِ خدا» به نویسندگی عمادالدین رجبلو و کارگردانی مجید ‌عراقی که از ۲۸ آذر در سالن قشقایی تئاتر شهر روی صحنه رفته است، به دلیل استقبال مخاطبان، در هفته پایانی دو اجرایی شد و در دو سانس ۱۸:۳۰ و ۲۰:۱۵ اجرا خواهد شد.

علی ‌غریب، مجید ‌عراقی، سیده‌اسوه صادقی، امیرمحمد درویش و حامد ‌فعال در این اثر نمایشی ایفای نقش می‌کنند. همچنین نفس جافری و ضحا رجایی‌فر، بازیگران ۸ ساله «دشمن خدا» هستند.

علی ‌غریب به‌عنوان تهیه‌کننده و سعید سیادت به‌عنوان مجری طرح در این پروژه حضور دارند.

نمایش «دشمن خدا» در دو اپیزود دبستان دخترانه و پادگان نظامی روی صحنه است. اپیزود اول این نمایش، روایت دعوای دو دختر کوچک بر سر برگه انشا در دفتر ناظم دبستان است و اپیزود دوم نیز دعوای دو سرباز در دفتر فرمانده پادگان را به نمایش می‌گذارد؛ اینجاست که ما باید قضاوت کنیم که چه کسی دروغ می‌گوید؟

این نمایش، هر شب (به‌جز شنبه‌ها) ساعت ۱۸:۳۰ و ۲۰:۱۵ با مدت‌زمان ۵٠ دقیقه روی صحنه تالار قشقایی خواهد بود.

بهرام بیضایی پس از چندین سال سکوت: دلم می‌خواست در ایران باشم

کتاب “موزاییک استعاره‌ها: گفت‌وگو بهمن مقصودلو با بهرام بیضایی” که به‌تازگی از سوی انتشارات برج منتشر شده، مصاحبه‌ای بلند با این فیلمساز شهیر ایرانی است. روزنامه “سازندگی” به بهانه هشتادوپنجمین زادروز او به این کتاب و گفت‌گو پرداخته  و بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در گزارشی منتشر کرده است.

بیضایی در این گفت‌وگو تاکید کرده است: «سانسور هیچ‌وقت بزرگ‌ترین مشکلی که من داشته‌ام، نبوده است. سانسور مشکل بزرگی است، ولی آن‌قدر درونی شده و خودمان مواظبش هستیم و قد و اندازه‌اش را می‌شناسیم که ازش رد می‌شویم. بزرگ‌ترین مشکل من همکارانم، فضای تنگ تئاتر بوده است. در ادارۀ تئاتر همکارانی هستند که فکر می‌کنند اگر کسانی کار نکنند، آن‌ها جلوه خواهند کرد. در سینما هم همین‌طور است. به‌نظر من می‌شود با سانسور مقابله کرد ولی با دشمنی دوستان نمی‌شود. ضربۀ نهایی را ما از این‌جا می‌خوریم و سانسور از این استفاده می‌کند. من می‌توانم علیه سانسور فریاد بکشم ولی علیه دشمنی دوستان نمی‌توانم.»

در این گزارش آمده است:

امروز بهرام بیضایی ۸۵ سالگی‌اش را در غربت جشن می‌گیرد. او که نه تنها از کارگردانان مهم سینما و تئاتر ایران است بلکه به‌قول زنده‌یاد زاون قوکاسیان «ایرانی‌ترین فیلم‌ساز ایرانی است» ۱۳ سال است به‌اجبار تولدش را دور از ایران و تهران جشن می‌گیرد. بیضایی در گفت‌وگو با بهمن مقصودلو گفته روزهای تولد برایش افسردگی‌آور است و حتماً دوری از ایران این افسردگی را تشدید می‌کند. نشر برج به‌تازگی کتاب «موزاییک استعاره‌ها؛ گفت‌وگو با بهرام بیضایی و زنان فیلم‌هایش» را منتشر کرده است. «موزاییک استعاره‌ها» حاصل گفت‌گوهایی بهمن مصودلو، پژوهش‌گر سینما و مستندساز با بهرام بیضایی، زنده‌یاد پروانه معصومی، سوسن تسلیمی و مژده شمسایی است. مقصودلو این گفت‌وگوها را برای مستندی با همین عنوان گرفته اما چون زمان مستند به حدی نبوده که بتواند کل گفت‌وگوهایش را پوشش دهد، آن‌ها را در قالب کتاب منتشر کرده است. مقصودلو در این کتاب طی دو گفت‌وگو سراغ بهرام بیضایی رفته و از او و سینما و دغدغه‌هایش دربارۀ آیین، اسطوره، استعاره و زن در فیلم‌هایش شنیده است. سخنان گاه دردناک و گاه خشمگین بیضایی در این کتاب، یکی از صریح‌ترین روایت‌های اوست از آ‌ن‌چه در چند دهۀ اخیر تجربه کرده است.

زال سینمای ایران

بهرام بیضایی کارگردانی است که فرهنگ سرزمین خود را می‌شناسد و بدون توسل به عناصر بازاری و فریبنده، آن را با رویکردی انتقادی و امروزی در قالبی زیباشناختی و نو به تماشاگران می‌شناساند اما همواره در خلق آثارش با مشکلات و مصائب رنگارنگی روبه‌رو بوده و در دوره‌های مختلف همیشه به‌عنوان «دیگری» دانسته شده، از این رو به‌جهت طردشدگی مدام و حتی شمایل ظاهر، بیراه نیست او را «زال سینمای ایران» بدانیم. با این حال در همۀ این سال‌ها، بیضایی با سختی تمام کوشید به کارش در تئاتر و سینما ادامه دهد تا این‌که شرایط او را به سکوت و بیکاری کشاند و سپس به‌رغم مقاومت طولانی‌اش در برابر فکر رایج مهاجرت، مرداد ۱۳۸۹ در ۷۲ سالگی ایران را ترک و به کالیفرنیای شمالی مهاجرت کرد. بیضایی در این گفت‌وگو دربارۀ چرایی تن دادن اجباری‌اش به مهاجرت می‌گوید: «من توهین به خودم را تحمل کرده بودم ولی توهین به بچه‌هایم را دیگر نتوانستم تاب بیاورم. جواب دشمنی آن‌ها با من را قرار نبود بچه‌هایم بدهند… فکر کردم بچه‌هایم نباید سرنوشت مرا تحمل کنند.

بیضایی در مورد حسش به ایران می‌گوید: «هنوز موقعی که با مژده صحبت می‌کنم و می‌خواهم بگویم این‌جا، اشتباهاً می‌گویم تهران. بهم می‌گوید: بهرام ما الان در تهران نیستیم و من هر بار یادم می‌رود که در تهران نیستم. برای خودم اتاق کاری درست کرده‌ام که در آن حس می‌کنم در ایرانم.» او در بخش دیگری دربارۀ دلتنگی‌اش برای ایران و تمایلش برای زندگی در ایران می‌گوید: «همین الان هم که در آمریکا هستم اگر آن داستان‌ها نبود، دلم می‌خواست در ایران باشم. آن‌جا کشور و زندگی و فرهنگ من است و خیال می‌کنم باید آن‌جا باشم، هر چند این‌قدر آزار دیدم.» مژده شمسایی هم دربارۀ ایران‌دوستی بیضایی می‌گوید: «عشقش به ایران روزبه‌روز بیشتر شده است، طوری که گاهی وقت‌ها اسم ایران اشک به چشمش می‌آورد. کسی را ندیده‌ام که این همه به‌وطنش علاقه داشته باشد. یادم می‌آید آن وقت‌ها هم هر کتابی که نسخه‌ای ازش در ایران نبود را می‌گرفت؛ نه برای این‌که فقط خودش آن را داشته باشد، برای این‌که نسخه‌ای ازش در ایران باشد. اذیت می‌شد وقتی بیرون می‌رفت و می‌دید درخت‌ها را خشک کرده‌اند و می‌خواهند ساختمان بدقواره بالا بیاورند. تمام چیزهایی که فکر می‌کرد شهر و مملکت را دارند نابود می‌کنند، اذیتش می‌کرد.»

براهنی فرشته نجات باشو

بیضایی در جایی دیگر از این گفت‌وگو می‌گوید، اواخر دهۀ ۶۰ و پس از توقیف و بلاتکلیفی چند سالۀ فیلم «باشو، غریبۀ کوچک» و فیلم‌های قبلی‌اش، تصمیم می‌گیرد، خانه‌اش را بفروشد و از ایران برود اما ملاقات اتفاقی‌اش با رضا براهنی باعث می‌شود از رفتن صرف‌نظر کند: «تصمیم گرفتم خانه‌ام را بفروشم و از ایران بروم اما یک روز در چلوکبابی سر کوچه‌مان تصادفاً رضا براهنی را دیدم. بهم گفت: در چه حالی؟ گفتم: دارم از ایران می‌روم. گفت: چرا فیلم نمی‌سازی؟ رمانی نوشته بود و شروع کرد به تعریف کردنش. گفت: بیا این را بساز. گفتم: من دو سه فیلم ساخته‌ام که توقیف شده‌اند. چریکۀ تارا توقیف است. مرگ یزگرد توقیف است. باشو، غریبۀ کوچک هم توقیف است. یک آدم با سه فیلم توقیف ‌شده چطور می‌تواند فیلم چهارم بسازد؟ گفت: نسخه‌ای از این‌ها داری؟ گرفت و برد. البته چریکۀ تارا و مرگ یزگرد را، باشو را که نداشتم. دید و برگشت و گفت: این‌ها فوق‌العاده‌اند، چرا توقیف‌شان کرده‌اند؟ دو روز بعد زنگ زد و گفت: آقایی را می‌شناسم به اسم مهدی فریدزاده که رمانم را از توقیف درآورده. از او کمک بگیریم؟ براهنی حالش بد شده بود و زده بود زیر گریه. با آقای فریدزاده جلسه‌ای گذاشتیم که فیلم را گرفت و برد و دید. به آقای [فخرالدین] انوار گفته بود: کارتان جنایت فرهنگی است. آقای انوار هم که کارهایش خیلی طبیعی نبود، یک روز کلۀ سحر، پنج یا شش صبح زنگ زد که مرا ببیند. گفت: خانمم که در کانون کار می‌کند، چهار سال پیش فیلم را دیده و با آقای فریدزاده هم‌نظر است و می‌گوید این فیلم فوق‌العاده است. قرار شد یک بار دیگر با آقای [علیرضا] زرین [مدیر کانون پرورش فکری] صحبت کنم. در نتیجه با دفترشان تماس گرفتم، جواب ندادند. چند بار درخواست ملاقات کردم که وقت ندادند. نامه‌ای نوشتم و گفتم مورد مهمی پیش آمده و فکر می‌کنم، باشو را بشود آزاد کرد. بالاخره ۱۰ دقیقه بهم وقت داد، یعنی همان آقایی که التماس کرده بود فیلم بسازم ۱۰ دقیقه بهم وقت داد. رفتم پیشش و ماجرای دیدار با آقای فریدزاده را تعریف کردم. گفت: این فیلم مشکلات زیادی دارد و نمی‌توانیم پخشش کنیم. گفتم: چه مشکلی دارد؟ گفت: هر کاری کنیم، نمی‌توانیم مشکل فرار پسر (باشو) را حل کنیم. این پسر از جلوی دشمن فرار می‌کند. گفتم: آقای زرین جمعیت تهران در شب‌های تهران به یک‌سوم می‌رسید. این بچه آن‌جا چه‌کار می‌توانست بکند؟ گفت: این در اسلام پذیرفتنی نیست. ما همه تا آخرین قطرۀ خون می‌ایستیم.  عصبانی شده بودم. فکر کردم الان است که بگوید، اعدامش کنید یا اسلحه‌اش را از زیر میز درمی‌آورد و شلیک می‌کند اما با تعجب گفت: پس این بچه مهاجرت می‌کند؟ گفتم: بله. گفت: خب از اول می‌گفتی. پس مهاجرت می‌کند؟ گفتم: بله. گفت: پس فرار نمی‌کند؟ گفتم: نه. گفت: هجرت می‌کند؟ گفتم: بله. گفت: پس ما می‌توانیم فیلم را نشان بدهیم و اضافه کرد، بزرگ‌ترین مشکل‌شان همین بود که حل شد. چهار سال‌و‌نیم علاف این بودیم که بچه از جلوی بمب در می‌رود! و ناگهان معلوم شد که به‌به این فیلم چقدر خوب است.»

سانسور، سیاست و دشمنی دوستان

بیضایی در بخش دیگری از گفت‌وگویش دربارۀ مشکلاتی که برای ساختن فیلم‌هایش تحمل کرده و زمان زیادی که صرف رفع و رجوع ایرادات مدیران فرهنگی به فیلم‌هایش یا فراهم کردن شرایط و امکانات برای ساختن فیلم کرده، می‌گوید: «نمی‌دانی در سینما چه زمانی از من گرفتند. اگر سراغ کار دیگری می‌رفتم و به پژوهش‌هایم می‌پرداختم حتماً به نتیجه‌ای می‌رسیدم. همۀ کارهایم نصفه ماندند چون فقط می‌دویدم که فیلم بسازم. کاش اصلاً ول کرده بود.» با این همه می‌گوید، سانسور هیچ‌وقت بزرگ‌ترین مشکلش نبوده و بیشتر از دشمنی دوستان رنجیده: «سانسور هیچ‌وقت بزرگ‌ترین مشکلی که من داشته‌ام، نبوده است. سانسور مشکل بزرگی است، ولی آن‌قدر درونی شده و خودمان مواظبش هستیم و قد و اندازه‌اش را می‌شناسیم که ازش رد می‌شویم. بزرگ‌ترین مشکل من همکارانم، فضای تنگ تئاتر بوده است. در ادارۀ تئاتر همکارانی هستند که فکر می‌کنند اگر کسانی کار نکنند، آن‌ها جلوه خواهند کرد. در سینما هم همین‌طور است. به‌نظر من می‌شود با سانسور مقابله کرد ولی با دشمنی دوستان نمی‌شود. ضربۀ نهایی را ما از این‌جا می‌خوریم و سانسور از این استفاده می‌کند. من می‌توانم علیه سانسور فریاد بکشم ولی علیه دشمنی دوستان نمی‌توانم.»

در بخش دیگری دربارۀ تأثیر همکارانش بر ممنوع‌الشغلی‌اش در دهۀ ۸۰ می‌گوید: «من ممنوع‌الشغل بودم و این مسأله از سوءتفاهم‌هایی ناشی می‌شد که در سیاست‌گذاری‌های دولت در زمینۀ سینما وجود داشت اما بعضی وقت‌ها همکاران ما به آن‌ها کمک می‌کنند و به این سیاست‌گذاری‌ها دامن می‌زنند چون منبع اطلاعاتی هستند که به آن‌ها می‌دهند. کسانی که برای سینما سیاست‌گذاری می‌کنند خودشان هیچ اطلاعی راجع به سینما ندارند. تمام دانش‌شان را از کسانی می‌گیرند که در این حرفه کار می‌کنند. و وای به وقتی که روشن‌فکر خودش را در اختیار کسانی بگذارد که بتوانند یک بخش دیگر را فلج کنند.»

بیضایی در مورد این‌که خودش را چقدر سیاسی می‌داند و نگاهش به سیاست می‌گوید: «من از سیاست و سیاست‌مدران و مباحث سیاسی متنفرم اما نسبت به اطرافم و نسبت به همه چیز عکس‌العمل دارم. در جامعه اتفاقاتی می‌افتد که به آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهم و دیگران ازش تعبیر سیاسی می‌کنند، در حالی که منِ شاهد فقط چیزهایی را ثبت کرده‌ام که عکس‌العملم بوده‌اند.»

با خواندن «موزاییک استعاره‌ها» مشخص می‌شود، بهرام بیضایی برای ماندن در ایران و کار کردن در ایران چقدر خود را با شرایط و ضوابط وفق داده و با وجود تمام تفاوت‌ها اما تلاش داشته، خود را با هنجارها و باورهای عمومی وفق دهد و برای فرهنگ ایران و مردم ایران کار کند. او و افرادی چون او سال‌های سخت و دشوار جنگ را در ایران ماندند و با وجود همۀ مشکلات و ممانعت‌ها به خلق آثار خود ادامه دادند اما در زمانۀ صلح به‌جای این‌که فضا برای کارهای متکثر بازتر شود، تنگ‌نظری‌ها به حدی رسید که چاره‌ای جز مهاجرت ندیدند. رضا براهنی که زمانی بیضایی را به ماندن و فیلم ساختن تشویق کرده بود در نیمۀ دهۀ ۷۰ عرصه را چنان بر خود تنگ دید که جز رفتن راهی پیش پای خود ندید و سرانجام ۵ فروردین ۱۴۰۱ در غربت درگذشت و در غربت به خاک سپرده شد. بهرام بیضایی هم با وجود تمام مقاومت‌ها و سرسختی‌هایش در نهایت تابستان ۱۳۸۹ چاره را در رفتن دید اما هم‌چنان خواب تهران را می‌بیند و در آرزوی بودن و کار کردن در ایران است. ای کاش همان‌طور که سام نریمان پس از مدتی از طرد کردن فرزندش زال پشیمان شد و او را با عزت و احترام به خانه برگرداند، متولیان فرهنگ و… هم شرایطی فراهم کنند تا بیضایی و امثال او که هم‌چنان خود را در فرهنگ و جامعه ایران تعریف می‌کنند، به جایی برگردند که به آن تعلق دارند و دوستش دارند.

«سرفصل» با یادکردی از نصرت‌الله نویدی با دبیری ناصح کامگاری منتشر شد

همزمان با پنجم دی ماه زادروز بهرام بیضایی و سالمرگ اکبر رادی بزرگمردان عرصه هنرهای دراماتیک ایران، شماره سوم کتاب آواژ با عنوان «سرفصل» با یادکردی از نصرت‌الله نویدی نمایشنامه‌نویس سال‌های دور ایران منتشر شد و دانلود رایگان آن هم در اختیار علاقمندان قرار گرفت.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از مشاور رسانه انتشارات آواژ، کتاب آواژ ۳ در این شماره با عنوان «سرفصل» نگاهی به وضع و حال آموزش تئاتر در پنج دهه اخیر ایران انداخته است و مطالبی از صاحب نظران عرصه تئاتر پیرامون آسیب‌شناسی آموزش تئاتر در ایران معاصر در خود جا داده است که شامل نوشته‌هایی از: یدالله آقاعباسی، منصور خلج، صدرالدین زاهد، رضا فیاضی، صمد چینی‌فروشان، بهزاد خاکی‌نژاد، فرشته فرشاد، محمدرضا قلی‌پور می‌شود.

همچنین، بخشی از این مجموعه به نقد آثار ادبیات نمایشی اختصاص دارد که نقدی مفصل از صمد چینی‌فروشان بر کتاب «گفتاری پیرامون ادبیات دراماتیک» اثر دنی دیدرو با ترجمه پرویز احمدی‌نژاد و «سلامی دوباره به خسرو حکیم رابط» نیز نگاهی از محمدرضا قلی پور بر نمایشنامه «وقتی ماهی‌ها سنگ می‌شوند» نوشته این هنرمند را در بر می‌گیرد.

در «سرفصل» که همزمان با ۵ دی ماه، زادروز بهرام بیضایی و سالمرگ اکبر رادی عرضه می‌شود، بخش یادواره نصرت‌الله نویدی با دبیری ناصح کامگاری به زندگی هنری این درام‌نویس نامی فقید ایرانی پرداخته و مطالبی درباره ایشان به قلم ایرج امامی، آذر فخر، ناصر رحمانی‌نژاد و ناصح کامگاری جمع‌آوری شده است.

افزون بر اینکه برای نخستین بار در شماره سوم کتاب آواژ، پاره‌ای از نمایشنامه «رزق» که از آثار شاخص این نمایشنامه‌نویس محسوب می‌شود، به چاپ رسیده است.

علاوه بر این، این شماره حاوی تصویرسازی‌هایی از دینا جادِری و نمایش‌نامه‌هایی از میثم مظفری، مهری عزیزمحمدی و محمدمهدی جاویدان به عنوان منتخبان بخش استعدادهای نمایش‌نامه‌نویسی کتاب آواژ است.

فرشته فرشاد، دبیر بخش استعدادهای نمایش‌نامه‌نویسی «کتاب آواژ» در این رابطه می‌افزاید:«طی فراخوان استعدادهای نمایش‌نامه‌نویسی کتاب آواژ، ۲۰۳ نمایش‌نامه به نشر آواژ ارسال شد. هیات انتخاب این رویداد پس از بررسی دقیق آثار، شش نمایش‌نامه را بر اساس ارزش‌های دراماتیک شایسته‌ی چاپ دانستند که بدون ترتیب اولویت، سه اثر در این شماره دوم به چاپ رسیدند و سه اثر هم در این شماره‌ کتاب آواژ ارائه می‌شوند. امید است این کوشش ما نتیجه‌بخش و برای این عزیزان و جریان ادبیات نمایشی نیک‌انجام باشد».

دبیری «کتاب آواژ» را محمدرضا قلی‌پور، نمایش‌نامه‌نویس،کارگردان تئاتر و مدیر انتشارات آواژ بر عهده دارد؛ در هر شماره از «کتاب آواژ»، موضوعاتی پیرامون هنر، مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرند و صاحب‌نظران و بزرگان عرصه فرهنگ و هنر، به بیان دیدگاه خود در قالب یادداشت و مقاله با موضوع مطرح‌شده می‌پردازند.

علاوه بر عرضه نسخه چاپی این کتاب، در راستای حمایت از تئاتر و جریان ادبیات نمایشی، نسخه پی دی اف این شماره از کتاب آواژ هم به مانند شماره‌های پیشین آن، در سایت نشر آواژ به آدرس www.avazh.ir به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.

شما شهریارِ سخن بوده‌ و هستید

پیام کانون نمایش‌نامه‌نویسان و مترجمان تئاتر ایران برای زادروز استاد بهرام بیضایی و فرخندگیِ هشتادوپنج ساله شدن‌شان:

ما با نامِ شما عشق‌بازی می‌کنیم آی‌ی‌ی لولی‌وشِ مَغموم عیارِ تنها زالِ خرد در سر؛

کاش هُرَست آوارِ زمان را بر روی و موی‌مان می‌دیدید؛

کاش صدای سکوتِ تنهایی‌مان را می‌شنیدید؛

شما در غُربت و ما در عُسْرَت و عُزلت‌؛

هیچ‌گاه واژه‌ غریبی و تنهایی این‌سان چون شمشیری دو دَم جان و اندیشه‌مان را شرحه شرحه نکرده بود؛

آیا اشتباه بود آن‌چه نگاشتید؟

آیا طوفان و مسیر، شما را به هرزآبه برد؟

مگر نه این‌که واژه‌ واژه‌ نوشته‌های‌تان بُرّاده‌ی جان بود؟

نه، هرگز گمان نمی‌بریم که شما جز این که هستید باید می‌بودید؛

شما شهریارِ سخن بوده‌ و هستید، چون پدرتان فردوسی و برادرتان سعدی،

شما حکیم بوده‌ و هستید چون پورِ سینا و عینْ‌القُضات،

شما تاریخ را مکتوب کرده‌اید چون بلعمی و بیهقی،

شما کاری کرده‌اید کارستان؛ و ما آبشخور کانِ جانِ و خردِ شما هستیم و خواهیم بود؛

پس بمانید والا گُهر که وجودِ اَهورایی‌تان برای شکافتنِ این شبانِ تیره ما را بس؛

زادروزتان در پنجمین روز از دهمین ماه این سال بر ما خجسته باد که شما تا ازل جاودانه‌اید.

کانون نمایش‌نامه‌نویسان و مترجمان تئاتر ایران
پنجمِ دی‌ماهِ یک‌هزاروچهارصدودو

 

 

انعقاد توافقنامه خانه تئاتر با کلینیک دندانپزشکی سپیدار

توافقنامه‌ای میان خانه تئاتر با کلینیک دندانپزشکی سپیدار برای بهره‌مندی اعضای این خانه از خدمات این کلینیک به امضا رسید.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر، این قرارداد پس از برگزاری جلساتی با حضور مقصود نعیمی‌ذاکر مدیرعامل، مجید قناد مسوول کمیته رفاهی و مریم رحیمی مسوول کمیته رفاه انجمن بازیگران با دکتر مسعود شاه حسینی مدیریت کلینیک، کامران آقابزرگی مشاور مارکتینگ مجموعه، فریده بوذری مدیر داخلی کلینیک به امضا رسید به این منظور که اعضای خانه تئاتر بتوانند با تخفیف از خدمات کلینیک استفاده کنند.

طبق این قرارداد اعضای خانه تئاتر و بستگان درجه یک آنها می‌توانند با  ۳۵ الی ۴۰ درصد تخفیف از همه درمان‌های دندانپزشکی بهره‌مند شوند و پس از انجام این خدمات هم مدارک لازم به آنها ارائه می‌شود تا بتوانند برای دریافت هزینه درمان خود طبق تعرفه‌های بیمه تکمیلی دانا اقدام کنند.

اعضای خانه تئاتر با در دست داشتن کارت ملی و کارت عضویت و بستگان درجه یک آنها با ارائه شناسنامه می‌توانند از خدمات دندانپزشکی این کلینیک استفاده کنند.

این کلینیک مجهز به بخش تخصصی اطفال، اتاق عمل برای اطفال و بزرگسالان (برای افرادی که قابل نشستن روی یونیت نیستند) با امکانات و متخصص بیهوشی، اتاق جراحی ایمپلنت، تخصص‌هایی نظیر ساخت پروتز محترک دندان، درمان ریشه و متخصص ترمیمی و زیبایی برای کامپوزیت و لمینیت است.

اتاق ویژه کودکان شامل یک یونیت ویژه کودکان تجهیز شده با عروسک و اسباب بازی و مانیتوری که انواع فیلم‌ها و انیمیشن‌های ویژه کودکان را پخش می‌کند، است.

پیشنهاد انعقاد این قرارداد از سوی مریم رحیمی به مدیرعامل خانه تئاتر ارائه شد، یادآور می‌شود،انجمن گریم و ماسک اقدام به انعقاد قرارداد با این کلینیک کرده بود و اعضای این انجمن می‌توانستند با تخفیف ۳۰ الی ۴۰ درصد از خدمات آن استفاده کنند.

این کلینیک همه روزه از ساعت ۹صبح تا ۱۲شب حتی جمعه‌ها و روزهای تعطیل آماده ارائه خدمات به مراجعه‌کنندگان است. کلینیک دندان‌پزشکی سپیدار در فلکه سوم تهرانپارس، خیابان ۱۹۶ شرقی واقع شده است. برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توان با شماره‌های ۷۷۷۴۰۹۴۲- ۷۷۷۶۲۰۲۵ و ۰۹۱۲۰۸۲۴۸۰۱ تماس گرفت.

 

اکبر رادی با همه بزرگی‌اش بی‌حاشیه بود

۱۶ سال پیش در چنین لحظاتی جمعی از هنرمندان کشورمان در بیمارستان پارس گرد هم آمده بودند. آنان با حسرت و اندوه به گیله مردی می‌اندیشیدند که در یکی از اتاق‌های همین بیمارستان چشمانش را بر «صحنه آبی» زندگی بسته بود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از ایسنا، اکبر رادی، نویسنده‌ای که جز نمایشنامه ننوشت، در واپسین سال‌های زندگی‌اش دچار بیماری شد با این همه جامعه تئاتری که آن روزها این چنین با عفریت مرگ مواجه نشده بود، امید داشت تا با انرژی و علاقه خود به این نمایشنامه‌نویس، او را در صحنه زندگی حفظ کند. ولی فرشته مرگ نشان داد از ما قوی‌تر است.

اکبر رادی با همه بزرگی‌اش در عرصه نمایشنامه‌نویسی، بی‌حاشیه بود و به دور از جنجال و هیاهو قلم می‌زد.

در اتاق کار خود در خانه‌اش که در نزدیکی بلوار کشاورز بود، خلوتی برای خویش فراهم آورده بود تا بنویسد، آدم‌هایی خلق کند از جنس همین آدم‌ها، از بی‌عدالتی و ظلم بگوید و با نوشته‌هایش، صدای طبقه فرودستی باشد که دستش به جایی بند نیست و در معادلات پیچیده اجتماعی، جایی ندارد.

رادی عزت نفسی غریب داشت که سبب می‌شد هیچ کس به خود اجازه ندهد تا احیانا قلمش را به نفع خویش بلغزاند.

مودب بود و بسیار محترم با این همه زبانش تند و تیز بود و اگر پای انتقاد و دادخواهی به میان می‌آمد، به هیچ عنوان اهل ملاحظه و سازش‌کاری نبود بلکه بی‌محابا می‌تاخت. در هیچ دوره‌ای از نردبان هیچ حزبی بالا نرفت و اجازه نداد تا نامش در سیاهه کسانی باشد که گاه برای تامین منافعی فردی، به گرایش‌های سیاسی متمایل می‌شوند. رادی، رادی بود و این چنین است که جای او نه تنها در حوزه درام‌نویسی بلکه به عنوان هنرمندی وارسته و آزاده، انکار ناپذیر است.

او به همان اندازه که از گرایش‌های سیاسی پرهیز می‌کرد، به همان میزان هم اهل شعار و جار و جنجال نبود و هرچه بود و هر اندیشه‌ای که داشت، در دل نمایشنامه‌هایش جاری می‌کرد و همه اینها بود که اکبر رادی را اکبر رادی کرد.

به هر روی، صبح پنجم دی ماه سال ۱۳۸۶ برای تئاتر ایران، روز غریبی بود؛ روزی که شادیِ زادروز بهرام بیضایی با اندوه درگذشت اکبر رادی همراه شد تا صورتک‌های خنده و گریه تئاتر، معنایی ژرف‌تر پیدا کند.

هرچند جای تاسف است که به شهادت هنرمندان تئاترمان، بخشی از نسل جوان این رشته، کمتر اکبر رادی را می‌شناسد اما به گفته علیرضا نادری، هرگز گمان مبر که نویسنده می‌میرد! اکبر رادی با نگارش نمایشنامه‌هایی همانند «روزنه آبی»، «صیادان»، «در مه بخوان»، «آمیز قلمدون»، «افول»، «ارثیه ایرانی»، «باغ شب‌نمای ما»،«هاملت با سالاد فصل»، «از پشت شیشه‌ها»، «منجی در صبح نمناک»، «تانگوی تخم مرغ داغ»، «پلکان»، «لبخند باشکوه آقای گیل»، «آهسته با گل سرخ»، «ملودی شهر بارانی»، «شب روی سنگفرش خیس»، «آهنگ‌های شکلاتی»، «شب بخیر جناب کنت»، «خانمچه و مهتابی»، «پایین، زیر گذر سقاخانه»، «کاکتوس»، «مرگ در پاییز» میراثی گرانسنگ از خود بر جای گذاشته که گذر زمان هم گرد فراموشی بر آن نمی‌نشاند.

پیام موسسه‌ فرهنگی هنری استاد اکبر رادی

موسسه‌ فرهنگی هنری استاد اکبر رادی به مناسبت شانزدهمین سالگرد جاودانگی اکبر رادی متن پیامی را منتشر کرد.

به گزارش  گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی مؤسسه‌ی فرهنگی هنری استاد اکبر رادی، در متن این پیام آمده است: بی‌شک دوست‌داران استاد اکبر رادی هر ساله در چنین روزی غمی بزرگ در دل‌شان می‌نشیند، اما هنگامی که آثار بی‌بدیلش را در کتاب‌خانه‌ها و در کلاس‌های درسی دانشکده‌های تئاتری می‌بینند، این اندوه بدل به امید و یادش در دل‌ها زنده می‌شود. 

اکنون که چند سالی می‌شود که بازی سرنوشت، خاموشی این نمایش‌نامه‌نویس جاودانه را در زادروز استاد بهرام بیضائی- یار دیرینش- رقم زده، به احترام هر دو کلاه از سر برمی‌گیریم و به روان جاویدنام استاد اکبر رادی درود می‌فرستیم و برای استاد بهرام بیضایی سلامت و سربلندی همیشگی آرزو می‌کنیم.

عکس: بهزاد صدیقی

 

وقتی ورشکستگی و اعتیاد نبدیل به فاجعه می‌شود

نمایش «زدگی» به کارگردانی مینو ملکیدر مجموعه تئاتر محراب روی صحنه است.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط‌عمومی پروژه، نمایش «زدگی» به نویسندگی کیوان میرمحمدی و کارگردانی مینو ملکی در سالن جمیله شیخی مجموعه تئاتر محراب، ساعت ۱۹ روی صحنه ‌می‌رود.

لیلا میرزایی، پیمان دانشمند، امیررضا جلالی، سیمین عزیزی، ندا گلرنگی، مهسا جنتی بازیگران نمایش «زدگی» هستند.

در خلاصه داستان این نمایش آمده است: «محمدرضا پسر جوان خانواده‌ایی از قشر متوسط جامعه است او با مشکلاتی مثل ورشکستگی مالی و اعتیاد دست به گریبان است و در این میان درگیر عشقی بی سرانجام می‌شود در نهایت تلاشش برای حل مشکلات نه تنها بی‌نتیجه می‌ماند بلکه تبدیل به فاجعه می‌شود.»

از دیگر عوامل نمایش «زدگی» می‌توان از محمد علایی مشاور کارگردان، متینا اکبرزاده، دستیار اول کارگردان، نسیم تاجی دستیار کارگردان، فاطمه علی‌یاری مدیر یک صحنه، مهدی سالک موسوی مدیر دوم صحنه، حامدسلطانی و شاهین حدیدی ساخت موسیقی و افکت، مجتبی احمدی طراح و اجرای پوستر، اکبر شجاعی طراح نور، مهرداد باقری طراح صحنه، مهرنوش بلمه طراح و ساخت ماسک، مینوملکی طراح لباس، شیما تایکندی و امین کیانی‌نیا عکاس، هادی شیرمحمدی انتخاب موسیقی، سینا صفوی‌فر ساخت تیزر و ناصر ارباب مشاور رسانه نام‌ برد.