مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند

این روزها در تهران هر شب ۱۲۰ یا ۱۳۰ نمایش روی صحنه می‌رود، هم تئاتر خصوص فعال است، هم تئاتر دولتی و هم دانشجویی، ولی فقط بعضی از شب شاید نمایشی را ببینید که شما را مجبور کند، ساعتی بعد از نمایش به نمایشنامه و فرم اجرا و بازی بازیگران فکر کنید.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از خبرآنلاین نمایش «وقتی آن‌قدری که باید همدیگر را زجر داده‌ایم» به کارگردانی مجتبی جدی یکی از همین کارها است. «مارتین کریمپ» ۶۷ انگلیسی، نمایشنامه را با خشونتی عریان و وحشتناک نوشته است و جان دادن به لحظات این نمایش کار سختی است، آن هم در روزگاری که مخاطب فراغت می‌خواهد و دل‌خوشی، تفریح می‌خواهد و شب‌نشینی، دلش می‌خواهد بعد از آنکه نمایش را دید بتواند برای دوستانش تعریف کند که از دیدن تئاتر لذت برده است و چه و چه؛ اما متن این نمایشنامه و شکل اجرا مثل مشت توی صورت این مخاطب می‌خورد. شاید این مشت را دوست داشته باشد، شاید هم بدش بیایید ولی قطعاً بی‌تفاوت از سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان تا خانه نمی‌رود.

نمایشنامه درباره زندگی اربابی انگلیسی است که عاشق دختر خدمتکاران خودش شده است، همسرش مرده است و دو دختر دارد، به این دختر در نهایت تحقیر و اهانت شبانه‌روزی ابراز عشق می‌کند با او فهرست یا چک لیستی از چگونه بودن می‌دهد و مفصل است. وقت‌های هم هست که آن دو جایشان را عوض می‌کنند و دختر، ارباب می‌شود و ارباب دختر، تا طعم این تحقیر و خشونت دریده دو طرف باشد و…

برای این تجربه و اجرای تجربی این نمایش با مجتبی جدی کارگردان، پوریا شکیبایی، نازنین حشم‌دار و پریسا هاشم‌پور بازیگران این نمایش گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

نقشی که بازی می‌کند، با حال و هوای شما خیلی فرق دارد، حتی با حال و هوای که مخاطب از زنده‌یاد خسرو شکیبایی در خاطر دارد، نقشی تلخ و دریده و خشن، بازی‌این نقش و تخریب این تصویر برای شما سخت نبود؟

شکیبایی: به نظر خودم من با اجرای این نقش در حال پس دادن تاوانی هستم و این نقش تنبه‌ای است برای من. شخصیت ارباب که من آن را بازی می‌کنم یک رذیلت آشکار دارد، از حقیقت فرار می‌کند و درعین‌حال رنج می‌کشد. بازی‌این نقش از این منظر برای من جذاب است که بعضی می‌گویند این کاری که می‌کنی پدرت انجام نداده است و من به این مفتخرم، به اینکه راهی که او رفته است را نرفته‌ام. به غیر آن من یک رنجی را هر شب تحمل می‌کنم چرا که بازی‌این رذیلت روی دوشم افتاده است. به این خاطر بازی‌این نقش تنبه ای برای من است.

اینکه ما در خلقت یگانه‌ایم و من نمی‌توانم و امکان ندارد بتوانم ادای پدرم را دربیاورم، شدنی نیست، هرکسی که می‌خواهد بگوید، بگوید، من مشکلی ندارم. هیچ‌کس در جهان امکان ندارد که بتواند یک‌به‌یک فرد دیگری باشد. اگر کسی این کار را بکند ادا است و ادا لو می‌رود و مشخص است. در سینما و تئاتر مخاطب و مردم ادا را می‌بینند و پس می‌زنند و اصلاً کسی نمی‌بیند که بخواهد نقد کند؛ اما دوباره می‌گویم تحمل رذیلت این شخصیت که هر شب اتفاق می‌افتد، جای تاریکی است که سهم من است.

تجربه تنبه ای که می‌گویی به این معنای است که فاصله‌ای بین خودت و نقش وجود دارد و حالا هر شب باید در جلد این شخصیت که در نهایت سنگدلی است، فرورفته و زندگی کنی؟

شکیبایی: در ویترینی که من دیده می‌شوم آدمی احساساتی و زودرنج هستم، که با نقش ارباب که بازی می‌کنم فاصله بسیاری دارد، ارباب قدرت دارد و از جای دیگری با آدم‌ها حرف می‌زند و…، دوستان شاهدند که من هر شب قبل از اجرا به همه‌چیز متوسل می‌شوم، قبل از ورود مخاطب سجده می‌کنم تا روی صحنه درست اجرا کنم. این نقش هم فشار بالای به من آورده است و همه انرژی از من آزاد کرده. من در سریالی که دو سال است درگیر آن هستم، و در آن نقش شخصیت حبیب را بازی می‌کنم که با این ارباب فاصله دارد و من هر دو این‌ها باشم و در خودم این دو را پیدا کنم؛ اما نکته اینجاست که ما حبیب و ارباب زیاد داریم، در اطراف من و شما کثیری و میلیون‌ها میلیون ارباب وجود دارند، کسانی که ارباب را بازی نمی‌کنند، بلکه زندگی می‌کنند؛ اما جنس این ارباب از آن بازی‌ها نیست که خودم به خودم بگویم ایول چه نقشی را بازی کردی یا مثل وقتی که هامون دیده شده خیلی از آدم‌ها با ذوق و شوق می‌گفتند، تو ما را بازی کردی و… اگر کسی خودش را در ارباب ببیند حاضر نیست بیایید و بگویید ایول تو چقدر درست من را بازی کردی. از این دست آدم‌ها با آن‌که زیاد است، شخصیتی که با پول و سرمایه‌داری همه‌چیز را به دست آورده و با خشونت به دیگران خواسته‌هایش را تحمیل می‌کند، پرتره کردن چنین آدمی کار خاصی نیست. اگر خودم نیستم، خب آدم‌های بسیاری دوروبر هستند که دارم آن‌ها را تقلید می‌کنم و اگر در خودم این ارباب هست که بدتر، نزدیک به آنچه هست را بازی کرده‌ام. ولی در این طی طریق که در زندگی برای خودم دیده‌ایم بازی کردن این نقش برای من یک تنبه است، جایی تاریک که باید در آن زندگی کنم و به گمان این نقش سهم من است.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

هیچ‌کس عین به عین پدرش یا اجدادش نیست، ما که از درون تو خبر نداریم ما زنده‌یاد شکیبایی بزرگ را دیده‌ایم و یک تصوری داریم، در حالی که شما که در آن خانواده هستی می‌دانی، شاید اتفاقاً صدایت یا فلان حرکتت به مثلاً پدربزرگ مادرت شبیه است تا به مرحوم شکیبایی، با این حال شکست قابی که در آن تعریف شدی و بازی نقشی که مخالف ویترین ساخته شده است، سخت نبود؟

شکیبایی: بله این درست است من اصلاً بیشترین شباهت را به مادرم دارم ولی زیر سایه بزرگ و ابدی شکیبایی همه تصور می‌کنند که من به پدرم رفته‌ام. من یکجایی شبیه مامانم صحبت می‌کنم ولی آن‌هایی که نمی‌دانند می‌گویند عجب چقدر شبیه پدرش حرف می‌زند، جالب است که اصلاً شناختی ندارند و اصلاً پدر این‌طور نبود ولی چیزهای عجیبی می‌گویند. یک بنده خدایی می‌گفت ما با پدرت خیلی خاطره داریم هر هفته می‌رفتیم کوه، در حالی که بابای ما ۶۵ سال زندگی کرد و عین ۶۵ سال کوه نرفته بود، حتی فیلمی که در آن سکانسی روی کوه باشد هم بازی نکرده است.

با تمام آنچه شما از بازی نقش ارباب می‌گویی که خشونت دارد و با توهین و تحقیر دیگران به خواسته‌هایش می‌رسید، اما صحنه‌هایی است که کلاه‌گیس به سر می‌گذاری و نقش زنی که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است را بازی می‌کنی که آن لحظات با لحظات قبل یک دوگانگی و پارادوکس دارد و اتفاقاً خوب تفکیک شده است، شاید بعضی از بازیگران حاضر نباشند این نقش را بازی کنند، این شخصیت چقدر در جدال با خود به دست آمده است؟

شکیبایی: نصف گروه ما اینجا نیستند، اما مجتبی، نازنین و پریسا و… این‌ها افراد اصلی هستند که من با آن‌ها بحث‌وجدل کردم، عشق کردم، خاطره ساختم و… این بچه‌ها برای اینکه اتفاق بازی‌ این شخصیت شکل بگیرد، خیلی نقش داشتند. نمایشنامه خیلی سخت، تلخ و ترسناکی است و برای من مهم بود که بازیگری روبروی کیست. من برای این کار شرط گذاشتم که البته با هیچ‌کدام از آموزش‌هایی که دیده بودم، نمی‌خواند ولی شرطم این بود که باید با بازیگر روبروی ارتباط برقرار کنم وگرنه می‌روم. حرف بی‌رحمانه‌ای بود اما زدم. وقتی که با نازنین حشم‌دار هم بازی شدم در همان دورخوانی اول فهمیدم با آن‌که بازیگر جوانی است اما از پس کار برمی‌آید و می‌شود به او تکیه کرد، چرا که بازیگر روی صحنه تنها است؛ اما اگر من توانستم آن شکستی که شما می‌گویید را بازی کنم، مدیون این گروه هستم که خیلی خوب کار می‌کنند. پریوش حاجی قدیری مدیر صحنه با اینکه تصادف کرده است و پایش آسیب‌دیده اما شب‌به‌شب در اجرا است اینکه می‌گویید تئاتر جنون است فقط بی‌پولی نیست شما شب‌به‌شب با همه بدبختی‌ها و گرفتارهایی که داری باید اجرا کنی طوری که مخاطب هیچ‌چیزی از واقعیت تو را نفهمد و هیچ‌چیز تغییر نکند و همه آن گرفتارها را باید پشت در بگذاری. برای اجرای تئاتر باید مخلص باشی و تنها نصیحت درستی که از پدرم فهمیدم و به ارث به من رسید این است بازیگری از اصل و اساس از تئاتر شروع می‌شود و از هیچ جا دیگر شروع نمی‌شود. این استرسی که هر شب در اجرا هست من را پُر می‌کند. تیم به من کمک می‌کند تا من به عمق برسم وگرنه من کاره‌ای نیستم.

اگر اسمت نبود به‌جز مواردی خاص مشخص نبود که تو نسبتی با شکیبایی بزرگ داری.

شکیبایی: این تنبه ای که من می‌گویم می‌تواند یک نعمتی هم باشد چرا که من را از فرکانس خسرو شکیبایی که بازی‌اش مکتب و اسطوره شده، جدا و متفاوت می‌کند. این نقش یک فاصله بین من و پدرم ایجاد کرده است.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

خودت دوست داری که زیر سایه شکیبایی بزرگ نباشی و مستقل دیده شوی

شکیبایی: این هدف غایی من است، من عاشقانه پدرم را دوست دارم و اگر قرار باشد هزار بار دیگر به دنیا بیاییم و حق انتخاب داشته باشم او را به‌عنوان پدر انتخاب می‌کنم. عشقی که من با پدرم می‌کنم و حضور دیوانه‌واری که دارد بی‌نظیر است، جنونی که در خسرو شکیبایی هست، جنون تکی است؛ اما من باز هم می‌گویم هدف غایی من این است که مستقل از او باشم. من آمده بودم این را بگوییم اگر بازی قابل قبولی در این نمایش دارم مدیون این گروه هستم که زحماتی بسیاری را برای من کشیدند.

بازی در این نمایش سختی خاص داشت چرا که هم‌زمان مخاطب هم بازیگر را روی صحنه می‌دید و از زاویه‌ای دیگر با حضور دوربین، بازیگر روی پرده یا نمایشگرهای اطراف دیده می‌شد، به عبارتی دو عامل فشار و استرس روی بازیگر بود، شما از تجربه خودتان به‌عنوان یک بازیگر جوان بگویید.

نازنین حشم‌دار: برای من به‌عنوان بازیگری که در شروع کار هستم و چند تجربه تصویری و تئاتری بیشتر ندارم و آن هم بیشتر در حوزه تئاتر آکادمیک و دانشگاهی، کار سختی بود، کلاً متن نمایشنامه بسیار درهم‌تنیده و پیچیده است. این نکته که گفتید هم به‌سختی کار اضافه کرده است چرا که هم باید حواسم به ظرافت‌های تصویری که با دوربین برداشت می‌شود، باشد و هم باید روی اجرای صحنه‌ای متمرکز باشم. بعضی وقت‌ها حتی نمی‌دانم دوربین کجاست و قابی که بسته شده چیست. چرا که هیچ دیدی به پشت سرم ندارم و… بازی در این نمایش مطلقاً راحت نیست ولی دلپذیر و جذاب است.

بازی در این نمایشنامه و اجرای نقش زنی که این همه تحت فشار است برای شما به‌عنوان بازیگری جوان چالش‌برانگیز و سخت نبود؟

نازنین حشم‌دار: خیلی وحشتناک و ترسناک بود، نقش و نمایشنامه بسیار خاصی است و حتی بعضی مواقع کارگردان می‌گفت بچه‌ها این یک خودکشی است، چرا که مخاطب خیلی از صحنه‌ها را نمی‌پذیرد. بافت نمایشنامه و شخصیت‌ها به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که احتمال واکنش منفی بسیار بود. بارها این صحبت که مخاطب بی‌رحمانه منتظر است تا از این کار خوشش نیایید بین گروه مطرح شد؛ اگرچه بعد از اجرا از توجه مخاطب متوجه شدیم که توانسته‌ایم ارتباط برقرار کنیم.

نمایشنامه یک بافتی اصلی دارد که یک مستبدی مثل ارباب به تو فاکتور می‌دهد که حتی چگونه باشی و چگونه زندگی کنی، بودنت را به رسمیت نمی‌شناسد، آن هم صریح و واضح و بی‌پرده، این تجربه زندگی شخصی و شرایط زیست می‌تواند یک نزدیکی بین اجرا و مخاطب ایجاد کند، که البته بازی باورپذیرش مشکل است.

نازنین حشم‌دار: تجربه‌ای که روی صحنه هر روز و شب کسب می‌کنم بسیار متفاوت است، تمرین‌های ما هم بسیار متفاوت با تمرین کلاسیک تئاتر بود، ما بیشتر درباره آخرین چیزهایی که خوانده‌ایم و دیده‌ایم و شنیده‌ایم، بررسی وضعیتی که در آن زندگی می‌کنیم، حرف می‌زدیم. به نظر کارگردان مجموعه این گفتگوها بود که به شخصیتی که قرار بود اجرا کنیم عمق می‌داد و به نظر من این پیشینه و این نوع تمرینی که کارگران در نظر گرفته بود که در راستای درک جهان نمایشنامه بود، به ما کمک کرد تا با استرس کمتری روی صحنه حضور داشته باشیم. هر شب اجرای ما با شب قبل متفاوت است، ما یک اجرا را قرارداد نکردیم تا هر شب آن را تکرار کنیم، هر شب حسی و حالی متفاوت را در جهان درون متن تجربه می‌کنیم. بسیاری از لحظات اجرا و تجربه‌های هر شب من از زن بودن من در جامعه می‌آید که به‌عنوان یک زن باید در آن فریاد بزنم، فریادهای که نزدم و حال روی صحنه آن را اجرا می‌کنم، که بعضی از جاها نمایش خیلی من را اذیت می‌کند و هر شب خیلی خالی می‌شوم.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

شما چطور گروه را جمع کردید، نازنین حشم‌دار از تئاتر دانشجویی، پریسا هاشم‌پور از سینما پوریا شکیبایی از سینما و تئاتر…

مجتبی جدی: راستش از محیط کاری من می‌آید من در تالار مولوی کار می‌کنم و با تئاتر دانشجویی و تجربی پیوند دارم و به تئاتر بدنه و سیلبریتی محور نزدیک نیستم. نازنین حشم‌دار از تجربه به اجرا نرسید سال‌های قبل به ما پیوسته و لطف داشت، پریسا هم که از سال‌ها قبل وقتی که سر فیلم برادران خسرو (به‌عنوان فیلم‌نامه‌نویس آن کار) بود با هم نمایشنامه خوانی کار کردیم و این همکاری تا امروز ادامه دارد. بقیه بچه‌ها هم از بدنه تئاتر دانشجویی هستند، پوریا هم همان‌طور که گفت پریسا به گروه آورد. من علاقه به تجربه کار با تئاتر بدنه را ندارم و به تئاتر دانشجویی و تجربی وابسته‌ام، از محافظه‌کاری‌های که در بدنه تئاتر هست فاصله دارم و می‌خواهم بازیگوشی کنم.

چطور به بازیگری جوان برای نقش اصل اعتماد کردی

مجتبی جدی: بچه‌های این نسل بچه‌های باهوشی هستند و نازنین از این جنس بچه‌هاست، آن نیازی به آموزش ندارند و خیلی چیزها را می‌دانند و می‌فهمند. من با این نسل در محل کار و خانه زندگی می‌کنم. نسلی که فقط نیاز به هدایت دارد وگرنه خیلی چیزها را می‌دانند. نسل‌های قبل‌تر روابط استاد و شاگردی بود و استاد انتظار داشت شاگرد شبیه او شود که این غلط بود. چرا که شاگرد باید خودش باشد نه چیزی شبیه استادش. من در دوره دانشگاه استادانی داشتم که می‌خواستند بچه‌ها شکوفا شوند تا شبیه نسل‌های قبل‌تر باشند. بچه‌های امروز هم می‌خواهند راه خودشان را پیدا کنند و باید در کنارشان ایستاد و کمک کرد تا شکوفا شوند. من از تکرار خودم در تئاتر بیزارم چرا که مخاطب می‌پرسد خب این را که دیدم، حالا چه؟

تئاتر تجربی آزمونی است از تجربه‌ای که نشده …

مجتبی جدی: بله، البته شاید دیگران تجربه کرده باشند اما تو نکرده‌ای و می‌خواهی آن را تجربه کنی. من روی چیزی که قبلاً جواب داده است نمی‌مانم و سعی می‌کنم تجربه دیگری را به صحنه بیاورم که قبلاً آن را تجربه نکرده‌ام. از من خواسته بودند که کار موفقی که ده سال پیش روی صحنه برده بودم را دوباره اجرا کنم، اما مگر من آدم ده سال پیش هستم و اصلاً چرا باید آن کار را تکرار کنم. انتخاب این متن از این منظر برای من مهم بود. چون که متن سختی بود و دوستان می‌پرسند تو با این متن چه کار می‌خواهی بکنی. من حتی متن سختی از این نمایشنامه‌نویس یعنی «سوءقصدهایی زندگی آن زن» را قبلاً اجرا کرده بودم و به این مکتب فکری علاقه‌مند هستم، تئاتر پست‌مدرن و آن سنت فکری را دوست دارم، تئاتری که از [ساموئل] بکت شروع می‌شود و تا امروز با سارا کین و مارتین کریمپ ادامه پیدا کرده است. شاید هم این علاقه از رشته تحصیلی من در مقطع کارشناسی می‌آید چرا که معماری و مرمت آثار باستانی خواندم. ما در جهان و در این معماران بزرگی داریم که با الهام از سنت معماری آثار بسیار مدرنی را طراحی می‌کنند، مثل حسین امانت که معمار برج آزادی است یا کامران دیبا که با الهام از بادگیرهای یزد موزه هنرهای معاصر را طراحی می‌کند. این‌ها همه در من این فکر را به وجود آورد که نباید گذشته را بازتولید کنیم بلکه باید خوانش جدیدی از سنت داشته باشیم.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

شما خانم هاشم‌پور با توجه به تجربه سینمایی چطور به تئاتر تجربی آمدید

پریسا هاشم‌پور: من از کودکی کار تئاتر می‌کردم، عمه من نرگس هاشم‌پور بود و من در تالار محراب بزرگ شدم. من با تجربه فیلم‌نامه‌نویسی با ناصر تقوایی وارد سینما شدم. با نوشتن در این دوره و زمانه دچار چالش شدم با اینکه یک سریال هم نوشتم که هنوز به نتیجه نرسیده است؛ اما در تئاتر می‌خواهم با کسی کار کنم که حسی خوبی داشته باشم. مجتبی جدی جز آن دسته از آدم‌هایی که کار کردن با او لذت‌بخش است.

با آن‌که برای سینما فیلم‌نامه می‌نویسید اما تجربه تئاتر و تئاتر تجربی را دوست دارید.

پریسا هاشم‌پور: بله، من تئاتر تجربی را هم با مجتبی جدی شروع کردم، البته که نمایش‌های قبلی این تجربه خاص را نداشت. این کار یک کار چالش‌برانگیز و پر ریسک است که ما همه همراه کارگردان شدیم. نظرات درباره این کار هم صفر و صدی است، یا کار را خیلی دوست دارند یا اصلاً کار را نپسندیده‌اند.

بازی شما به‌گونه‌ای است که تعمد داری مشخص باشد که بازی می‌کنی. با آن‌که دو بازیگر اصلی در نقش غرق‌شده‌اند و بازیگری نمی‌کنند اما بقیه بازیگران با یک فاصله از نقش بازی می‌کنند و نشان می‌دهند که برای این کار تعمد دارند.

پریسا هاشم‌پور: بله دقیقاً وقتی تمرین بچه‌ها را می‌دیدم من هم در تمرین‌ها تلاش می‌کردم تا بازی‌ای مثل بچه‌ها داشته باشم اما کارگردان مرتب می‌گفت نه تو مثل آن بازی نکن، اصلاً تیپ بازی کن. من دچار چالش می‌شدم که یعنی چی من هم باید بازی یکدستی با شخصیت‌های اصلی داشته باشم چرا باید بازی من بیرون بزند. خیلی سخت بود و بالاخره یکجایی فهمیدم که نقش من یک کاتالیز است و باید دیالوگ‌ها را برای پیشبرد متن بگویم.

شاید مخاطب غیر تئاتری فکر کند که این بازیگر درست بازی نکرد، شما خواستید عین دو نقش اصلی بازی کنید اما کارگردان ایده دیگری داشت.

پریسا هاشم‌پور: من در همه تئاترهای که بازی کردم آن تجربه بازیگری حضور در نقش را داشتم، اما این نمایش تجربی دیگری است و نقش هم برای من یک تجربه خاص و ویژه بود. من این نمایشگری را تا به حال بازی نکرده بودم و این برای خودم تجربه جالبی بود. این نقش با توجه به متن نمایشنامه صحنه‌ها را به هم پیوند می‌داد و آدم‌ها را نسبت به هم تحریک می‌کرد و آزار می‌داد و این جنس بازی رویش جواب داد.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

این شخصیت آدم‌ها را به سمت بحران‌های بعدی هل می‌داد.

مجتبی جدی: ما در تمرین‌ها می‌گفتیم که این شخصیت لیدی مکبث است. تو باید مثل لیدی مکبث آدم‌ها را فریب بدهی

در عین حال بازی فریبکارانه را هم از بازیگر گرفته‌ای

مجتبی جدی: بله، من به بچه‌ها می‌گویم دیالوگ را بازی نکن، ضد دیالوگ را بازی کن. اگر ضد دیالوگ بازی کنی فضا کاراکتر ساخته می‌شود. این ضد بودن را دوست دارم، ضد آنچه نمایشنامه می‌گوید را انجام بدهید و نترسید. باید درد و رنج را منتقل کرد، نه اینکه ادای گریه کردن را دربیاوری.

نور در کار شما نقش پر رنگی دارد، گاهی شخصیت در نور است اما کنش در تاریکی است و برعکس، به نظر نور بخشی از بیان مندی شماست، با توجه به اینکه در سرتاسر نمایش گروهی از بازیگران در حال فیلم‌برداری از سایر بازیگران هستند و تصویر دوربین آن‌ها روی نمایشگرهای صحنه است نقش نور برجسته‌تر می‌شود. این بیان مندی با نور به نظرت تجربه‌ای بود که دیگران نداشتند.

مجتبی جدی: حقیقت به این فکر نکردم، بیشتر به این فکر می‌کردم که تئاتر به این فرم برسد که ما پشت‌صحنه را حذف کنیم. ما همه‌چیز را در مقابل چشم تماشاگر بسازیم. تئاتر ما همان تئاتر پست‌مدرن است و ما یک خوانشی از تئاتر شرقی داشتیم. مثل تعزیه و کابوکی. در تعزیه هم در مقابل چشم تماشاگر معین البکا که کارگردان است؛ ایستاده و اجزا صحنه را به شبیه‌خوانان می‌دهد. این رویکردی شرقی است که اولین بار برتولت برشت از آن وام می‌گیرد. من به دنبال خوانش جدیدی از سنت بودم. این هم از تئاتر برشت می‌آید که صحنه را عریان می‌کند و منابع نوری را نشان می‌دهد و اصرار دارد که اینجا صحنه تئاتر است و غرق در اجرا نشوید. حالا چرا این اتفاق می‌افتد، برای اینکه تئاتر از احساسات عبور می‌کند و به یک عقلانیت می‌رسد و نشان می‌دهد که ما به یک پرسشگری نیاز داریم. ما در این اجرا پشت‌صحنه را هم روی صحنه می‌آوریم. این پیشنهادها در تئاتر شرقی وجود دارد و ما از آن غافل هستیم. این نوع تئاتر بازگشت به کهن‌الگوهاست. در دنیا بسیاری این کار را تجربه کرده‌اند در ایران هم آقای پسیانی، کوهستانی، مساوات و… تجربه بسیار خوبی داشته‌اند. استاد بهرام بیضایی در افرا و کارهای بسیار دیگر تجربه های فوق العاده ای را می کنند. پیتر بروک یک جمله‌ای دارد که شاید جواب نکته شما باشد او در کتاب فضای خالی می‌گوید من سال‌هاست برای تنظیم پرژکتور روی چهارپایه نرفته‌ام. اجرایی ساده که همه‌چیز در مقابل چشم تماشاگر اتفاق می‌افتد.

چرا این متن را انتخاب کردید

مجتبی جدی: من سال ۹۸ که تجربه‌های اخیر را اجرا کردم یک دوستی به من خواندن نمایشنامه سوءقصدهایی به زندگی آن زن را پیشنهاد داد. آن نمایشنامه عجیبی است، شخصیت ندارد، قصه هم ندارند، تعدادی دیالوگ است که پشت سرهم نوشته است و تو آزادی برای اینکه این نمایشنامه را چگونه اجرا کنی. آن نمایشنامه را چند وقت پیش کاشان اجرا کردم، و وقتی این نمایشنامه به دستم رسیدم فهمیدم که چه نویسنده مریضی است و چه دنیایی را خلق می‌کند. این شد که تصمیم گرفتم این نمایشنامه را هم اجرا کنم.

به نظر می‌رسد حجم بار سنگین و خشونت باری که متن دارد را با این فرم خُرد و قابل‌هضم و فهم می‌کنی. این متن فضای خشونت باری دارد که به جامعه ما هم نزدیک است، البته تقریباً همه جای جهان چنین خشونتی وجود دارد.

مجتبی جدی: بله دقیقاً اگر وجود نداشت که این همه اثر نوشته و ساخته نمی‌شد، منبع آثار فون تریه و… کجاست. خشونت در زندگی آدم‌ها و جوامع وجود دارد. ما داریم آن را بازنمایی می‌کنیم و این متن شرایط را برای بازسازی این خشونت فراهم می‌کرد. منتها ما چون در ایران هستیم تا انتهای این خشونت را نمی‌توانیم بگوییم.

این خشونت طبقاتی است.

مجتبی جدی: حتی فاشیستی است. این خشونت حتی یک سوی نیست بلکه دو سوی است، یعنی آنجا که جای بازیگر زن و مرد عوض می‌شود را حتی در زندگی روزمره تجربه می‌کنیم. ما به‌عنوان هنرمند این منش‌ها و رفتارها را بازسازی می‌کنیم و به مخاطب نشان می‌دهیم که هر روز درگیر چه خشونتی است. این از دل خود جامعه می‌آید. بعضی از مخاطبان حتی تجربه مشابه داشته‌اند یا درجایی دیده‌اند و نشان می‌دهد که این خشونت وحشتناک هر روز در همین اطراف هست. جامعه از سوی دچار فان و خوش‌گذرانی و این‌هاست و لازم است که گاهی به خشونت عمیق نگاه کند.

پوریا شکیبایی: مفتخرم، راهی که پدرم رفته را نرفته‌ام؛ بازی این نقش تنبه من بود/ مجتبی جدی: جامعه باید به خشونت عمیق نگاه کند/ خوانشی شرقی در اجرا دارم

مصاحبه: حسین قره

سه نمایش در ایرانشهر تمدید شد

نمایش‌های «توافق‌نامه» کورش سلیمانی، «خانمِ آقای جرج کلونی« مونا صوفی و «همکارها» پریسا محمدی که از اواخر آذر اجراهای خود را در تماشاخانه‌ ایران‌شهر آغاز کرده بودند، تمدید و ۲ اجرایی شدند.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط‌عمومی تماشاخانه‌ ایران‌شهر، اجرای نمایش «توافق‌نامه» نوشته‌ فیلیپ کلودل، ترجمه‌ شهلا حائری و کارگردانی کورش سلیمانی، با بازی بهنام تشکر، کورش سلیمانی، رامین ناصرنصیر تا روز جمعه ۲۹ دی تمدید شده است و سه روز پایانی اجرا (چهارشنبه تا جمعه) نیز در ۲ سانس ۱۸ و ۲۰ در سالن ناظرزاده‌ کرمانی تماشاخانه ایرانشهر به صحنه خواهد رفت.

نمایش «خانم آقای جرج کلونی» به نویسندگی متین ایزدی و کارگردانی مونا صوفی تا روز جمعه ۲۹ دی ساعت ۲۰:۱۵ در سالن سمندریان‌ به صحنه رفته می‌رود و در ۲ روز پایانی اجراهای خود (پنج‌شنبه و جمعه) نیز در ۲ سانس ۱۹ و ۲۰:۳۰ اجرا خواهد شد. بهنام شرفی، میترا رفیع، ماهان عبدی، نفس بازغی، مونا صوفی، الکس ملک کرم بازیگران این نمایش هستند.

نمایش «همکارها» نوشته‌ جان هاج، ترجمه‌ معین محب‌علیان و کارگردانی پریسا محمدی نیز تا چهارشنبه ۲۷ دی هر شب ساعت ۱۸ اجرا خواهد شد و روزهای پنجشنبه و جمعه ۲۸ و ۲۹ دی در سانس ویژه ساعت ۱۷ در سالن سمندریان به صحنه می‌رود.

رامین ‌سیاردشتی، محمدصادق ‌ملک، وحید ‌نفر، ریحانه ‌سلامت، محمد ‌نیازی، سحر ‌واثق، مصطفی ‌احدی، شهرام آذرمهر، حمید باهوش، آذین فهیمی، نگین ‌بخشی ‌پور، بهرام ‌شادانفر، علیرضا ‌امیریزدگرد، مهران ‌مرادی، سجاد شاه قلی، سوزان عمرانی، مهدی انصاریان، علی ‌کرمانی، کیمیا سداد مقدم در نمایش همکارها به ایفای نقش می‌پردازند.

علاقه‌مندان به تهیه‌ اینترنتی بلیت‌های این نمایش‌ها و کسب اطلاعات بیش‌تر می‌توانند به سایت تماشاخانه‌ ایران‌شهر و یا سامانه‌ تیوال مراجعه کنند.

رضا بابک در مراسم تقدیرش گفت: امیدوارم روزهای روشن‌تر و بهتری بیاید

رضا بابک گفت: اکنون سینما خیلی مریض است. گاهی اوقات که تبلیغات آن را می‌بینم، حالم بد می‌شود. (باور کنید) اینطور نبود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان، این بازیگر سینما، تئاتر، تلویزیون که به بهانه نمایش فیلم کوتاه «الکترون» مورد تقدیر قرار می‌گرفت، گفت: شخصا بداهه‌پردازی در سینما و تئاتر را دوست دارم ولی هر زمان روی صحنه می‌آیم، دچار استرس می‌شوم. حتی در روز اول و دوم اجرای تئاتر، به خاطر استرس زیاد، مریض می‌شوم. انگار انرژی‌های عجیبِ خوبی اینجاست که من تحمل آن را ندارم. به هر حال از این همه بچه‌های جوانِ آرتیست درجه یک، خیلی ممنونم. به قدری در این فیلم یاد گرفته‌ام که حد نداشت. در این فیلم هم هنر و هم انسانیت، شرافت و با هم بودن را دیدم. بچه‌های فیلم «الکترون»، واقعا گروه درجه یکی بودند و من (به آنها) افتخار می‌کنم. فکر می‌کنم کار خوبی شده باشد.

او در بخش دیگری از صحبت‌هایش بیان کرد: اکنون سینما خیلی مریض است. گاهی اوقات که تبلیغات آن را می‌بینم، حالم بد می‌شود. (باور کنید) اینطور نبود. من در دوران طلایی هنرهای زیبا بزرگ شده‌ام و با بیضایی و دکتر رفیعی کار کرده‌ام. همچنین با زنده‌یاد سمندریان کلاس داشته‌ام. شخصا دلم می‌خواهد دوران آن بزرگان را، این بچه‌ها و جوانان نیز تکرار کنند. امیدوارم روزهای روشن‌تر و بهتری بیاید که همه در آن حال یکدیگر را بپرسند و هوای همدیگر را داشته باشند. همچنین در سینما فیلم‌های خوب کار شود، همه بچه‌ها سر کار باشند و بتوانند کار کنند.

بابک در پایان با قرائت شعری صحبت‌های خود را به انتها رساند.

برنامه نمایش و نقد و بررسی فیلم کوتاه «الکترون» به کارگردانی مهران رنج‌بر، تهیه‌کنندگی سالار طهرانی و با بازی رضا بابک، جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲ در حالی در خانه هنرمندان ایران برگزار شد که با حضور جمع زیادی از چهره‌های فرهنگی و هنری، علاقه‌مندانی ایستاده مراسم را دنبال می‌کردند.

در ابتدای این برنامه، آن‌طور که روابط عمومی خانه هنرمندان گزارش داده است، مهران رنج‌بر (بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما) با اهدای لوحی، از یک عمر فعالیت رضا بابک بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینمای ایران تقدیر به عمل آورد و متنی را قرائت کرد: «در ابتدا هیچ بود، هیچ کلمه بود و کلمه خدا بود. هنر تبدیل بدیهیات به بدیعیات است و چقدر زیبا و فرهیخته، عالیجناب رضا بابک در تمام طول عمر با ارزش و هنرمندانه خویش، آثاری بدیع خلق کرده‌اند. لطافت و اخلاق دو عنصر مهم در ساختار و سرشت این مرد بزرگ است. به پاس حضور ارزشمند این هنرمند پیشکسوت و شاهکار در فیلم ناقابل و کوتاه «الکترون»»

او در ادامه از مدیرعامل، دیگر عوامل خانه هنرمندان ایران و تمام اشخاصی که به برگزاری این برنامه کمک کرده‌اند، تشکر کرد.

محمد رحمانیان در بخش بعدی این مراسم، گفت: با رضا بابک نزدیک به ۳۰ سال در حوزه‌های نمایش عروسکی، نمایش صحنه‌ای کار کرده‌ایم. یکی از همین همکاری‌ها نمایش «اسب‌ها» بود که منجر به عمل قلب باز رضا بابک شد. او در این نمایش بارها در طول صحنه می‌دوید اما صدایش در نمی‌آمد. حتی یک‌بار نگفت که چرا باید تا این اندازه با ریتم تند کار کنم؟ به همین دلیل فکر نمی‌کردم که به رضا فشار بیاید. با این همه او تمام ۴۵ شب اجرا را در سالن اصلی تئاتر شهر کار کرد و درخشید. اما بعد از آن به بیمارستان رفت.

او افزود: فکر می‌کنم حضورم در اینجا خیلی نیاز نباشد؛ بنابراین با اجازه همه دوستان از عباس جهانگیریان دعوت می‌کنم که روی صحنه بیاید.

عباس جهانگیریان(نویسنده) در ادامه این برنامه گفت: درود به همه شما که ترجیح داده‌اید، روز جمعه خود را اینجا باشید. از خانه هنرمندان ایران، همه حاضرین و چهره‌های حاضر که به این برنامه آمده‌اند، تشکر می‌کنم. در شرایطی زندگی می‌کنیم که باید این دور هم بودن‌ها را غنیمت بدانیم. جا دارد که در اینجا از بهروز غریب‌پور یاد کنیم که یک پادگان را به خانه هنرمندان ایران تبدیل کرده است. شرایطِ پیش آمده، سبب شده تا ما بیش از گذشته، نیاز به کنار هم بودن و هوای یکدیگر را داشتن، داشته باشیم. در غیبت دوربین‌های صداوسیما، ما خودمان باید رسانه یکدیگر باشیم و فعالیت‌های دوستانمان را اطلاع‌رسانی کنیم.

او افزود: گاهی کتاب‌های نزدیک‌ترین دوستانم منتشر و یا نمایش‌های آنها اجرا می‌شود ولی من از آنها با خبر نمی‌شوم. زیرا اخبار فرهنگی (آنچنان که باید) در کشور ما منعکس نمی‌شود. به همین دلیل وقتی به من می‌گویند، خانم حائری در ایران است، می‌پرسم مگر ایشان خارج نبود؟ خیلی از بزرگان ما هستند که در خانه و خلوت خودشان زندگی می‌کنند و ما از فعالیت آنها خبر نداریم. چون اصلا فعالیت‌های فرهنگی در رسانه‌ها بازتابی ندارد. به هر حال از همه دوستان برای برگزاری این برنامه سپاسگزارم. بسیار مشتاقم که بازی آخر آقای بابک در این فیلم را به اتفاق یکدیگر ببینیم.

در بخش بعدی این مراسم، فیلم کوتاه «الکترون» برای حاضرین پخش شد.

پس از پخش این فیلم کوتاه، نشست نقد و بررسی آن نیز با حضور رضا درستکار (منتقد سینما) برگزار شد.

بهزاد فراهانی، رضا بهبودی، علیرضا خمسه، مسعود فروتن، هایده حائری، محمدرضا خاکی، محمد رحمانیان، شهرام گیل‌آبادی، ایرج راد، یوسف صدیق تعریف، اسماعیل پوررضا، حسام منظور، علیرضا شجاع‌نوری، مهناز باقری، یلدا عباسی، فرزین محدث، بهرنگ دزفولی‌زاده، سجاد بابایی، قاسم زارع، منوچهر اکبرلو، مریم معترف، مجید توکلی، مهدی میامی، مجید قناد از جمله چهره‌های حاضر در این مراسم بودند.

فردریک بیش از دو میلیارد تومان فروخت

 آمار میزان فروش و تماشاگران نمایش‌های به صحنه رفته در تئاتر شهر، تماشاخانه سنگلج و تالار هنر تا پایان روز جمعه ۲۲ دی‌ سال ۱۴۰۲ مشخص شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی اداره کل هنرهای نمایشی، آمار فروش و تماشاگران نمایش‌ تالارهای اصلی، چهارسو، کارگاه نمایش و اجراخوانی در سالن مشاهیر مجموعه تئاتر شهر، تماشاخانه سنگلج و تالار هنر تا پایان روز جمعه ۲۲ دی‌ ۱۴۰۲ اعلام شد.

تئاتر شهر 

نمایش «فردریک» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی که از روز ۷ آذر در تالار اصلی با ظرفیت ۵۷۹ تماشاگر و قیمت بلیت ۲۰۰ و ۱۰۰ هزار تومان اجرای خود را آغاز کرده است، با مجموع ۳۷ اجرا و میزبانی از ۱۳ هزار و ۳۲۴ مخاطب (با احتساب بلیت تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و مهمان) توانست به فروش ۲ میلیارد و ۱۱۱ میلیون و ۴۰۴ هزارتومانی دست یابد.

نمایش «ریچارد کوتاهی، جهنم روده» به کارگردانی سجاد یاری نیز که اجرای خود را از روز ۱۲ دی‌ماه در تالار چهارسو با ظرفیت ۱۳۲ نفر و قیمت بلیت ۱۶۰ هزار تومان آغاز کرده است، با ۹ اجرا توانست ۳۷۵ تماشاگر را به سالن اجرا جلب کند و به فروش۴۲ میلیون و ۵۴۴ هزار تومان دست پیدا کند.

نمایش «ملکه چهارم آگوست» به کارگردانی رحمان خوب‌زاده نیز که از روز ۱۷ دی‌ماه در کارگاه نمایش باقیمت بلیت ۱۰۰ هزارتومان روی صحنه رفته است، با ۶ اجرا توانست ۹۱ تماشاگر جذب کند و به فروش ۷ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان دست پیدا کند.

همچنین نمایشنامه «مرگ گرم» به کارگردانی محمدرضا عطایی‌فر نیز که از روز ۲۰ تا ۲۲ دی‌ماه در سالن مشاهیر با قیمت بلیت ۱۰۰ هزارتومان اجراخوانی شد، با ۳ اجرا توانست ۹۴ تماشاگر جذب کند و با فروش ۷ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان به اجرای خود در روز جمعه ۲۲ دی‌ پایان دهد.

لازم به ذکر است از روز ۱۶ دی‌ در دو سالن قشقایی و سایه مجموعه تئاتر شهر، نمایش‌های نخستین جشنواره تئاتر «هم‌آغاز» روی صحنه است و تا ۲۶ دی‌ نیز ادامه دارد.

استقبال مخاطب از دو نمایش تماشاخانه سنگلج

تماشاخانه سنگلج که میزبان دو نمایش «پچ پچه های پستوی عمارت…» و «اپرت نیرنگ اورنگ» است میزبان ۱۷۶۴ تماشاگر بود.

نمایش «پچ پچه های پستوی عمارت…» به کارگردانی علی بابایی طی ۱۴ اجرایی که تا ۲۲ دی‌ انجام داده میزبان ۱۰۲۸ تماشاگر بوده و فروش این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و میهمان به مبلغ ۳۸ میلیون و ۷۵۲ هزار و ۷۳ تومان رسیده است.

دیگر نمایش تماشاخانه سنگلج؛ «اپرت نیرنگ اورنگ» به کارگردانی مرتضی برزگرزادگان نیز طی ۱۰ اجرایی که تا ۲۲ دی‌ برگزار کرده میزبان ۷۳۶ تماشاگر بوده است.

فروش این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و میهمان مبلغ ۲۸ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان در گیشه ثبت‌شده است.

تالار هنر و «گنجی که پادشاه نداشت»

نمایش «گنجی که پادشاه نداشت» به کارگردانی و طراحی رضا بیات که در هفته گذشته اجرای خود را در تالار هنر آغاز کرده طی ۵ اجرایی که تا ۲۲ دی‌ انجام داده میزبان ۲۱۲ تماشاگر بوده است.

فروش این نمایش با احتساب بلیت‌های تمام‌بها، نیم‌بها، تخفیف‌دار و میهمان به مبلغ ۲۰ میلیون و ۸۱۹ هزار تومان ثبت‌شده است.

برگزاری نشستی مختص هیات مدیره انجمن‌ها

نشست تخصصی کانون کارگردانان شنبه ۲۳ دی ماه در سالن جوانمرد خانه تئاتر برگزار می‌شود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر، نشست تخصصی بررسی خطرات و تهدید‌های مشاغل تئاتری،‌ مدیریت تئاتر و عملکردها، و مطالعات انجمن‌ها توسط کانون کارگردانان برای ایجاد همگرایی و هم‌اندیشی برگزار می‌شود. مدعوین این نشست تنها اعضا هیات مدیره انجمن‌ها هستند.

نماینده هر انجمن در این نشست به ارائه دیدگاه‌‌های انحمن بپردازد.

ستاره اسکندری: رفیعی یکی از ارکان مهم تئاتر ایران است

حمید پور آذری ، عباس غفاری و ستاره اسکندری در نشستی از دکتر علی رفیعی و تجربه همکاری با این کارگردان سرشناس تئاتر گفتند.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان، نخستین برنامه نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص با همکاری مشترک انجمن صنفی منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم‌تئاتر «خانه برناردا آلبا» اختصاص یافت.

روابط عمومی خانه هنرمندان ایران اعلام کرد نمایش «خانه برناردا آلبا» نوشته فدریکو گارسیالورکا، با ترجمه احمد شاملو، به طراحی و کارگردانی دکتر علی رفیعی و تهیه‌کنندگی ستاره اسکندری، سال ۱۳۹۷ روی صحنه رفت و به مناسبت زادروز این کارگردان نامدار ایرانی، فیلم‌تئاتر آن چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ در سالن استاد فریدون ناصری نمایش داده شد. پس از نمایش این فیلم‌تئاتر، نشست تحلیل و بررسی آن با حضور عباس غفاری (مجری و منتقد)، ستاره اسکندری (بازیگر و تهیه‌کننده نمایش خانه برناردا آلبا) و حمید پورآذری (کارگردان و دستیار دکتر علی رفیعی) برگزار شد.

ستاره اسکندری در ادامه این برنامه درباره فرایند تولید نمایش «خانه برناردا آلبا» گفت: از حضور زمان وفاجویی و اشکان شهروزی به عنوان دو همکاری که حضوری پررنگ در تولید نمایش «خانه برناردا آلبا» داشتند، تشکر می‌کنم. همچنین تولد دکتر علی رفیعی که ۲۲ دی ماه است را زودتر از موعد آن به تئاتر این سرزمین تبریک می‌گویم. زیرا ایشان یکی از ارکان مهم تئاتر ایران هستند. اگر به تاریخ تئاتر دکتر رفیعی نگاه کنیم، انگار یک پیش‌آگاهی در کارهای ایشان نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، وجود دارد. نمایش «خانه برناردا آلبا» نیز از این قاعده مستثنا نیست. این چیزی است که همه ما در مقام شاگردان آقای دکتر رفیعی، سعی کردیم از او بیاموزیم تا نسبت به آن چیزی که در جامعه رخ می‌دهد حساس باشیم.

او افزود: فکر می‌کنم بعد از دو یا سه متنی که آقای دکتر رفیعی انتخاب و تمرین‌هایی را برای آن آغاز کرده بود، به دعوت حمید پورآذری نازنین، من به عنوان شاگرد قدیمی آقای رفیعی به کار فراخوانده شدم. همیشه در مقام بازیگر یا منشی صحنه حضور داشتم، ولی این بار در قامت تهیه‌کننده به کار پیوستم. علت این بود که شاید کس دیگری از بیرون، چرایی اجرای این جنس کارها بر صحنه را متوجه نبود. آقای دکتر رفیعی به ذات و آنچه وظیفه تئاتر به عنوان تعهد اجتماعی است، می‌اندیشد. البته شاید این مسئله در روزگار اقتصاد محور، سرمایه مدارِ ابتذال دوست، خیلی خوشامد آدم‌های بیگانه نباشد. مگر اهالی تئاتر. بنابراین من برای اولین بار در مقام تهیه‌کننده در کنار آقای رفیعی ایستادم.

تهیه‌کننده نمایش «خانه برناردا آلبا» در ادامه این برنامه اظهار کرد: در واقع صبوری ۵ ماه تمرینی که تعدادی زیادی بازیگر و عوامل پشت صحنه در آن حضور داشتند، برای این بود که مطمئن بودیم، اثری درخشان از آن به جا خواهد ماند. شخصا فکر می‌کنم آثار دکتر رفیعی، هرکدام ورقی است که از دفتر تاریخ این مملکت خورده می‌شود. اگر به خاطر داشته باشید، تیزری از این نمایش ساخته شد، که شخصیت‌های دختر هر کدام می‌آمدند و می‌گفتند عادت می‌کنیم ولی یکی از شخصیت‌ها به عنوان معترض می‌آمد و می‌گفت عادت نمی‌کنم. این آن چیزی است که در سال ۹۷ توسط آقای دکتر رفیعی روی صحنه رفت و ما بعدها شاهد اتفاقات اجتماعی بودیم و من دوباره به این فکر کردم که مانند همه کارهای دکتر رفیعی، این یک پیش‌آگاهی است که یک هنرمند متعهد دارد.

حمید پورآذری نیز در بخش دیگری از این نشست درباره پروسه انتخاب بازیگر برای نمایش‌های دکتر علی رفیعی توضیح داد: کارگاهی در سال ۹۰ برای نمایش «یرما» تشکیل شد که اکثر بازیگران محصول همان کارگاه هستند.

ما در حال انجام دو سه کار بودیم که زمان آن نبود. یک روزی با زمان وفاجویی، منوچهر شجاع نشسته بودیم که گفتم فکر می‌کنم ما باید سه‌گانه لورکا را تمام کنیم. زیرا پیش از این، آقای دکتر رفیعی، نمایش‌های «عروسی خون» و «یرما» را از لورکا کار کرده بود.

به این ترتیب به «خانه برناردا آلبا» فکر کردیم و گفتیم خانم تیموریان می‌تواند آلبا باشد. همین طور گفتیم چه کسی بهتر از ستاره اسکندری که بیاید و این کار را تهیه کند؟ همانجا تماس گرفتیم و ستاره آمد.

او در ادامه بیان کرد: کارهای آقای دکتر و کار کردن با ایشان غبطه‌برانگیز است. نکته‌ای که ستاره گفت، نکته عجیبی است. زیرا می‌توان مثال‌های دیگری از کارهای دکتر زد. به عنوان مثال، نمایش «شکار روباه»، اسفند ۸۷ اجرا شد و ما خرداد ۸۸ با داستان‌های آن سال‌ها مواجه شدیم. همچنین چند ماه بعد از نمایش «خانه برناردا آلبا»، ما با قتل‌های ناموسی مواجه بودیم. ما در ۱۴۰۱ نیز شاهد اتفاقات آن بودیم. آن نگاه جامعه‌شناسانه‌ای که در کارهای دکتر وجود دارد، خیلی عجیب و غبطه‌برانگیز است. امیدوارم دوباره فرصت و شرایطی فراهم شود تا دکتر بتواند کار کند.

این کارگردان تئاتر در ادامه گفت: مسئله حائز اهمیت، تداومی است که در بودن در کنار دکتر وجود دارد. او چیزی را به شما تحمیل نمی‌کند، بلکه آدم‌ها کم‌کم متوجه می‌شوند و انجام می‌دهند. وقتی الان، چیزی که نزدیک به ۳۰ سال پیش از ایشان می‌شنیدم، را برای یک‌سری از آدم‌ها می‌گویم، برایشان تازه است.

ستاره اسکندری در ادامه این نشست درباره تجربه بازیگری در گروه دکتر رفیعی توضیح داد: همکاری من در گروه تئاتر دی از سال ۷۹ و با بازی در نقش ژولیت در نمایش رومئو و ژولیت آغاز شد. چیزی که مهم است، این بوده که شما در هر مقامی، وقتی در کنار دکتر هستید، فراتر از یک تخصص می‌توانید از او آموزش بپذیرید. او اساسا به شما در زندگی بُعد می‌دهد. این بزرگترین نکته‌ای است که آموختم. برای همین اگر به گروه آقای دکتر رفیعی نگاه کنید، آنها قالبا فقط یک تخصص ندارند. به صورتی که اگر بازیگر بودند، نویسندگی و کارگردانی هم انجام داد.

او افزود: مسئله این است که شیوه آموزش آقای رفیعی، علاوه بر اینکه به شما نسبت به کل زندگی، هستی و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنید، دیدگاه می‌دهد، برایتان به عنوان یک هنرمند، بستری را فراهم می‌کند تا همه استعدادهایتان شکوفا شود. هرگز از خاطرم نمی‌رود؛ تئاتر دومی که با آقای دکتر رفیعی کار می‌کردم، تئاتر «شازده احتجاب» بود؛ با اینکه متن درخشان زنده‌یاد هوشنگ گلشیری بود اما وقتی برای صحنه آماده شد، صحنه‌ای را من نوشتم.

این بازیگر تئاتر و سینما ادامه داد: در نمایش «شکار روباه» نیز من یک مونولوگ برای سیامک صفری نوشتم. در واقع ما کنار آقای چرمشیر که در مقام دراماتورژ در کنار آقای رفیعی حضور داشت، این اجازه یا بهتر است بگویم این تکلیف را داشتیم که هر کدام کارگردان و نویسنده خودمان هم باشیم. برای همین فکر می‌کنم تمام کسانی که با آقای دکتر رفیعی کار کردند، انگار لنز چشمانشان بازتر است. در واقع انگار در پروسه کار کردن با ایشان، آگاهی محیطی شما بالاتر می‌رود. به همین دلیل است که وقتی به شاگردان آقای رفیعی نگاه می‌کنیم، اکثرا دستی به قلم داشته و مسئولیت اجتماعی بالاتری را عهده‌دار شده‌اند. همیشه گفته‌ام اگر آقای دکتر رفیعی، یک بوم سفید رنگ را به عنوان روح و روان یک کاراکتر تحویل می‌گیرند، حتما یک نقاشی بزرگ تحویل می‌دهند. آقای رفیعی، انسان یا ذهن را تبدیل به اتفاق لایه‌دار می‌کند.

پورآذری در ادامه این برنامه گفت: آقای دکتر رفیعی همیشه روی بحث گروه، کار گروهی، بداهه پردازی، کار خلاقانه و مولف بودن تمام گروه تاکید دارد. بحث مولف بودن، در نمایش‌های مختلف ایشان وجود دارد. حتی در همین نمایش چند صحنه داریم که در متن نبوده و بر اساس بداهه‌پردازی و پیشنهادات گروه اضافه شده است. در واقع درِ گفت‌وگو همیشه باز است.

ستاره اسکندری نیز در ادامه این برنامه بیان کرد: هرچه به عقب بر می‌گردم و کارهای آقای دکتر رفیعی را مرور می‌کنم، می‌بینم عمیق‌ترین مفاهیمی که باید هشدار آنها داده می‌شد؛ از خشونت، آزادی‌خواهی، مطالبه‌گری، سهم‌خواهی، عشق، رویای گمشده، سکوت و هرچیزی که فکر کنید نیاز امروز جامعه است، اتفاقا بهترین و زیباترین تصاویر در کارهای آقای دکتر وجود دارد. اما به خاطر دارم که وقتی برای نمایش «خانه برناردا آلبا» در وصف ایشان، نوشته شده بود، نقاش صحنه‌ها، ایشان از این نسبت، خیلی رضایت نداشت. چون او به معنا معتقد بود.

این بازیگر در پایان بیان کرد: باتوجه به اینکه بسیاری بدون اینکه معانی را در نظر بگیرند، متاثر از ایشان در طراحی صحنه بودند، این نکته خیلی مهمی است که باید درباره آقای دکتر رفیعی بدانیم که چقدر در طراحی صحنه به معنا اهمیت می‌دهند. در صورتی که کارهای متاثرین از ایشان، صحنه‌های زیبایی دارد اما خالی از معناست؛ در حالی که تابلو به تابلو آن چه از آثار دکتر علی رفیعی روی صحنه می‌بینید، در عین زیبایی، معنا دارد. به همین دلیل حس آن به مخاطب منتقل می‌شود. در واقع سوای از زیبایی، آن چیزی که در آثار دکتر علی رفیعی، چه در صحنه و چه در کلام، روی آن تاکید می‌شود، این بوده که معناها مهمتر از ظاهر یک اتفاق است.

هنرمندی که ذاتا زیبایی‌شناس است

نامش یادآور صحنه‌های پرشکوه است و تصاویر زیبا؛ اما این به معنا بی‌توجهی او به محتوا و اندیشه نیست. او نگاه و تفکرش را اما در قالبی زیبا ارایه می‌دهد. علی رفیعی چنین هنرمندی است.

 ۲۲ دی ماه زادروز علی رفیعی است؛ هنرمندی که اهل تئاتر او را به تصاویر زیبا و رنگارنگش می‌شناسند و بسیاری از آنان باور دارند که رفیعی ذاتا آرتیست و زیبایی‌شناس است اما این همه، به معنای بی‌توجهی او به اتفاق‌های پیرامونش نیست. او هم به دوره خود می‌نگرد و هم به تاریخ اما با شیوه خودش. نگاهش بیش از آنکه سیاسی باشد، اجتماعی و فرهنگی است. اهل حزب و فرقه و چپ و راست هم نیست. با این حال و با وجود پرهیزش از بازی‌های سیاسی، طعم بازجویی و ساواک و کنار گذاشته شدن از مدیریت و … را هم چشیده است.

به بهانه سالروز تولدش بخش‌هایی از خاطرات او را که بیش از ۲۰ سال پیش در گفتگو با امید روحانی و در مجله صحنه به انتشار رسیده، مرور می‌کنیم.

یکی از نمایش های درخشان رفیعی، «خاطرات و کابوس های جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی». اثری که رفیعی یک بار پیش از انقلاب آن را به صحنه اورد و دیگر بار در نیمه اول دهه ۹۰ آن را به صحنه برد.

او در این گفتگو درباره نگاهش به شخصیت و عملکرد امیرکبیر و دوری اش از وفاداری صرف به تاریخ و سیاست چنین گفته است: «چپ طرفدار «شوروی» نبودم. مطلقا. چپ «چین» هم نبودم. بیشتر آدمی ملی و رادیکال بودم. به همین دلیل هم در نوشتن «خاطرات و کابوس‌ها…» نگاهی به مصدق و شخصیت و مبارزات و سرنوشت او داشتم. داستان رفرمیسم در نظام‌های فاسد مساله ذهنی و سیاسی پس ذهن من بود. تحلیلی که آن زمان می‌کردم و در نسخه اولیه، این تحلیل را در زبان جامه‌دار فرموله کرده بودم؛ در جایی از زبان جامه‌دار می‌آید که امیرکبیر می‌گوید: «زندگی تو تضادی دارد که مرا یاد کرم و سیب می‌اندازد. کرم وقتی وارد سیب می‌شود دو راه‌حل بیشتر ندارد، یا سیب را سالم نگه دارد که باید خودش فنا شود، یا خودش سالم بماند که سیب را باید بخورد، نمی‌شود هم خود کرم و هم سیب سالم بماند. تو می‌خواهی هم دستگاه پوسیده ناصری را حفظ کنی و هم خودت فنا می‌شوی. این تضاد درون توست.» روی این نگاه کار کردم.

منبع الهام او در اجرای این نمایش جمله‌ای فریدون آدمیت بوده که رفیعی، خود این گونه توضیح داده است: «یک جمله در کتاب فریدون آدمیت ، «امیرکبیر و ایران» بود. وقتی که قاتلین وارد حمام می‌شوند، می‌گوید «خاصه تراش را خواست تا رگش را بزند.» این جمله اساس نمایشنامه من شد. خاصه تراش همان دلاک است. حالا فکر کردم که داستان را از دید دلاک ببینم. شاید به طور غیرمستقیم با این که چندان ارادتی به پیتر وایس ندارم، تحت تاثیر کار بزرگ او «ماراساد» باشم که زمانی سخت ستایش‌اش می‌کردم. او هم به انقلاب کبیر فرانسه از دید آدمی نگاه می‌کند که در دارالمجانین است، یعنی مارکی دوساد. او دارد انقلاب را می‌بیند و شرح می‌دهد. به طور غیرمستقیم تحت تاثیر او بودم که قصه را دارد از نگاه کسی باز می‌گوید که به طور مستقیم در واقعه حاضر و ناظر بوده است. ولی دغدغه‌های زیبایی شناسی و فرم و احتراز از تاریخی نوشتن و وقایع نگاری صرف در پس ذهن من بود.»

این نمایش جزو اولین اثاری است که در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است. رفیعی ماجرای اجرای آن را در این مجموعه که آن زمان تنها تالار اصلی را داشته، این گونه توضیح داده است: «من تصمیم داشتم نمایش را بعد از «آنتیگون» در همان تالار مولوی به صحنه ببرم تا این‌که یک روز صبح به من اطلاع دادند که از دفتر قطبی، رئیس سازمان رادیو تلویزیون تلفن کرده‌اند. طبعا توجهی نمی‌کنم و فردا و پس فردا و …؛ سرانجام منشی قطبی مرا گیر می‌آورد و اطلاع می‌دهد که «آقای قطبی می‌خواهند تو را ببینند.» همان قطبی که حکم اخراج مرا از جشن هنر شیراز صادر کرده بود. این دیدار سرانجام دست داد، با همان لباس و جین و اورکت و کسوت دانشجویی و قطبی در همان لحظه دیدار و قبل از هر چیز گفت هیچ صحبتی از گذشته نکن. بعد گفت که ریاست تئاترشهر را قبول کنم. به چه دلیل؟ گفت که «تالار تئاترشهر، یک sale vagram  است، و این در زبان فرانسه یعنی تالاری که در آن شعبده‌بازی، آکروبات، آتراکسیون و از این قبیل اجرا می‌شود و به طور خلاصه یعنی یک گاراژ. تئاترشهر یک گاراژ است و می‌خواهیم فضایی برای اجرای نمایش‌های ملی و با کیفیت داشته باشیم. بعد از تحقیقاتم فکر می‌کنم تنها کسی که می‌تواند این کار را بکند، شما هستید.»

به گزارش ایسنا، من پانزده روز وقت خواستم تا شرایطم را اعلام کنم و برنامه‌ای بنویسم. قطبی با همه آنها موافقت می‌کند، امضا می‌کند و من وارد تئاترشهر می‌شوم. حالا امکانات صحنه‌ای بهتری در اختیار من است که «خاطرات و کابوس‌ها…» را اجرا کنم.

رفیعی اولین مدیر تئاترشهر است. روحانی در همان گفتگو از او می پرسد که بعد از ورودش به این مکان چه کرده و رفیعی پاسخ داده است: «اول از همه گروه بازیگران تئاترشهر را تاسیس کردم. برایم این مهم بود که تئاتر باید یک مدیریت هنری داشته باشد و یک گروه ثابت و یک مدیریت اداری. یادم هست که به قطبی پیشنهاد کردم که مدیر اداری را او انتخاب کند، اما او گفت که همه چیز به عهده خود من است و بهتر است خود من انتخاب کنم. همه چیز را از ابتدا آغاز می‌کنم. یکی از مهم‌ترین اقدام‌ها تاسیس کتابخانه‌ تئاترشهر بود، تاسیس کارگاه دکور که تا آن زمان وجود نداشت، تاسیس کارگاه خیاطی و همه‌ی اینها … که البته در این دوران خودت بودی و دیده‌ای. بعد تئاتر چهارسو را درست کردم و مرمت‌های آکوستیک و غیره…»

او حالا در این سالن نمایش «خاطرات و کابوس ها…» را روی صحنه می برد که برغم درخشان بودنش، دردسرهایی درست می کند:

«همان تجربه‌ی اول، یعنی «خاطرات و کابوس‌ها…» موجب دردسر بزرگی برای من شد، در حالی که قطبی ورقه‌ای داده بود که همه مسئولیت‌ها به عهده من است و قول داده بود که سانسوری هم در کار نیست، اما آمدن فرح پهلوی به تئاترشهر در شب بیست‌وهفتم اجرا و گفت‌وگویی که جلوی در ورودی تالار با من کرد (در حالی که همه امرا و درباریان حضور داشتند) کار دستم داد. در حدود یک ساعت و ربعی بحث کنار در ورودی، جدا از تجمیدها و تعریف‌ها، جمله‌ای گفت که این نمایشنامه کمتر وضع امیرکبیر را نشان می‌دهد تا وضع معاصرتری را . همین جمله باعث شد که فردای آن روز به ساواک احضار شدم. بالاخره چوب لای چرخ گذاشتن‌ها و آزارها باعث شد که استعفا دادم. استعفا دادم در حالی که «جنایت و مکافات» روی صحنه است. شب بیست‌ونهم اسفند ۱۳۵۶ تئاترشهر را به قصد خروج از ایران و و رفتن به اروپا ترک می‌کنم. »

او که تحصیل کرده فرنگ بود، بار دیگر عزم دیار غربت می کند که این بار پیشنهادی تازه از راه می رسد. پهلبد، وزیر وقت فرهنگ و هنر و جلال ستاری مشاورش می‌فرستند دنبال او تا پیشنهاد تاسیس یک دانشکده هنری را به او بدهند.

رفیعی در توضیح این پیشنهاد گفته :«آنها پیشنهاد ریاست دانشکده هنرهای دراماتیک را می‌کنند، ولی من می‌خواهم بروم. برای این‌که از این مخمصه فرار کنم و برای این‌که اصلا فکر نمی‌کردم دانشکده‌ای وجود داشته باشد. طرحی می‌نویسم و شرط می‌گذارم که در صورت تصویب طرح، ریاست را می‌پذیرم. طرح را آن چنان سنگین و پرملاط می‌گیرم که آنها رد کنند. طرح عبارت است از تاسیس یک تئاتر بزرگ حرفه‌ای به صورت محور که اقمار اطرافش کارگاه‌هایی‌اند و کلاس‌های درس در اصل این کارگاه‌ها هستند هم کلاس و هم کارگاه و دانشجو از بدو ورود در کارگاه‌های مختلف کارگردانی، نمایشنامه‌نویسی، طراحی و غیره… است یا در کارگاه‌های نظری در ارتباط با صحنه‌ی حرفه‌ای. طرح تصویب می‌شود. زمینی خریداری می‌شود و دانشگاهی هم در اختیار من است. سال جدید را آغاز می‌کنم. کنکور دانشکده درست روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ برگزار می‌شود و درست در صدمتری میدان ژاله.»

اما او مدتی بعد از این دانشکده اخراج می شود: «در حکومت ازهاری اخراج می‌شوم، به این اتهام که غرفه فروش کتاب و فیلم و غیره در اختیار دانشجویان گذاشته شده. علت اخراج هم این بود که دستور می‌رسد که کلیه دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها باید بسته شوند و همه هم بسته می‌شوند جز همین دانشکده. من از کار بر کنار می‌شوم. همان زمان است که دعوتی از دولت لهستان و تئاتر ملی لهستان می‌رسد. برای اجرای «آنتیگون» در ورشو، با همان صحنه‌آرایی و طراحی و میزانسن‌ها. من عازم لهستان می‌شوم.»

اینها بخش هایی بسیار کوتاه از زندگی پرفراز و نشیب این هنرمند است که امسال بر کیک تولدش شمع ۸۵ سالگی را خاموش می‌کند.

جلسه هیات مدیره انجمن موسیقی برگزار شد

چهارمین جلسه هیات مدیره انجمن موسیقی تئاتر یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۵ در سالن کنفرانس عمارت تئاتر برگزار شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از روابط عمومی انجمن، این جلسه با حضور خانم‌ها رزماری عیسی‌پور، یکتا اعتمادی و روجا عزیززاده به عنوان میهمان با دعوت هیات مدیره حضور و با بیان پیشنهادات خود به بحث و تبادل نظر در مورد فعالیت‌های صنفی پرداختند.

هیات مدیره در ادامه جلسه به بررسی مسائل صنفی از جمله ارسال نامه مجدد به وزارت کار به جهت اعزام نماینده برای حضور در مجمع عمومی و انتخابات هیات مدیره صنفی جدید، بررسی درخواست‌های عضویت جدید، تعیین تاریخ ۱۴ بهمن به جهت برگزاری مجمع و انتخابات پرداخته و سپس سعید ذهنی رئیس انجمن، گزارشی از برگزاری اولین کنسرت موسیقی تئاتر کودک در تالار هنر که با استقبال بی‌نظیر مخاطبان همراه بود ارائه کرد. این جلسه ساعت ١٨:٣٠ دقیقه خاتمه یافت.

هنرمند پیشکسوت مهابادی تشییع شد

پیکر صلاح‌الدین شیخ‌محمدی که روز جمعه ۱۵ دی، در حال کار در یک پروژه سینمایی در زاهدان سکته مغزی کرد و درگذشت، به مهاباد انتقال یافت و روز دوشنبه ۱۸ دی، با حضور جمع بزرگی از هنرمندان و مسئولان، در باغ فردوس این شهر، به خاک سپرده شد.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر به نقل از ایران تئاتر پیکر صلاح‌‌الدین شیخ‌محمدی، بازیگر پیشکسوت استان، روز گذشته (دوشنبه ۱۸ دی)، در قطعه هنرمندان باغ فردوس شهرستان مهاباد به خاک سپرده شد.

شیخ‌محمدی، روز جمعه ۱۵ دی، در حال هنرنمایی در یک پروژه سینمایی در استان سیستان ‌و بلوچستان، دچار سکته‌ی مغزی شد که علیرغم جراحی و تلاش پزشکان بیمارستان زاهدان، چشم از جهان فروبست،

در مراسم خاکسپاری این بازیگر، جمعی بزرگ از هنرمندان، علیرضا نوروزی (مدیرکل فرهنگ و ارشاد آذربایجان غربی) و دیگر مسئولان استانی و شهرستانی، حضور داشتند.

صلاح‌الدین شیخ‌محمدی، در سال ۱۳۲۶ در شهر مهاباد به دنیا آمد و فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۶ آغاز کرد. او در عرصه‌های بازیگری (تئاتر، سینما و تلویزیون)، طراحی گریم و طراحی صحنه فعالیت داشت. این هنرمند، همچنین یکی از بنیان‌گذاران انجمن نمایش در شهرستان مهاباد بود.

نمایش‌های «سه‌یده‌وان»، «تلنگر سلیم»، «آخرین سمفونی عشق»، «لعبتک‌ها» و «یاغی‌ها» از آثار صحنه‌ای این هنرمند بودند. شیخ‌محمدی در آثار تصویری چون «ماندو»، «ساکار»، «شکارچیان عقرب»، «بازم سیب داری»، «میراث» و…. حضور داشت.

دریافت دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد از جشنواره ملی تولیدات مراکز صدا و سیما، از جمله افتخارات او به شمار می‌آید.

اجراهای آموزشی تئاتر پنجمک با هشت نمایش برگزار می‌شود

سومین دوره اجراهای آموزشی تئاتر پنجمک به کارگردانی و تدریس مریم کاظمی با حضور هشت نمایش برای برگزاری آماده می‌شود.

به گزارش گروه خبر سایت خانه تئاتر، مریم کاظمی، کارگردان، مدرس و سرپرست گروه تئاتر مستقل که سال ۹۶، اولین دوره نمایش‌های پنجمک را با ۳ نمایش و سال ۱۴۰۰، دومین دوره را با ۷ نمایش برگزار کرد، به‌زودی سومین دوره این رویداد را با هشت نمایش اجرا خواهد کرد.

کاظمی، هدف‌گذاری سومین دوره این رویداد آموزشی تئاتر را اجرای عمومی آثار عنوان کرد.

هشت نمایش به کارگردانی مریم کاظمی، توسط هنرجویان آموزشگاه گروه تئاتر مستقل در فرهنگسراهای ابن سینا، عطار نیشابوری، ارسباران (هنر)، پردیس تئاتر تهران و آموزشگاه خورمهر در این دوره برای اجرا آماده می‌شوند.

نمایش‌های «گرگ میاد میبرتت» نوشته شهرام کرمی، «سفید برفی و هفت کوتوله» و «موطلایی و سه خرس» بازنویسی و تنظیم مریم کاظمی، «سیندرلای چینی» نوشته لاول سوارتزل و ترجمه حسین فدایی‌حسین، «سه بچه گربه» نوشته جان بار، ترجمه حسین فدایی‌حسین، «چه کسی آخرین بار خندید» نوشته نلی مک کاسلین، ترجمه حسین فدایی‌حسین، «غول‌ها» نوشته سید هوف، ترجمه حسین فدایی‌حسین، «اولین‌نامه چطور نوشته شد»، نوشته اوراند هریس، ترجمه حسین فدایی‌حسین و «غاز طلایی» نوشته پائول سیلز، ترجمه حسین فدایی‌حسین از جمله آثاری هستند که این روزها مراحل تمرین و ساخت‌وسازهای اجرایی را سپری می‌کنند.

برنامه اجراهای سومین دوره اجراهای آموزشی تئاتر پنجمک به‌زودی اطلاع‌رسانی خواهد شد.