به گزارش روابط عمومی خانه تئاتر و به نقل از روابط عمومی انجمن بازیگران، متن پیام به شرح زیر است:
سالها باید که یک ذره اندر آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
یگانه منش و سکوت و طبع بلند هنرمندانه، همه ی آنچه که یک هنرمند را یکه ی دوران خود می کند ، در این پیشکسوت محبوب ، مشهور و صاحب نام ما جمع شده بود. عارف مسلکی قلندر وار، که تا آنجا حرمت نگاه می داشت که حرمت حرفه میهنش را نگاه دارند واگر چنین نمی کردند، شیر آشفته دلی می شد، که آشوبش را خاموشی نبود، دستمایه ی این فرهیخته ی بی تا در هنر همین بس که نخست عاشق مردم بود و دلباخته ی شادکامیشان
و دیگر آنکه بضاعتی داشت که شناخت ژرف تاریخ، ادبیات و شور وفضلیت و هر آنچه که یک ملت را صاحب هنر می نامند در او جمع بود. هرگز زانوانش در برابر هیچ دولتمردی خم نگردید و هرگز به خدمت نامردان تن نسپرد و آوای زیبایش بر هرچه نامردمی ونابخردی همچون نعره تهمتن بود. قدرت تیز نگر چشمانش همسان صدایش بر صحنه ، هر هنرمندی را به دلشوره وامیداشت . بر صحنه چنان مهربان بود که هر نیایی بر فرزندش. گوش تیزی داشت برای شنیدن و دل گسترده ای برای دل سپردن به هر نقد و نظر.
این بزرگ را بسیار آزردیم.با کم دانی و گاه به نادانی .و چه اندوه تلخی بود و اکنون دیگر نمیتوانیم بیازاریمش . ..و این حسرت نداشتنش تلخ تر .همه ی عمر عاشق بودن و همه ی عمر نژندی دیدن از یار و همراه و هم پیشه .بزرگش نداشتند و گاه داشتند و ندانستند که روزی دیگر هم سانش را نخواهیم داشت همان سان که فتحی و فنی زاده را دیگر نخواهیم داشت .سنگ خارای زیرین آسیابی بود و شکیبایی اش .سفره ما بازیگران را رنگین میکرد.قلندری بود بر خلوت ملکوتی حافظ نشسته که سوگ رفتن تنها برای خانواده و مردم، که برای بزرگانی همچون بهرام بیضایی و آربی اوانسیان ناهموار بود .کبک خسته ی خانه اش گیتی خانم و فرزندان زبده اش به سلامت باشند .با یاد فردوسی نامدار که جمشید ما دوستش داشت و درود جهان آفرین بر تو باد./بر آن کس که همچون تو فرزند زاد/
بهزاد فراهانی /14 فروردین 98