با حضور: رضا حداد، آروند دشتآرای، شکرخدا گودرزی و علیاصغر دشتی
شنبه 17 شهریور 1397، ساعت 17، سالن اجتماعات تئاتر شهر
مسعود دلخواه (رئیس کانون کارگردانان خانهی تئاتر): کانون کارگردانان خانهی تئاتر در سال 1396، دو میزگرد با عنوان "تماشاخانهی خصوصی" و "تماشاخانهی دولتی" برگزار کرد که مورد استقبال بسیار قرار گرفت.
اکنون در جستوجوی طرقی برای شناخت و تحلیلی از وضعیت فعلی تئاتر، راههای مقابله با تهدیدات و بهخصوص دستیابی به روشهای ایجاد فرصتهایی مناسبتر برای بهبود و ارتقای وضعیت تئاتر ایران، مبادرت به برگزاری سلسله نشستهای "از تئاتر دولتی تا سازمان تئاتر" کردهایم.
هنرمندان دعوتشده به این نشست: آقایان دکتر قطبالدین صادقی، رضا حداد، آروند دشتآرای و علیاصغر دشتی که زحمت مدیریت جلسه را هم برعهده خواهند داشت، هستند که البته متأسفانه بهدلیل بروز مشکلی، آقای دکتر صادقی از حضور در جلسه عذر خواستند و با توجه به عدم حضور ایشان، آقای شکرخدا گودرزی که از اعضای هیأت مدیرهی کانون هم هستند لطف کرده و در این نشست حضور خواهند داشت.
دشتی: با سلام و تشکر از کانون کارگردانان که این مجموعه نشستها را آغاز کرده، که قرار است به موضوعات روز تئاتر و موضوعاتی که این روزها تمام جامعهی تئاتر با آن درگیر هستند و به آن فکر میکنند، بپردازد.
هر چند ممکن است در روش اندیشیدن به موضوعات با هم متفاوت باشیم و همچنین در نتایجی که از این اندیشیدن میگیریم نیز این تفاوت وجود داشته باشد، ولی در نهایت همه مصرفکنندهی شرایطی هستیم که در شکلگیری آن نقش داریم. در نتیجه آغاز این سلسله گفتوگوها میتواند به شرایط امروز تئاتر کمک بکند.
شرایطی که میتوان گفت شرایط ترسناکی است، شرایطی شوکآور، شرایطی که میتوان گفت تئاتر ایران از بعد از کودتا تا به امروز تجربه نکرده، شرایطی که در آن اقتصاد تئاتر وارد مرحلهی تازهای شده است. قبل از انقلاب نیز هیچگاه چنین شرایطی وجود نداشته و در طول تاریخ معاصر، تئاتر ایران هرگز در چنین برههای نبوده است. چه در مورد کمیت و چه در مورد تعدد مکانهای اجرا در پایتخت، یا تعدد اجراها که الان گاهی تا 120 اجرا در روز میرسد.
وضعیت قابلمطالعهای است. دلایل و چرایی آن و اینکه این وضعیت چه فرصتهایی را بهوجود آورده و چه فرصتهایی را از تئاتر گرفته است و از طرفی دیگر گردش اقتصادی تئاتر، گاهی در پروژههایی به اندازهی بودجهی کل تئاتر تهران است که جای شگفتی دارد.
از نظر من این وظیفه صنف است که دربارهی آینده و گذشته این وضعیت مطالعه و بررسی کند. در گذشته چه کاستیهایی وجود داشته که الان وضعیت تا این حد نگرانکننده بهنظر میرسد.
بسیار خوشحالم که در خدمت دوستان هستم و میخواهم جلسه را با این پرسش آغاز کنم که این عنوان «از تئاتر دولتی تا سازمان تئاتر» یعنی چه و این عنوان شما را به چه سمتی میبرد؟
حداد: تقابل تئاتر دولتی و تئاتر خصوصی
دشتی: چرا؟
حداد: موضوع بحث امروز ما این است که سازمانهای دولتی با تئاتر دولتی چه ارتباطی دارند، در حقیقت این عنوان میخواهد ما را به آن سمت ببرد.
دشتآرای: این عنوان برای من کمی ابهام داشت، چرا که بهنظرم کمی کلی است، ولی فکر میکنم که عمداً کلی انتخاب شده که هر کسی با ظن خود وارد آن شود.
ولی بهطور کلی موضوع تئاتر دولتی و تئاتر خصوصی بحث جذابی است.
گودرزی: این عنوان به این دلیل است که تئاتر دولتی در بحرانیترین دوران خودش به سر میبرد و سازمان تئاتر آرزویی است که فعالان صنفی برای رسیدن به آن خیلی تلاش کردند تا بتوانند بهعنوان مثال جایی مانند سازمان سینمایی داشته باشند که بودجهی معین و دیگر امکانات و مناسبات و اختیارات را داشته باشند، نه شرایط فعلی را.
مثلاً اخیراً دولت با مشارکت بخش خصوصی آییننامهی سالنهای خصوصی را تنظیم و برای نظرخواهی به خانهی تئاتر فرستاد، که در کارگروهی بررسی شد و نقطهنظرات خانهی تئاتر در آن اعمال شد تا بهعنوان یک مادهی خام اولیه به جامعهی تئاتر پیشنهاد شود تا دربارهی این رابطه، یعنی تئاتر خصوصی و خود تئاتر، تئاتر خصوصی و دولت، تئاتر خصوصی و چشمانداز سازمان تئاتر، با هم بحث کنند.
شاید این یکی از بسترهایی است که موجب شد این عنوان انتخاب شود و این نشست فتح بابی است برای این مسأله که امیدوارم بحثی مفیدی را در پی داشته باشد.
دشتآرای: آقای حداد من همچنان در این عنوان توجهی به تئاتر خصوصی نمیبینم و در واقع فکر میکنم بیشتر از تئاتر دولتی کوچک تا تئاتر دولتی بزرگ را میخواهد عنوان و مطرح کند، مثلاً از ادارهکل تا یک سازمان بزرگتر، اساساً از نظر شما اینکه تئاتر امروز ایران به سمت اینکه ما ادارهکل را به سازمان تبدیل کنیم، برود، آیا کمکی به ما میکند؟
حداد: بیایید سازمان را تعریف کنیم، در کشور ما سازمانهایی مثل صدا و سیما، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی یا سازمان نظام پزشکی و ... که زیر نظر رهبری، رییسجمهور یا دیگران شکل میگیرد، تعریف شده است.
مثلاً فرض کنید ما یک سازمان تئاتر داریم که در آن هر یک از وزیران، یک نماینده دارند، فعالیت چنین سازمانی بر اساس تخصص نمایندههای آن سازمان و غالب تصمیمگیریهایش، تصمیمگیریهای دولتی خواهد بود و در آنها تصمیمگیری غیردولتی یا نیمهدولتی وجود نخواهد داشت.
سوال بزرگ این است که آیا وجود چنین سازمانی بهنفع تئاتر کشور است یا خیر؟
طبیعی است از این نظر که چنین سازمانی بودجهی مستقلی دارد بهنفع تئاتر کشور است، ولی بزرگ شدن سازمانهای دولتی خطرناک است، همانطور که گفتید با توجه به این حجم تئاتری که در تهران اجرا میشود و نیاز آنها به بودجه، شاید احساس شود برای سامانبخشی آنها، نیاز به سازمان، ادارهکل و یا سازمان دولتی داریم.
امروز به این بحث میپردازیم تا ببینیم در تئاتر کشورهای دیگر چه اتفاقی افتاده. مثلاً درآمد لندن از تئاتر چقدر است و چه شخص یا سازمانی بودجه را به آن اختصاص میدهد؟ اینجا چه اتفاقی دارد میافتد؟
این موضوع از افتتاح تماشاخانههای ایرانشهر شروع شد که قرار بود در آنجا تئاتر بدون برخورداری از حمایتی، بودجهی خودش را در بیاورد و دولت در آن دخالتی نداشته باشد.
آن روز تصمیم بر این بود که دخالت دولت در تئاتر کم شود و برای تئاتر تصمیمگیری نکند.
دشتی: دقیقاً منظور از دخالت چیست؟
حداد: آن روز شاید هدف این بود که تصمیمگیری دربارهی متن، اجرا، بازی و مابقی مناسبات از دولت گرفته شود، حتی سانسور، یعنی تئاترها بازبینی نشوند.
دشتی: قوانین کلان که چنین اجازهای نمیدهد ...
حداد: ببینید قوانین کلان مثلاً به مطبوعات اجازهی انتشار میدهد و اگر مطلب خلافی در آن چاپ شود، بعداً به آن رسیدگی میشود. اختیار را به کمپانی دادهاند.
دشتی: یعنی منظورتان این است که نمایشها پولی نمیگرفتند و در عوض از دولت میخواستند که دخالت نکند.
حداد : اتفاقاً مبنا بر پول گرفتن نبود، دولت زمانی از این موضوع فرار و سوءاستفاده کرد، مسأله اصلاً پول نبود، مثل هر کجای دیگر، مطالعه کنید، بودجهای برای تئاتر وجود دارد که باید در اختیار آن قرار بگیرد. اگر بودجهای نباشد اجرای تئاتر غیرممکن است. اصلاً بههمین دلیل امروز به سمت تئاتر تجاری رفتهایم. حالا نویسنده به این فکر میکند که مخاطب، این نمایش و این متن را چه جور میخواهد و در حقیقت کالایی را برای فروش آماده میکند که عموماً اندیشه در آن کنار گذاشته شده و در نتیجه تئاتر ناب از بین میرود.
امروز نویسنده فکر میکند چه بنویسد که بفروشد، چون بودجهای تخصیص داده نمیشود و دولت پولی نمیدهد، وقتی بودجه و سازمانی در کار نباشد، دستاندرکاران فقط به گیشه و تماشاگر نگاه میکنند، در نتیجه بازیگر دستمزدهای غیرمتعارف مطالبه میکند و نویسنده به متنی فکر میکند که تنها فروش داشته باشد. اکنون فقط به تجارت تئاتر فکر میکنیم و بهسمت تئاتر تجاری رفتهایم.
دشتی: ممنون. آقای دشتآرای پیرو حرفهای آقای حداد، شما فکر میکنید برای مواجهه با تئاتر تجاری، بزرگتر کردن بدنهی دولتی تئاتر و تبدیل ادارهکل هنرهای نمایشی به سازمان تئاتر، گزینهی کارآمدی است؟ آیا این پررنگتر شدن نقش دولت، خود چالشی تازه نیست؟
دشتآرای: من فکر میکنم تئاتر ایران مسیری را شروع کرده که فراز و نشیبهای خودش را خواهد داشت.
آنچه تا کنون اتفاق افتاده بهصورت خودجوش و بدون پیشبینی و ایجاد زیرساختهای لازم و بدون دانش و بسترسازی علمی بوده است.
البته اندیشیدن به این مسائل وظیفهی دولت بوده که انجام نشده و تنها در مقام تماشاگرِ فاقد کنشی متناسب، برای ایجاد سالنهای خصوصی مجوز داده و هیچوقت زیرساختها و فرآیندهای لازم و ضروری را تعریف و ایجاد نکرده است. یعنی هیچ فرآیندی تغییر نکرده و تعریف نشده است و بهصورت خودجوش یا از سرِ اجبار، کارگردانها، تهیهکننده شدهاند. بهصورت خودجوش سالنها ایجاد شدهاند و بهصورت خودجوش دستمزدها تابع روند و روالی خاص شدهاند.
نه نظارت صنفی و نه دولتی روی این سالنها وجود ندارد، همهچیز خودش با سرعت دارد حرکت میکند و در تئاتر ایران یک دوران گذار را داریم تجربه میکنیم که با سرعت دارد خود را به دیوار میکوبد، که هم بد است و هم خوب.
چون از مسیر آزمایش و خطا داریم چیزهایی یاد میگیریم. بله آسیب هم میبینیم، تاوانهایی جدی میدهیم و تئاتر ما چیزهای مهمی را دارد از دست میدهد و شاید یک تئاتر لوکس و سرمایهداری را تجربه میکند که روز به روز هم رقابت در این زمینه بیشتر میشود.
ولی این نمیتواند ادامهدار باشد، برای اینکه تئاتر این ویژگی را دارد که به اصل خودش برمیگردد و اصلاً برای همین این نیاز پیش آمده که ما الان دور هم جمع شویم و در مورد آن صحبت کنیم، چون احساس میکنیم چیزی سر جای خودش نیست و باید در مورد آن صحبت کنیم.
کجاست که دیگر سعی نمیکنیم زمختیها را نشان دهیم، کجاست که ایدهها و خلاقیتها دیگر در مورد زشتیها صحبت نمیکند؟ در تئاتر.
و دقیقاً در همینجاست که مشکل وجود دارد، وقتی در تئاتر، کارگردانانها، تهیهکننده شوند، مشکل بروز میکند، آن ساحت اندیشیدن و تفکر از بین میرود و این تا کی قرار است و میتواند ادامه پیدا کند؟
ما بهعنوان فعالان حوزهی تئاتر چه راهحلهایی برای این موضوع داریم؟
دولت چکار باید میکرد که نکرد؟ و چه کار باید بکند؟ باید به موازات مجوز دادن به سالنهای خصوصی، چگونگی ادارهی این سالنها را هم قانونمند میکرد. برای توسعهی تئاتر در شهرستانها هم فکر و برنامهای مطابق با تقسیمات جمعیتی و منطقهای میداشت و حتی در خود تهران هم به این موضوع توجه میکرد، مثلاً اگر ما در منطقهی 6 تهران به 27 سالن مجوز دادهایم، شاید بهتر باشد این دیگر متوقف شود و ایجاد سالن در مناطق دیگر در اولویت باشد.
در واقع هیچ نگاه علمی کارشناسانهای در این زمینه وجود نداشته و ندارد، از این توسعهای که در تهران اتفاق افتاده در شهرستانها اثری نیست. در حالیکه وظیفهی دولت ایجاد زیرساخت و راهکارهای علمی و جدید برای سیستمهای جدید است و وقتی این اتفاقات نمیافتد ناگزیر همه چیز را خودمان آزمایش و خطا میکنیم.
در حالیکه قبلاً دولت حمایت میکرده، سوبسید میداده و فرآیند تولید تئاتر به شکل دیگری بوده و الان هم فرآیندها همچنان کم و بیش متناسب با همان شکل است و سیستمی تعریف نشده و تغییر نکرده است، یعنی ما در اصلاح شکل و مناسبات تولید بهخاطر عدموجود سیاستگذاریهای کلانی که دولت انجام نداده، دچار نقص و مشکل هستیم و در کنار آن صنف هم نتوانسته کاری انجام دهد، حتی در حد اینکه فرصتی ایجاد کند تا با هم گفتوگو کنیم.
دشتی: اشارهای به صنف کردید و تأثیری که صنف میتوانسته در کُند کردن این مسیر و یا سرعت بخشیدن به آن و قانونمند کردنش داشته باشد، بهنظر میرسد که شاید ورود دیرهنگام صنف به مسأله و عدمتلاشش برای مواجهه با چیزی که امروز بهعنوان تئاتر تجاری از آن یاد میکنیم یکی از دلایل مهم شکلگیری وضعیت موجود است.
میخواهم بدانم نظر آقای گودرزی چیست؟ آیا اگر ادارهکل به سازمان تبدیل میشد ما به تجربهی شرایط موجود نمیرسیدیم؟ یا اینکه اگر صنف بهموقع وارد عمل میشد و سعی میکرد که در وضع قوانین کمک کرده و پیگیر وضع قوانین باشد، آیا با این تئاتر بهاصطلاح تجاری یا چیزی که بهعنوان تماشاخانهها یا حالا تئاتر خصوصی میشناسیم، مواجه میشدیم یا همه چیز به گونهی دیگری رقم میخورد؟
از نظر من همزمان با ورود تئاتر به فضاهای خصوصی، صنف هم در چند حوزه باید ورود میکرد. مثلاً در حوزهی صدور مجوز سالنهای خصوصی و تدوین مقررات آن.
بهخاطر دارم که متأسفانه ادارهکل هنرهای نمایشی کاری به افراد دایرکننده و میزان تواناییشان نداشت، آقای مصدق بهعنوان نمایندهی ادارهکل میرفتند فضاها را بررسی میکردند و مجوز صادر میشد و یک مؤسسهی تکمنظوره یا چندمنظوره ثبت میشد.
از سوی دیگر بهنظر من وقتش بود که صنف بهموقع وارد عمل شود و رابطهی بین سالندار و هنرمند را تعریف کند تا این همه اختلاف و بلبشو شکل نگیرد و در فضایی بیقانون، سودجوییهای فراوان اتفاق نیفتد و هنرمندان تئاتر متضرر نشوند.
نکتهی بعدی تعریف رابطهی بین سالن و تماشاگر است که اتفاق نیفتاده، یا حداقل بهموقع اتفاق نیفتاده و اینکه مبلغی که تماشاگر سالن خصوصی میپردازد، بر اساس کدام قانون اندازهگیری میشود؟ آیا سالن امکانات خوبی به تماشاگر ارایه میدهد یا چه محصولی، با چه کیفیتی ارایه میدهد؟ که بهنظرم این هم ورود بهموقع صنف را میطلبید.
حال سؤال این است که در این وضعیت راهحل چیست، بزرگتر شدن نهاد دولتی است؟ تبدیل ادارهکل به سازمان؟
گودرزی: بهنظرم هر کدام از مباحثی که مطرح شد میتواند محور یک جلسه باشد، بحث تئاتر تجاری و تئاتر غیرتجاری، تئاتر شهرستانها و تئاتری که در تهران به عنوان الگو معرفی میشود، یعنی متأسفانه هر روز به تعداد سرنشینان این قطار ترمز بریده که به مسیری نامعلوم رفته، چشمانداز مشخص و موجهی ندارد، افزوده میشود، در شرایط کنونی با خوفناکی وضعیت قطاری که هر لحظه به سرعتش اضافه میشود و معلوم است با چنین وضعیتی نهایتاً منهدم و نابود خواهد شد و کسی نمیداند مقصد غاییاش کجاست، چه باید کرد؟!
تئاتر شهرستان شده تئاتر جنگ و تئاتر تهران شده تئاتر آتراکسیون و گرفتار در این وضعیت که به آن تئاتر تجاری میگوئیم.
اتفاقاً دو نفر از کسانی که در اجرای نمایشهایشان، پول وارد تئاتر کردهاند، در این نشست حضور دارند: آروند و رضا حداد. با ورود این پولها، یک نحلهی فکری درست شد، حالا چه من با آن موافق یا مخالف باشم، یک جور تئاتر اتفاق افتاد، اما متأسفانه اتفاقی که در حال حاضر تحت عنوان تئاتر بخش خصوصی دارد اتقاق میافتد با آنچه در ابتدا از خصوصی و مستقل شدن تئاتر در نظر بود، کاملاً مغایر است.
این تئاتر غیردولتی و مستقل نیست، تئاتر تجاری است، تئاتر فارغ از دغدغهی هنری یا دغدغهی دوستانی که بهدنبال تجربیات جدید بوده و هستند.
چه اتفاقی افتاد که در حال حاضر گرفتار این وضعیت شدهایم؟
شاید حرف رضا حداد درست باشد که میگوید پولی نیست و ابتدا برای یک چنین شکلهایی از تئاتر، نه تنها در ایران که در هر جای جهان، باید پولی باشد تا اصولاً بتوانیم متوقع اقدامی مؤثر باشیم و چون پول نیست، دولت نمیخواهد و نمیتواند متولی و پاسخگو باشد. بنابراین دخالتی هم در تأسیس و راهاندازی نمیکند و بدون آن زیرساختهای لازمی که آروند به آن اشاره کرد، بدون برنامه، بدون آینده، بدون امنیت، همه چیز به حال خود رها میشود.
ببینیم بودجهی کشور در بخش فرهنگ و هنر چقدر است؟ بهنظر نیم درصد از کل بودجهی کشور.
چقدر از این بودجه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میرسد؟ 17% از آن نیم درصد. یعنی یک رقم بسیار وحشتناک! حالا شما میخواهید با آن چه زیرساختی را فراهم بکنید؟ چه در اینجا و چه در شهرستانها چه زیرساختهایی فراهم شده تا نیروهای آموزشدیده بتوانند در جای خود به کاری درست و متناسب بپردازند؟
بهنظرم راه برونرفت از شرایط موجود همچنانکه اشاره شد این است که صنف هر چند دیر، اما حداقل درست، وارد موضوع شود. این هراس از وضعیت، تشخیص داده شده، اینکه الان در بحرانیترین وضعیت تئاتر هستیم، دغدغهی همهی ماست، بنابراین صنف باید با جدی دنبال کردن این موضوع، به نتایجی دست یابد که برای تئاتر مفید است.
چه اِشکالی دارد که سازمان تئاتر تشکیل شود؟ که بودجهای مشخص و متناسب به تئاتر تعلق بگیرد و امکان نظارت بر چگونگی خرج آن بودجه وجود داشته باشد؟ این چه اشکالی دارد؟ مگر در همهی دنیا دولتها از تئاتر بهاَشکال مختلف آن، حمایت نمیکنند؟ چه اِشکالی دارد اینجا هم دولت از تئاتر حمایت کند؟
در روند تولید تئاتر و تأسیس تماشاخانهها، نه تنها دولت بهشکل جدی از تئاتر حمایت نمیکند، بلکه نقش خود را تنها به صدور مجوز تقلیل داده است!
سالن خصوصی با چه انگیزهای وارد میدان شده است؟ طبیعی است کسب درآمد! و حالا این وسط کی ضرر میکند؟ گروه اجرایی. گروه اجرایی ناگزیر است این شرایط را بپذیرد که بابت هر اجرا، مبلغی ثابت به سالن بپردازد، اما از آن طرف در بسیاری موارد سالن و سالندار هم گناهی ندارد، چرا؟ چون باید اجاره و دیگر هزینههایش را بپردازد. همه چیز ما کج و کوژ رشد کرده و رشد متعادلی ندارد، نتیجهاش همین میشود.
موجود خلقشده غیرعادی است، موجودی با زائدهای اضافی، پس لازم است این زایده، این غدهی غیرمعمول، در مقطعی جراحی بشود تا بتوان به تبدیل آن به موجودی طبیعی امید داشت.
یک جایی هنرمند تئاتر و صنف و سازمان دولتی و هر ذینفع دیگری باید بنشینند و اگر واقعاً دغدغهای دارند، به فکر حل و رفع آن باشند.
این الان دهشتناکترین وضعیت است. در شهرستانها میپرسند داورها کی هستند تا کاری موردپسند داورها تولید کنند، این که نمیشود وضعیت تئاتر. استمرار تئاتر در شهرستانها کجا رفت؟ کو؟ اکثر بچههایی که در تئاتر تهران جایگاهی دارند، شاید بیش از50 و حتی 60% اینها از شهرستان آمدهاند. اینها از استمرار اجرا آمدهاند، الان استمرار اجرا در شهرستان کجاست؟
استاندار و فرماندار و دیگر مسئولان و متولیان تئاتر کجای بحث هستند و چقدر به نقش و وظایف خود عمل میکنند؟ در هر استان چه بودجهای برای تئاتر پیشبینی شده؟
آقای حداد درست میگویند، دولت میخواست از زیر بار مسئولیتهایش شانه خالی کند، هدف اصلی ایجاد و گسترش تماشاخانهها و تئاتر خصوصی نبود، بلکه متوسل شدن به بهانههایی بود که به هر طریق توقعات از دولت را کاهش بدهد.
حتی ایدهی اولیهای که برای ایجاد تماشاخانهی ایرانشهر بود آرام آرام به سمت یک تئاتر سانتیمانتال رفت که نه بو دارد و نه خاصیت. دغدغهمند نیست.
من نمیگویم از اساس نباید تئاتر لوکس وجود داشته باشد، اما زمانی تئاتر لوکس معنا دارد که در کنارش انواع دیگر تئاتر هم باشد. از این تئاتر اصطلاحاً مرکزگریز یا تئاتری که در تلاش برای فرار از ساختمانهای شناختهشده و سنتی تئاتر، مثل تئاتر شهر است، حمایت شود. به تئاتر تجربی و تئاتر اجتماعی هم کمک بشود.
اگر صنف بهصورت جدی وارد این موضوع نشود، تلاش گروههایی که سالها وقت گذاشتهاند به نابودی میانجامد. کوششها نافرجام میماند و آرام آرام این شرایط نیمبند به سمت تهدید و نابودی تئاتر پیش میرود.
ما نیاز داریم بودجهای که برای تئاتر تخصیص پیدا میکند و مقدار و میزان آن شوخی مضحک بزرگی است با توجه به روند تولید، بازتعریف و تبیین شود. نه اینکه بودجه بهتنهایی میتواند کار ایجاد کند، نه. باید بودجه بر اساس برنامه و چشمانداز تعریف شود.
اشکال جای دیگری است. چشماندازی نداریم و نمیدانیم چند سال دیگر وضعیت تئاتر به کجا میکشد، چرا؟ چون گرفتار روزمرگیها هستیم. واقعاً اشکال جای دیگری است زیرا اساساً شرایط تفکر فرق کرده است. دولت حامی تئاتر متفکر نیست، تئاتر گیشه، جای تئاتر اندیشه نشسته و اندیشه خود را پس کشیده است.
میگویم با امتناعی که در حوزهی اندیشه صورت گرفته، انقطاع تفکر حاصل شده است، وقتی تفکر در گوشهای کز کند، نتیجهای جز این بهدست نمیآید.
دشتی: بهنظر میرسد شما همچنان معتقدید که دولت در قالب سازمانی مانند سازمان تئاتر، میتواند بودجهی بزرگتری به تئاتر اختصاص دهد که آنوقت بهتر میشود بر این شرایط فایق آمد؟
گودرزی: این یک بخش موضوع است. بخش دیگر هم میتواند حضور هدفمند بخش خصوصی، نه این مدل شیر بییال و دم و اشکمی باشد، بخش خصوصی که دغدغهمند و صاحبتفکر و برنامه هم باشد، در حالیکه بهنظر میرسد بخش عمدهای از سرمایهگذاری انجامشده در بخش خصوصی تاکنون چندان دغدغهمند تئاتر نیست.
دشتی: آقای حداد؟
حداد: اجازه بدهید دو سه آمار بدهم. در اتحادیهی اروپا 5% از بودجهی ناخالص ملی، چیزی حدود 8 هزار میلیارد دلار، به فرهنگ اختصاص دارد، آلمان از 4% بودجه برخوردار است، یعنی چیزی حدود 1494 میلیارد دلار، انگلیس 780 میلیارد دلار، فرانسه 2 هزار میلیارد دلار و ... در ایران حدود دوازده تا سیزده میلیارد دلار به فرهنگ و هنر اختصاص دارد.
بیائید از این زاویه نگاه کنیم که اصلاً متولی تئاتر کیست؟ اساساً یک بودجهی کلی فرهنگ و هنر داریم که بودجهی تئاتر بخشی از آن است. حالا چه کسی مسئول مدیریت و یا سازماندهی این بودجه است؟
هر کشوری مسئولی دارد، در کشور ما این کار به یک مرکز خصوصی بهنام مرکز هنرهای نمایشی، محول شده که زیر نظر معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کار میکند. میگویند خصوصی است، ولی دولتی کار میکند. بودجه را برای هزینه به انجمن هنرهای نمایشی میدهند که در واقع خصوصی است.
در سال گذشته بودجهی تئاتر 32 میلیارد تومان بوده است. چه کسی میداند چقدر از این بودجه به تولید تئاتر اختصاص پیدا میکند؟ میگویند حدود 4 میلیارد تومان به تولید تئاتر اختصاص پیدا کرده است. خوب چه کسی میتواند بگوید این درست است؟ اشتباه است؟
از بالا نگاه کنیم و بعد وارد جزئیات بشویم. بر کسی پنهان نیست که تئاتر ما دارد آژیر قرمز میزند و همه میدانند که مرده یا دارد میمیرد و به همین دلیل ما اینجاییم. اولاً این بودجه کم است. دوماً حتی اگر این بودجه زیاد شود چه کسی باید متولی تقسیم آن باشد؟ آیا باید آنرا به سازمان دولتی دیگری که بودجه را با تفکر دولتی تخصیص میدهد، سپرد؟ بودجه را به صنف بدهیم؟ آیا صنف میتواند از نظر عملیاتی یا اداری یا مالی چنین کاری بکند؟ یا بودجه را دست شورای عالی هنر یا شورای عالی تئاتر بدهیم؟
مثلاً در تهران حدود 6000، 7000 صندلی تئاتر داریم، فرض کنیم هر شب در دو سئانس هم پر باشند، حداکثر حدود نه، ده میلیارد تومان فروش خواهند داشت. یعنی با حداکثر فروش و درآمد ماهیانه حدود 9 تا 10 میلیارد تومان، میتوان تمام صندلیهای تئاتر تهران را پر کرد. حالا اگر دولت این بودجه را تأمین کرده، اختصاص بدهد من دیگر به موضوع فروش فکر نخواهم کرد، به شورای عالی سیاستگذاری تئاتر، که نمیدانم کی آن را ایجاد کرده و مسؤل آن است، میروم و برنامهی چهارسالهی تئاتری و هنری خودم را ارائه میدهم و برای تماشاخانهی خصوصیام، بودجه میگیرم و خودم در هزینهکردش مختار هستم، خودم چگونگی اجرا و چگونگی تفکر حاکم بر آن سالن خصوصی را بر عهده دارم، اما چون ما این بودجه را نداریم و این تفکر از بالا وجود ندارد، بهسمت تئاتر تجاری پیش میرویم.
چنین جایی در انگلیس نامش شورای عالی هنر است و تصمیم میگیرد این بودجه چطور خرج شود، اما تفکر حاکم و جاری بر تئاتر را خود جامعهی تئاتری تعیین میکند.
چرا تئاترهای اطراف تئاتر شهر فروششان نسبتاً خوب است و بقیهی سالنها فروش خوبی ندارند. همین اختلاف باعث شده که به سمت تئاتری برویم که امروزه هیچکدام دوست نداریم اسمش را تئاتر بگذاریم.
اما چه کسی چنین پولی دارد؟
ما هر دو طیف تماشاگر را از دست دادهایم هم تماشاگر عام و هم تماشاگر خاص را، تماشاگر عام، چون پول ندارد و تماشاگر خاص، بهدلیل اینکه تئاتر کیفیت ندارد و تماشاگر سومی پیدا کردیم که شاید بخشی از آنها را قبلاً در سالنهای کنسرت و این قبیل جاها میدیدیم، تماشاگری که خیلی هم اهل اندیشیدن نیست و آمده که خوش بگذراند و فخر بفروشد و این اصلاً تماشاگر تئاتر نیست.
به سمتی رفتهایم که همه چیز در تئاتر را داریم از دست میدهیم و راهحل آن نه صنف میتواند باشد و نه خود ما. چون ما کارگردانها همه میخواهیم اجرا کنیم و اجرامان هم نیاز به پول دارد، دستمزد بازیگر و طراح و دیگر عوامل، 500 میلیون هزینه دارد، در نتیجه از نویسنده شروع میکنیم، بر او حاکمیت میکنیم و پیش میرویم، اصلاً هم فکر نمیکنیم با حذف این نگاه و این تفکر، چه تفکری میتوانیم جایگزین آن کنیم؟
وقتی سازمان دولتی یا حاکمیتی و یا صنفی بر تئاتر، قدرت اجرایی ندارد، حتی یکی از بخشنامههایش قابلیت اجرا ندارد. صنف نمیتواند به سالن تئاتر بگوید چطور کار کند. صنف اصلاً قدرت اجرایی ندارد. چرا باید بگوید تو این کار را بکن یا این کار را نکن! اصلاً نباید به هیچ سالن خصوصیای اینرا بگوید.
مثلاً در مورد تأسیس سالنهای چندمنظوره در قانون آمده بود که هیأتمدیره و مؤسس باید موردتأیید وزارت فرهنگ و هنر یا ادارهی تئاتر باشد، فرقی نداشت. اما فرقش این است که در ادارهی تئاتر کسانی را میگذارند که به این صنف و هنر تئاتر علاقه دارند و با آن غریبه نیستند که بخواهند تئاتر را تجارت بدانند.
این نگاه مزایای بسیاری دارد اما اگر موضوع را کلانتر ببینیم، وظیفهی صنف ما این است که به دولت بفهماند که تو باید مثل همه جای دنیا اینقدر بودجه برای تولید تئاتر به من بدهی، نه برای سازمان تئاتر.
دولت سالانه 3 هزار میلیارد تومان بودجه به یکی از سازمانهایی میدهد که من با آن کار میکنم که 1500میلیارد تومانش حقوق کارمندانش هست، پول تولید نیست، یعنی سازمانی بهوجود میآید برای حقوق گرفتن.
در تلویزیونهای خصوصی، شبکهای با 90 نفر فعالیت میکند، در حالیکه جایی مثل صدا و سیما، 1500 میلیارد تومان حقوق به کارمندانش میدهد، برای اینکه این سازمان وجود داشته باشد و باقی بماند. این پول باید برود برای تولید. اگر در تئاتر هم این روند اجرا بشود، اگر سازمانی با بدنهی دولتی هزینهداری ایجاد شود که بودجه بگیرد تا هزینه کند، مشکلدارتر خواهیم شد. باید شورایی باشد که بودجه را به آن بدهند، باید سازمان تئاتری بهوجود بیاید که با افراد اندک و متخصص و کارآمد کار کند و مستقل باشد.
قبلاً دولت برای بر صحنه آوردن نمایشی 20 یا 50 میلیون میداد و من هم با آن بودجه تئاتر تولید میکردم. امروز نه بودجهای هست و نه سازمانی برای توزیع آن. اول باید بودجه را پیدا کنیم بعد سازمان را بسازیم و بعد بگوییم حالا چه اتفاقاتی لازم است بیفتد.
گودرزی: آقای حداد ما بحثی با شهردار قبل تهران داشتیم. از ایشان پرسیدم پردیس تئاتر تهران که ایجاد کردید برای چیست و چرا اینجاست؟ گفت: یعنی باید جای بهتری میبود؟ گفتم: شما وعده کردید و گفتید ما 100 سالن، مشابه ایرانشهر میسازیم، این چی شد؟ کجا رفت؟ گفت: این را آقای راد دهن من گذاشت، من نگفته بودم 100 تا. گفتم: به تعدادش کاری ندارم، شما چنین چیزی را مطرح کردید. گفت: همه جای تهران سالن میخواهد. گفتم: بله میخواهد اما نه سالنی که آدم اصلاً نمیداند چه جوری باید پُرش کند.
ببینید پولهایی در جاهایی خرج شده اما در اثر عدم کارشناسی مناسب و عدموجود رابطهای متناسب میان صنف و دغدغهمندان تئاتر و تصمیمگیرندگان، نتیجهی قابلقبولی از آن بهدست نیامده. الان این ساختمان مثل یک جنازهی روی دستمانده است.
جملهای که بهنظرم بهدرستی مطرح شد و میتواند محور ادامهی گفتوگوی ما باشد، نقش خانهی تئاتر است، صنف باید دولت را متقاعد کند تا بحثی که دربارهی سازمان تئاتر داریم را بهانجام برساند ...
دشتی: تجربهی تمام سالهای گذشته نشان داده که ما نمیتوانیم دولت را متقاعد کنیم، پس بهتر است برای عبور از شرایط فعلی، به آنچه که شدنی است، فکر کنیم ...
گودرزی: پس باید تئاتر را تعطیل کنیم.
دشتی: آقای دشتآرای بهنظر شما اگر یک لحظه چشمان خود را ببندیم و مسألهی محتوا و زیباییشناسی موردعلاقهی خودمان را در نظر نگیریم، یعنی سلایق خود را حذف کنیم، اساساً اجرای حدود شبی 120 تئاتر در تهران خوب است یا بد؟
دشتآرای: بهنظرم کم است. بد که نیست، فوقالعاده است، باید اینطور باشد، تهران 15 میلیون نفر جمعیت دارد که قبلاً اصلاً فرصت دیدن تئاتر نداشتند، خیلی اتفاق مهمی در تئاتر ایران است که اولاً جمعیت پخش شده، دوماً تعداد بیشتری تئاتر میبینند و استقبال خوبی از تئاتر شده و در ضمن فکر نمیکنم خوب باشد که خیلی صفر و یکی فکر کنیم، خیلی اتفاقات خوب تئاتری هم در این سالها افتاده، خیلی از گروهها تن به جریان غالب تئاتر تجاری که الان سیطره دارد، ندادهاند. خیلی گروهها باز بهصورت خودجوش با بازیگران ناشناخته و کمتر شناختهشده کار میکنند. یک سال تمرین کردن و اجراهای درخشانی روی صحنه بردن، تن ندادن به جریان غالب، مقاومت کردن، شکل تبلیغات و بازاریابی خود را عوض کردن و فرآیند تولید خود را تغییر دادن، ...
فرض کنید ما کشوری هستیم که بودجهی فرهنگی در آن وجود ندارد، فرض کنیم مدیرانی سر کار میآیند که به دلیل سیاستزدگی و اقتصادزدگی اساساً نمیتوانند مدیریتی یکپارچه داشته باشند، چون مبنای اینکه چرا چه کسی برای فلان مسئولیت انتخاب میشود، مشخص نیست، چه ما رأی بدهیم و چه ندهیم. در نتیجه اگر فرض بگیریم که ما یکسری افراد دغدغهمند تئاتری هستیم که میخواهیم در کشورمان که هیچ بودجهی دولتی ندارد، کار کنیم، چهکار میکنیم؟
اول باید از خود شروع کنیم، ما تئاتریها هستیم که داریم این تئاترها را تولید میکنیم و در فضای مجازی از هیچ تلاشی برای دیده شدن فروگذار نمیکنیم. شغلهای جدید ایجاد شده، فیلمگیرنده از تماشاچیها، فیلمگیرنده از رورانس، روابطعمومی فضای مجازی، روابطعمومی اینستاگرام و ... ما داریم اینها را تولید میکنیم، کس دیگری این کار را نمیکند.
یا اینکه ما بدون اینکه هیچ دانشی داشته باشیم پول جور کردیم و سالن تئاتر زدیم و حالا بلد نیستیم سالن تئاتر را چهجوری برنامهریزی کنیم و حتی دانش شناخت گروههای موجود را نداریم که بتوانیم یک تعادل ایجاد کنیم. ما نتوانستیم سالنمان را برندینگ کنیم. بگذارید به عقب برگردم، روزگاری با سوبسیدِ دولت، تئاتر تولید میکردیم، چهجور تئاتری تولید میکردیم؟ آیا اهمیت داشت چه کسی تئاتر ما را ببیند؟ به اینکه تنها پول قراردادمان را بگیریم راضی بودیم و به بازاریابی و مخاطبشناسی فکر نمیکردیم، مهم نبود چه کسانی نمایش ما را میبینند و چه تعداد تماشاگر داریم و توجهی جدی به مخاطب وجود نداشت، حالا برگردیم به امروز، امروز تمام بار و فشار بر روی تماشاچی است، تصور میکنم پتانسیل وجود دارد، بله، یک جامعهی 15 میلیونی که بهاندازهی کل جمعیت کشور هلند است، اگر هر کدام از این تماشاچیها چند نفری برای تماشای تئاتر بیاورند، پتانسیل بزرگی است. هنوز شاید چیزی بیش از حدود 70% تهرانیها تئاتر نمیبینند و ما دوست نداریم برای آن برنامهریزی کنیم و دانش آنرا یاد بگیریم، چون اساساً فینفسه معتقدیم که در خیلی از کارها ما کارشناسیم، مثل کارگردانی، طراحی، بازاریابی و ... اما در مدیریت فرهنگی و نگهداری و برنامهریزی برای تماشاچی تئاتر و یک کمپانی تئاتر، چقدر دانش داریم؟
حداد: ما کارگردانیم، این به من ربطی ندارد، در کارگردانی خیلی اهمیت نمیدهم که چه کسی روی صندلی تماشاگران بنشیند ...
دشتآرای: میخواهم به همین برسم ...
حداد: من حتی حق انتخاب ندارم، ما بهدلایل دیگر کارگردانی میکنیم، بهدلایل دیگری مینویسم و یکی بازی میکند برای بازیگری ...
دشتآرای: بله، ولی ما نقاشی نمیکشیم، ما مخاطب داریم ...
حداد: آن سازمان باید برنامهریزی کند، کسان دیگری باید بروند فکر کنند ...
دشتآرای: کارگردان تئاتر هم به تماشاچی تئاتر فکر میکند، چون ما داریم برای عموم مردم کار میکنیم ...
حداد: برای همین میگویم هم مخاطب عام را از دست دادهایم و هم مخاطب خاص را، اگر میگفتیم این سالن، سالن تئاتر عمومی است، مثلاً تئاتر شکسپیر لندن که درآمد هنگفتی دارد، آنجا مخصوص این هست، میگویند این ور رودخانه و آن ور رودخانه، یک طرف را باید در کوچه، پسکوچه پیدا کنی و یک طرف تئاتر تجاری است، ما یک طرف را داریم اما طرف دیگر، حتی تفکرش هم دارد از بین میرود.
دشتآرای: باز آژیری را که میگویی اینجور نمیبینم و برمیگردم به سؤالی که دشتی پرسید، این خیلی اتفاق و دستآورد مهمی است که ما بهدست آوردیم و ما نمیتوانیم دستآوردهایمان را دوباره موردحمله قرار بدهیم و بگوئیم چه اتفاق بدی افتاده، هر شب در تهران 120 تئاتر اجرا میشود ...
گودرزی: این سالنها آخر چهجوری هست؟ بدون نور، امکانات، تهویه ...
حداد: مهمتر اینکه چه در آنجا اجرا میشود ...
گودرزی: آن چیزی هم که اجرا میشود از همین فرآیند پیروی میکند، این برنامهریزی با آن محتوایی که موردنظر آقای حداد است، متعارض است، کارگردان ایده و محتوایی در نظرش است و میخواهد آنرا اجرا کند، برنامهریزی کار عدهی دیگری است، کارگردان که نباید تهیهکننده باشد ...
دشتی: آقای گودرزی فکر میکنم آروند در جواب من این توضیح را داد که اساساً این حجم از اجرا خوب است.
پرسش دوم من این است حالا که این تعداد اجرا چیز بدی نیست، ایرادها و نقصهایی بهلحاظ محتوایی، بهلحاظ قوانین و شکل برگزاری و ... به آن وارد است، چگونه باید اصلاح کرد؟
واقعیت این است که من فکر میکنم هجوم بردن به وضعیت موجود، هیچ کمکی به ما نمیکند، به هر حال هر شب 120 تئاتر در تهران اجرا میشود و ما هر چقدر فریاد بزنیم که مبتذل است و تجاری است، زورمان به ایجاد تغییری در این وضعیت نمیرسد، مگر اینکه اجازه دهیم این تئاترها حیات خود را ادمه دهند. اما نمیشود هم بگوییم نمیتوانیم برنامهریزی کنیم، حداقل اینکه من بهعنوان یک عضو خانهی تئاتر و شما بهعنوان عضو هیأت مدیرهی کانون کارگردانان و آقای گیلآبادی که در جلسه حضور دارند، بهعنوان مدیرعامل خانهی تئاتر و تشکلهای خانهی تئاتر، وظیفهشان قانونمند کردن مناسبات برای جلوگیری از این اضمحلالی است که اتفاق افتاده یا حداقل کُند کردن سرعت آن.
با این صحبت آقای حداد مخالفم که صنف نمیتواند مسئولیت داشته باشد، صنف اگر بتواند با دولت رابطهی روشن و تعریفشدهای داشته باشد، نه تنها بهمفهوم پول گرفتن، بلکه بهمفهوم تقسیم وظیفهی درست و ایجاد یک تعامل دوطرفه، میتواند مسئولیتهایی را برای خود تعریف کرده و آنها را انجام دهد.
حداد: من میگویم از نظر قانونی، صنف یا هیچ انجمنی در قانون، نمیتواند این کار را بکند ...
گودرزی: در دورهی آقای صالحی امیری اتفاقی افتاد که جلوی آن گرفته شد، اینکه برخی امور اجرایی مرتبط و تخصصی را که مثلاً در بعضی جاها به خانههای موسیقی یا سینما سپرده بودند، به خانهی تئاتر هم بسپارند و این خانه در امور اجرایی هم وارد شود.
اما بحث کارشناسی آقای حداد درست است. شما روی آن اسم تعامل میگذارید. خواستند این کار را انجام دهند، اما مدیران وقت ادارهکل هنرهای نمایشی، کاری که وزیر گفته بود که به صنف سپرده شود، انجام ندادند و به صنف واگذار یا با آن تعامل نکردند. الان نمیخوام ارزشگذاری کنم اما مثلاً موضوعی مثل انتخاب آقای مهندسپور بهعنوان دبیر جشنواره، بدون اینکه مشورتی با صنف بشود، انجام شد، هر چند نهایتاً شاید نتیجهی مشورت با صنف هم انتخاب آقای مهندسپور میبود. عرضم این است اگر این تعامل باید صورت گیرد باید درست صورت بگیرد و جایگاه صنف بهدرستی مشخص شود. مثلاً اگر موضوع، واگذاری مسئولیتهای نظارتی و ممیزی است، بدیهی است که صنف نمیخواهد مجری ممیزی باشد.
دشتی: سؤال من ساده است، از آقای گیلآبادی سؤال میکنم آیا صنف میتواند در صدور مجوز برای سالنهای خصوصی دخالت کند یا خیر؟
شهرام گیلآبادی(مدیرعامل خانهی تئاتر): به شکل الزامآور خیر ...
دشتی: چگونه الزامآور می شود؟
گیلآبادی: تا جایی که من متوجه شدم شما بحث را از وسط شروع کردید، یک روز به رییس ادارهکل هنرهای نمایشی گفتم برای ایجاد سالنهای خصوصی تئاتر، دارد مجوزهایی صادر میشود، قواعد آن را بنویسید، چهارچوب نظارتی آنرا تعیین کنید و ... الان آقای گودرزی گفتند تماشاگر پس از ورود به بعضی از سالنها، وحشت میکند، مثلاً در یک زیرزمین اگر خداینکرده آتشسوزی و حادثهای رخ دهد، یک تماشاگر هم سالم بیرون نمیرود، حتی در حد اینکه کالبد این سالن به چه شکل باید باشد، قواعدی وضع نشده ... و چه کسی باید این قواعد را وضع میکرد و مانع از گسترش افسارگسیخته میشد؟ تصور من این است که یک کمکاری جدی در قانونمند کردن فعالیت این سالنها وجود داشته و دارد، شاید برای آنکه چشمانداز روشنی وجود ندارد.
شهری مثل پاریس بیش از هزار سالن تئاتر دایر میکند. کسی نمیپرسد چرا هر شب 1000 نمایش در پاریس اجرا میشود، چرا که آن سالنها نسبت خود را با حاکمیت و ممیزی تماشاگر و دیگر موارد روشن کردهاند و همه از آن مطلع هستند. ما نسبت خود را با هیچکس و هیچ چیز نمیدانیم.
حتی صنف هم بههمین شکل، الان یک خانوادهی بزرگ حدود 150 هزار نفری تئاتر در ایران داریم که آنقدر نحیف و بیجانش کردهایم که هر کس به خود اجازه میدهد از کنارش عبور کرده به آن بیتوجهی و بیمهری بکند، خود مرکز تخصصی موضوع هم تکلیف خود را با این خانواده نمیداند.
بهنظرم اگر بحث را از ابتدا آغاز کنیم اول باید بگوییم چه ویژنی دارد، بعد بر اساس و مبنای کدام آیندهپژوهی، این چشمانداز تعیین شده است.
بعضی از آمار و ارقامی که با آن مواجه هستیم اصلاً آماری نیست که بر اساس آن بتوانیم برنامهریزی کنیم، یعنی اینکه شاید برای هر برنامهریزی منطقی و معقولی، اول لازم است یک پایهی پژوهشی داشته باشیم تا بدانیم حال این است و پس از آن ببینیم چطور میتوانیم به آن شکل مناسبتری بدهیم و مهمتر از آن آینده چه چیزی باید باشد، بر چه اساسی میخواهیم آینده را ترسیم کنیم؟
واژهای که این روزها خیلی میشنوم سازمان تئاتر است. سازمان تئاتر یعنی چی؟ آیا یک ارگان جدید است؟ در قیاس چه چیزی سازمان تئاتر باید شکل بگیرد؟ آیا ارگانی صنفی است؟ یا ارگانی اداری و دولتی؟
گودرزی: نسبت به سازمان نظامپزشکی ...
گیلآبادی: این هم باز مدل غلطی است، ما باید به یک ویژن برسیم ...
دشتآرای: آقای گیلآبادی لازم است به نکتهای اشاره کنم، الان واقعیتی وجود دارد، بودجهای برای فعالیتهای تئاتری به ادارهکل هنرهای نمایشی داده میشود تا برای آن برنامهریزی کند. در سطوح اصلی برای آن یک مدیر وجود دارد و مجموعهای از افراد که بهنظر میرسد نیازمند تغییری جدی هستند!
یعنی چه که شما هر رفتار خلاق تئاتری که بخواهید انجام بدهید، با مجموعهای از موانع اداری برخورد کنید و به هیچوجه نتوانید در آن سیستم تغییری ایجاد کنید.
مثلاً جشنواره را مثال میزنم، من برای اولین بار در جشنواره با یک سیستمی مواجه شدم که ساختارش طوری نیست که بتوانید هیچ کار خلاق و بهروزی در آن انجام دهید.
این در مورد خانهی تئاتر هم وجود دارد، یعنی همانطور که آقای حداد میگوید هیچ شورایی وجود ندارد که به تفکر جدید، استفاده از نرمافزارهای نوین، مدلهای جدید برنامهریزی، استراتژیهای بلندمدت، اصلاً تفکر استراتژیک توجه کند و مجال بروز بدهد، نه در خانهی تئاتر و نه در ادارهکل هنرهای نمایشی، افراد برای انجام این کارها آموزش داده نشدهاند.
الان سالهاست که در همه جای دنیا کارها با ایمیل انجام میشود، ولی هنوز که هنوز است باید نامهی کاغذی و حضوری ببریم و ... این تحول باید اتفاق بیفتد. بد نیست از خودمان شروع کنیم یعنی خانهی تئاتر این تحول را از خود شروع کند. رفتن به ساختمان جدید خانهی تئاتر را به فال نیک بگیرید ...
گیلآبادی: عذرخواهی میکنم، ببخشید چون فرمایش کردید، والا وارد بحث نمیشدم ...
دشتی: نه اتفاقاً خیلی مهم بود آقای گیلآبادی ...
گیلآبادی: بر یک نکته که آقای دشتآرای به درستی فرمودند تأکید کنم که البته فکر نمیکنم آقای حداد هم نظرش خلاف این باشد، ارتباطات تئاتر در دنیا یک ترم است، یعنی کسی که یک تئاتر طراحی میکند باید صفر تا صد آن در نقشهی عملی تئاترش باشد، با کدام مخاطب و با چه تماشاگری؟
اما یک چیز کلانتر عرض کنم، خانهی تئاتر و ادارهکل هنرهای نمایشی ... تنها با ساختمان و امکانات، یک مرکز فعال نمیشوند، باید روی منابع انسانی بهعنوان اصلیترین سرمایه و تفکر، سرمایهگذاری کنیم.
نکتهی آخر اینکه سقف پرواز تئاتر ایران آنقدر کوتاه است که نمیشود در آن نفس کشید، این ربطی به ادارهکل هنرهای نمایشی ندارد، خود ادارهکل هنرهای نمایشی هم نگاه کوتاه و دونی به موضوعات دارد، همهی دوستان باید کمک کنند که تئاتر بتواند مجدد خود را برند کند.
دشتی: فکر میکنم برند کرده، اما مسیر آنجور که باب طبع بوده، نیست، تئاتر امروز ایران از دولت و از صنف پیشی گرفته است ...
گیلآبادی: همینطور است ...
دشتی: این یک واقعیت است، حالا چه این چیزی که ساخته شده و پیش روی ماست، دوست بداریم و چه دوست نداشته باشیم، از همه ما پیشی گرفته است ...
گیلآبادی: اگر برای پدیدهای سیستمی فعال و کنشگر فکر نکند، آن پدیده در پیوند با فضای اجتماعی، خودش، راه خودش را پیدا میکند.
تئاترِ حاضر، اقتضائاتی دارد که ما بلد نبودیم سیاستگذاری کنیم. این پتانسیل وجود دارد، سالی حدود 2000 نفر فارغالتحصیل از دانشکدههای تئاتری فارغالتحصیل میشوند. خود ما از همین دانشکدهها آمدیم، 20% این بچهها هم اگر جذب بشوند باید برای آنها فضای عمل بهوجود آورد.
چون تفکر استراتژیک نداشتیم همیشه نگاه کنترلی به تئاتر وجود داشته و نگران بودیم اتفاقی نیفتد.
فضای حاضر بر اساس یک انفعال، خود به خود شکل گرفته است. در سیستم مدیریت به آن نظام غیررسمی میگویند که خیلی از اوقات قدرتمندتر از نظام رسمی میشود.
ما باید کنشگرهای فعالی باشیم و در عین حال آیندهنگری روشن و نگاه استراتژیکی داشته باشیم.
حداد: آقای دشتی درست میگوید که تئاتر امروز ما هم از دولت سبقت گرفت و هم از صنف.
در مقام یک کارگردان میگویم که امروز این تئاتر از من هم پیشی گرفته، اما چه چیزی را جایگزین کرده است؟
تماشاگر عام گریزان از درگیری و تفکر و در جستوجوی وقتگذرانی یا خوشگذرانی و فخرفروشی صرف را.
دشتی: ما با چه مجوزی میتوانیم بخشی از شهروندان را بهصرف جستوجوی پاسخی برای تمایلات شخصیشان که الزاماً به آنچه میگوئید محدود نمیشود، موردحمله قرار دهیم؟
حداد: حمله نمیکنم، میگویم اینچنین است و اشکالی هم ندارد که باشد ...
گیلآبادی: این تماشاگران الان یک سرمایه برای تئاتر هستند ...
حداد: اما تئاتری که ما میخواستیم و دغدغهی صنف است، این نیست.
هیچ اشکالی ندارد که آن هم باشد، خیلی هم عالی است.
دشتی: بهنظرم شکل ثابتی ندارد، احتمالاً همهی ما داریم در مورد این حرف میزنیم که تئاتر دارد یک یونیفرم و یک شکل ثابت پیدا میکند و این میتواند خطرناک باشد، والا تئاتری که میخواهد مثلاً با شبی 700 تماشاگر در تالار وحدت اجرا برود، باید بتواند ادامهی حیات بدهد و از سوبسید و حمایت حداقلی برخوردار باشد. یا اگر در پلاتو اجرای تئاتر شهر تئاتر متفاوتی اجرا میشود، آن هم باید ادامه حیات داشته باشد و بتواند از سوبسید استفاده کند.
اتفاقی که افتاده این است که تئاتر با سرعت بالایی بهسمت یکشکلی حرکت کرده، در نتیجه زیباییشناسی زیر نفوذ سیستم بازار قرار گرفته و این سیستم گاهی حتی بهشکلی غیرقابل تشخیص نامحسوس در زیباییشناسیها دخالت کرده و تأثیر گذاشته است.
پدیدههای تازهای وارد تئاتر شدهاند، مثل سالنداران که از یک سمت باید به آنها مرحبا بگوئیم که پول و سرمایهی خود را صرف ساختن سالن تئاتر کردهاند و از طرفی باید نقدشان کنیم چون طراحی و سیستم دقیق اقتصادی نداشتند و در پارهای از مواقع بهشکلی نامشروع بر روی هنرمندان و در زیباییشناسیها دخالت و تسلط پیدا کردهاند و موجب تغییر در زیباییشناسیها شدهاند.
یا پدیدهی بسیار مهمی که میتوانست بسیار مؤثر هم وارد عمل شود اما متأسفانه دارد به اشتباه میرود، تهیهکننده است. پدیدهای که فینفسه خوب است و تلاش میکند رویاهای کارگردان را به واقعیت تبدیل کند، اما الان مناسباتی میان کارگردان و تهیهکننده ایجاد شده که با معکوس کردن رابطه، این کارگردانان هستند که باید تلاش کنند تا رویاهای تهیهکنندگان را بهواقعیت تبدیل کنند و این بهدلیل تداخل مسألهی سرمایه و حرفه و دانش است.
تهیهکنندهها دارند شبیه بانکها عمل میکنند، به هنرمندان پول میدهند، اما علاوه بر کسب پول و درآمد در زیباییشناسی و همهی دیگر امور نیز دخالت میکنند.
همهی حرف من این است که این همهی واقعیت ماست و صنف باید یک لحظه سکوت کند، در مورد هیچ چیز صحبت نکند و بگوید این شرایط واقعی من است، حالا باید همهی نخبگان خودم را جمع کنم و بگویم از این شرایط حادی که در آن هستم چه جوری باید عبور کنیم.
حمله کردن هیچ چیز را درست نمیکند زیرا در همین لحظه سالنداران و تهیهکنندگان دارند کار خود را میکنند.
گودرزی: با توجه به تجربیاتم میگویم، بخش مهمی از تهیهکنندگان حقوق هنرمندان را ضایع کردند.
حداد: صنف چهکار کرده است؟
گودرزی: صنف حرکت کرده است. تا آنجا که شده با گفتوگو و رایزنی توانسته بخشی از مسائل را حل کند، اما بخشی از این دوستان هم دچار توهم هستند و فکر میکنند اگر الان پول به تئاتر بیاورند میتوانند خیلی زود بارشان را ببندند و بروند، اما گاهی حتی استفاده از چهرهها و سوپراستارها هم جواب نداده است.
مشکل از جایی آغاز شد که این شتر گاو پلنگ در تئاتر ایران به وجود آمد که با هیچ تعریفی سازگاری ندارد.
دشتی: یعنی این جریان تماشاخانهها یا حالا تئاتر خصوصی اصلاً نباید بهوجود میآمد؟
گودرزی: نه، نمیگویم نباید بهوجود میآمد، شکل به وجود آمدن این امر اشتباه بوده، البته اشارهی الان من به تهیهکنندگان است ...
دشتآرای: من الان بهعنوان یک کارگردان جوان، چه جوری باید کار کنم؟
پنج سال پیش هیچجا پاسخگو نبود، اما الان یک سالن خصوصی هست که میتوانم نمایشم را در آن اجرا کنم که البته یا موفق خواهم بود، یا نه ...
گودرزی: در مورد سالن باید عرض کنم، قبلاً سالنها تعریف داشت، مثلاً هر کس تالار وحدت را انتخاب میکرد معلوم بود در جستوجوی چه نوع کار و تئاتری است ...
دشتآرای: معلوم نبود ...
حداد: آخر همین چند جا بود، جای دیگری نبود که برود ...
گودرزی: وقتی کار دانشجویی میخواستند ببینند، کجا میرفتند؟
دشتآرای: هیچ جایی نبود ...
گودرزی: چرا بود، تالار مولوی، شما نبودید آقای دشتآرای!
حتی تماشاخانهی خصوصی در کشور ما سابقه دارد، برای اطلاع دوستان حاضر در سالن بگویم که شروع تئاتر در همان سالها و دهههای آغازین در تماشاخانههای خصوصی بوده تا اینکه چکمههای دولت روی سر تماشاخانههای خصوصی مینشیند و آنها را مجبور به عقبنشینی میکند.
دشتآرای: مایلم به صورت مسأله برگردم و وارد حاشیه نشوم ...
گودرزی: حاشیه نیست ...
دشتآرای: صورت مسأله این است که این جریانی که بهوجود آمده و ما به آن تماشاخانهها یا تئاتر خصوصی میگویم بهعنوان یک فعال و کنشگر تئاتر برای آن چه کار انجام دادهایم؟
باز داریم به یک سری تهیهکننده حمله میکنیم. در جریانی که بیبرنامه بهوجود میآید مسلماً برخی از سالنهای خصوصی و تهیهکنندهها هم ضرر و زیان میبینند. ما همه با هم و در یک کشتی هستیم. بنده هشت سال پیش طرحی در مورد برگزاری دورههای تهیهکنندگی به مرکز دادم که اسناد آن هم موجود است. آن روزها برای هیچکس اهمیت نداشت که به تهیهکننده نیاز داریم. الان در کشورِ من جریانی دارد بهوجود میآید بهنام تماشاخانه یا تئاتر خصوصی و تئاتر مستقل که نیاز به آموزشهای جدید دارد، که نیازمند کتاب و منابع است، نیازمند ورکشاپ و کارگاه و ...
تا این لحظه هیچ کتاب و پروژهای در مورد مدیریت فرهنگی تئاتر وجود ندارد و هیچکس این نیاز را احساس نکرده که کسانی را آموزش بدهد و در این زمینه به آنان و تئاتر کمک کند تا این جریان بر مشکلات و نارساییهایش فائق شود.
چهار سال پیش بنده و آقای دشتی خواستیم این جریان را تا 99% با بودجه و اسپانسر خصوصی، راهاندازی کنیم که یک مدیر تئاتری تشخیص داد که این اتفاق نباید بیفتد و پروژه را تعطیل کرد.
اما فقط این نیست، خانهی تئاتر حتی عکسالعمل کوچکی نشان نداد. یعنی حتی نپرسید چهکار دارید میکنید یا حتی دیگر دوستان تئاتری ما! پس از ماست که بر ماست. راهکار چیست؟
همین الان دوباره این اتفاق دارد میافتد، حدود سی نفر از کل کشور ثبتنام کرده و نماینده فرستادهاند، همهی ارگانهایی که در حوزهی تئاتر فعال هستند نماینده فرستادند، حتی جشنوارهی فجر تا این دورهی فشردهی پنج ترمی را آموزش ببینند و این اتفاق مهمی است که صنف باید حمایت کند تا از بحران خارج شود.
با بخش بزرگی از تهیهکنندههای فعلی مشکل داریم، پس بیائیم تجربیات خود را در اختیار این جوانان قرار دهیم تا منِ کارگردان، مجبور نباشم تهیهکننده باشم.
اگر بتوانیم آن هیأتی که آقای حداد اشاره میکند را ایجاد کنیم، میتواند برای آن ویژنی که شما به آن اشاره میکنید، سیاستگذاری درازمدت انجام بدهد.
یک راهکار دیگر هم وجود دارد، هماکنون که تولید تئاتر "بفروش" بهشدت سلطه دارد، تعدادی از گروههای تئاتری دارند با آن مقابله کرده و در خلاف جهتی که این جو دیکته میکند، حرکت میکنند، چرا صنف از آنها حمایت نمیکند؟
صنف چرا از حمید پورآذری حمایت نمیکند؟ چرا ادارهکل حمایت نمیکند؟ این یک مثال است و جوانان دیگر از این قبیل. چرا به افتتاحیههاشان نمیرویم؟ چرا دربارهی تئاترشان نمینویسیم؟ چرا ادارهکل هنرهای نمایشی را مجبور نمیکنیم از آنها حمایت کند؟
حالا در کنار اینها تئاتر تجاری و بفروش هم باشد، چه اشکالی دارد؟ این تماشاچیان همه سرمایهی ما هستند که میتوانیم به آنها آموزش مرحله به مرحله بدهیم که با دیدن تئاترهای دیگر هم لذت ببرند. این وظیفهی تئاتر است.
دشتی: از حاضران تقاضا میکنم پیش از جمعبندی و پایان این نشست اگر نظری دارند، بیان بکنند. آقای ایمانیان بفرمایید ...
محمدرضا ایمانیان: خیلی تشکر میکنم و چند مطلب عرض کنم، آقای دشتی کسی به تولید تئاتر بورژوازی اعتراض نمیکند، به مکانیزمی اعتراض میکنیم که آقای گودرزی گفتند، توهمی که در ذهن تهیهکننده ایجاد میکند، به مکانیزمی اعتراض میکنیم که بهقول آقای دشتآرای حتی بهطور لفظی هم حمایتی از تئاتر غیربورژوازی نمیکند، سال گذشته در همین خانهی تئاتر، در "جشن شب بازیگر" غیر از یک نفر، هیچکسی از نسل جوان یا حالا اسمش را بگذاریم تئاتر غیررسمی، معرفی نشد.
اساساً حمایت خانهی تئاتر کجاست؟ نمایشی در تالار حافظ اجرا میشد، در تالاری که شش نمایش قبلش هیچ تماشاگری نداشته و حتی یک نفر از خانهی تئاتر نیامد آن کار رو ببیند! من شش نامه به خانهی تئاتر نوشتم و گفتم بنیاد رودکی از نمایشها مالیات کم میکند، تنها پاسخ این بود که کاری نمیتوانیم بکنیم، در صورتیکه مشخص میشود که گویا با پرداخت مبلغی به مأمور مالیاتی و تبانی، بنیاد رودکی از 25 نمایشی که در سالنهای حافظ و رودکی بهاجرا درآمدهاند و فقط 5 نمایش را مشمول مالیات معرفی کرده است و خانهی تئاتر هیچ واکنشی نمیدهد.
تهیهکنندگان تئاتر به چه دلیل پول عوامل را نمیدهند؟ بهدلیل اینکه تهیهکننده و تعریف درستی از تهیهکننده نداریم و بالاخره متوجه نمیشویم آیا با تهیهکننده مواجهیم، با سرمایهگذار، یا اسپانسر؟
آقای حداد یکی از بزرگترین کارتلهای تبلیغات تئاتر هستند، واقعاً جامعهی تئاتر چه استفادهای از تجربهی ایشان کرده؟ ولی جامعهی سینما از ایشان استفاده میکند و از طریق ایشان برای جشنوارهی فیلم فجر اسپانسر جذب میکند، اما علیرغم آنکه داور جشنوارهی تئاتر فجر هستند اما باز جامعهی تئاتری نمیتواند از تجربه و مناسبات ایشان استفاده کند.
الان یک نمایش غیررسمی برای اجرا در رویالهال اسپیناس میتواند 11 میلیارد تومان اسپانسر جذب کند، اما تئاتر شهر با سالی 50 نمایش از هیچ اسپانسری برخوردار نیست؟ نه تنها تئاتر شهر، که خانهی تئاتر، تماشاخانههای ایرانشهر یا حتی سالنهای خصوصی نمیتوانند از چنین ظرفیتی استفاده کنند.
وقتی کار "فروغ ساراپینا" از ایرانشهر حذف شد و جامعهی تئاتری سکوت کرد و همین اخیراً "آدمکش" به همان شکل و دلایل حذف شد و همه سکوت کردند و کسی واکنشی نشان نداد، هیچوقت هیچ حمایتی نشد و هیچکس نپرسید و نمیپرسد آیا اصولاً قیمت بلیت با مقیاس سیارهی ایران، همخوانی دارد؟ وقتی قیمت بلیت تالار وحدت به 90 تومان، سالن اصلی به 70 تومان، قشقایی به 40 تومان و سالنهای خصوصی به 50 تومن، میرسد، یک تماشاگر حرفهای تئاتر که ماهی مثلاً بهطور متوسط شش نمایش میبیند، 6 تا 50 هزار تومان را در این شرایط اقتصادی، از کجا باید در بیاورد؟ تازه صحبت از احتمال افزایش 30 درصدی قیمت بلیتهاست!
حتی نتوانستهایم برای سامانههای فروش بلیت، پس از 5 سال فعالیت، قوانین و ضوابطی تعیین کنیم. پُز دیتا بیسی که توسط خود اهالی تئاتر تهیه میشود،پوستر و بروشور و ... به خودمان میدهند، بعد توقع داریم آیندهنگری و ویژن و دورنما داشته باشیم.
نمایشی در تالار آفتاب با حضور بیست جوان اجرا شد، حتی یک نفر از خانهی تئاتر بهتماشای آن هم نرفت. همین الان نمایشی در تئاتر مستقل، پریشب با 3 تماشاگر اجرا رفته است، سالن اصلی تئاتر شهر دیشب با 70 تماشاگر اجرا رفته، این فاجعهای است که خود اهالی تئاتر پایهگذاری کردهاند و به دولت و تهیهکننده و ... ربطی ندارد.
40 سال است بیهوده متقاعد کردن دولت را انتظار میکشیم، اگر قرار بود این شیوه جواب بدهد تا حالا داده بود، فکر نمیکنید وقت آن رسیده که شیوهمان را تغییر بدهیم.
تازه بعد از 19 سال کلیات طرح بهسازی و توسعهی خانهی تئاتر تصویب شد و نه اجرا! تازه باید برویم دربارهی چگونگی اجرای آن فکر و بررسی کنیم!
فاجعه را خودمان بهوجود میآوردیم، چون حاضر نیستیم خطاهایمان را بپذیریم و بهای تغییر را بپردازیم.
بله شبی 150 نمایش اجرا میشود اما در اثر تقصیرهای ما مثلاً وقتی از مدیری دولتی در همین تئاتر شهر دعوت میکنیم، باید به در و دیوار بزنیم تا آن شب سالن پُر بهنظر برسد، شاید فردا آن مدیر به رونق تئاتر متقاعد شود، دروغ میگوییم، خودمان به خودمان دروغ میگوئیم!
دشتآرای: شاید یکی از شیوههای تغییر همین است که الان اینجا نشستهایم و داریم گفتوگو میکنیم، قبلاً همین هم نبود ...
دشتی: فکر میکنم یکی از راهها برای سازماندهی شرایط این است که مسائل را طبقهبندی کنیم و یکی یکی و مرحله، مرحله پیش برویم. تقریباً از بین حرفهای مطرحشده توسط دوستان، چیزی حدود 50 موضوع بود که همهی آنها را میتوانیم تحت عنوان اینکه کاری برای آن نکردیم، مطرح کنیم، ولی با اینحال من درک میکنم که همهی اینها ناشی از فقدان ضوابط و قوانین و پیگیریهای لازم بوده که منجر به این وضعیت شده است ...
مسعود موسوی: بهنظرم ما داریم خودمان را به آن راه میزنیم آقای دشتی، در همهی اتفاقاتی که افتاده و منجر به این وضعیت اسفبار برای تئاتر شده، بهنظرم از طرف دولت تعمدی در کار است و آن اینکه تفکر از تئاتر بیرون برود، وقتی منِ کارگردان ناگزیر باشم به گیشه فکر بکنم، وقتی مثلاً آقای کوروش نریمانی که خیلی هم قبولش دارم، مجبور بشود روی پوستر نمایش بر عنوان "کاری کمدی" تأکید کند، یعنی بیائید ببینید، یعنی ناچار و نگران از فروش است، وقتی کارگردان همینطور نگران، تماشاگران را میشمارد و ... نتیجه این میشود که مثلاً الان یک کار خوب هم نداشته باشیم که اگر میهمانی از داخل یا خارج کشور بپرسد بتوانیم با اعتماد کامل معرفی کنیم ...
دشتآرای: اینطور نیست، الان بخشنامه شده که مجوز تماشاخانهی خصوصی ندهید و اینها را هم تعطیل کنید ...
موسوی: در آییننامههایی که برای تماشاخانههای خصوصی نوشته میشود، هیچ فرازی نیست و یک ریال ارزش ندارد! تفکر بهشکلی تعمدی دارد از تئاتر گرفته شده و حذف میشود، بهنظرم اگر مبنا را بر این بگذاریم که هیچی نداریم، بهتر از این است که فکر کنیم داراییها و نقاط قوت و اتکای فراوانی داریم.
به خانهی تئاتر هم هیچگاه نقش اصلی و واقعی و درخوری در مناسبات تئاتر داده نشد.
حداد: سؤالی میپرسم، متولی تئاتر در ایران کیست؟
دشتی: من باید جواب بدهم؟ نمیدانم. ظاهراً بهنظر میرسد که ادارهکل هنرهای نمایشی باید باشد ...
گودرزی: چرا ظاهراً؟ واقعیت همین است. طبق آنچه که در مصوبهی شورای عالی انقلاب فرهنگی تعریف شده متولی تئاتر، ادارهکل هنرهای نمایشی است و وظیفه دارد که مجوز صادر کند و نظارت بر حسن اجرای نمایشهای در حال اجرا داشته باشد، بنابراین همهی اینها دست به دست هم متوجه دولت است.
حداد: ادارهکل هنرهای نمایشی چطور میتواند مثلاً بر خانهی تئاتر که زیر نظرش نیست و ناچار به تبعیت از تمامی ابلاغهایش، تأثیر بگذارد؟
دشتآرای: قدرت صنف آقای حداد ...
گودرزی: اگر صنف واقعی بودیم ممکن بود دست به دست هم بدهیم و کار پیش برود، اما وقتی همه چیز ناقص است در واقع آن ریلگذاری وجود ندارد ...
حداد: میپرسم چرا صنف کاری انجام نمیدهد؟ مثلاً اگر صنف واکنش نشان بدهد، یا نمایشهای روی صحنه را ببیند یا در موردش بنویسد یا ... آیا مشکل تئاتر ما حل میشود؟
یکی از حضار: زمانی در مرکز هنرهای نمایشی بحث تشکیل سازمان تئاتر مطرح شد.
تمام حرفهای امروز هم ضرورت تشکیل سازمان را نشان میدهد، اما آنزمان با آن مخالفت شد و پس از آن بودجه در اختیار انجمن نمایش قرار داده شد ...
گودرزی: انجمن جعلی هنرهای نمایشی! ...
یکی از حضار: انجمن نمایش همان کارکردِ بخشِ مالیِ سازمان را داشت، در نظر داشته باشید تمام صحبتهای امروز و آنچه از خانهی تئاتر توقع میرود و بر دوش آن گذاشته میشود، همه باید در قالب سازمان تعریف شود.
وقتی شما بودجه داشته باشید میتوانید همه چیز را تحت کنترل داشته باشید و در یک چهارچوب نظاممند تهیهکننده، کارگردان و همه تکلیف خودشان را میدانند ...
حداد: این سازمان را دولت تشکیل میدهد، صنف چقدر در آن تأثیر دارد؟
یکی از حضار: اتفاقاً این سازمان باید از صنف نشأت بگیرد ...
حداد: تأکید من بر این است که چون آن سازمان را دولت تعیین میکند، صنف نمیتواند در آن کاری انجام بدهد، سازمانها را دولت تعیین میکند ...
یکی از حضار: تئاتر هم مثل بقیهی جاها وقتی سازمان داشته باشد، بودجهی مستقل دارد و میتواند سیاستگذاری مستقل داشته باشد ...
حداد: به هر حال باز دولت برای آن تصمیم میگیرد. من با بودجهی مستقل کاری ندارم و در مورد آن حرفی نمیزنم ...
یکی از حضار: ما میتوانیم برای همهی این مسایل برنامه داشته باشیم اما نه در قالب خانهی تئاتر ...
دشتی: ممنون از توضیحاتتون.
یکی از حضار: و در قالب سندیکا و صنف هر گروهی میتواند نظر بدهد و عمل کند ...
حداد: مثلاً مگر انجمن یا صنف بازیگران میتوانند در مورد سقف دستمزد بازیگران نظر بدهند؟ آیا میتوانند مثلاً در قالب قرارداد تیپی که در زمانی آقای مهندسپور بهوجود آورد، بگویند سقف پرداخت تهیهکنندگان چقدر باید باشد؟ اصلاً چنین اجازه و یا قدرتی دارند؟
دشتآرای: مشکل است آقای حداد ...
یکی از حضار: همین را عرض میکنم چون صنف هیچگاه جایگاه خود را نشناخت، بدیهی است که نتوانست به هیچ نهاد و مقامی بشناساند و چون جایگاه صنفی مشخص و تعریفشده ای نداریم، طبیعتاً قدرت اجرایی نداریم و در وهلهی اول خود اهالی تئاتر باید به این باور برسند ...
حداد: به باورش هم برسند قدرتش را ندارند. هیأت مدیرهی خانه تئاتر بر اساس رأیگیری انتخاب میشود و برای اینکه روی دولت تأثیر صنفی بگذارند، تلاش میکنند. شاید حتی هیأت مدیرههای خانهی تئاتر چون بازیگران بیشترین تعداد اعضای آن را تشکیل میدهند، حتی بیشتر نظر بازیگران را تعقیب و اعمال کردند، اما نتیجه چه شد و چقدر مثلاً در دفاع یا تأثیر بر حقوق بازیگران موفق بودهاند؟
بهنظر دولت هم اصولاً دوست ندارد به آن شکل تئاتری وجود داشته باشد، در واقع آن چیزی را دوست دارد که امروز شاهدش هستیم، یعنی نه میخواهد بودجه و پول بدهد و نه وجود تفکر و اندیشه در تئاتر را تحمل میکند، الان نه تنها به این نقطه رسیده که بهنظرم از آن سبقت هم گرفته است.
گودرزی: دقیقاً و حالا دنبال مقصر میگردیم و همهی طرفها همدیگر را مقصر میدانیم ... بهنظرم الان دنبال مقصر گشتن نتیجهای ندارد ...
حداد: سالندارها، تهیهکنندهها و دیگران مقصر نیستند، اینها همه باید باشند و در دنیای مدرن امروز ما لازمشان داریم. حتماً تهیهکننده نیاز داریم ...
دشتآرای: بله آقای حداد. اما یک نکتهی کلیدی وجود دارد که داریم از گفتوگوهایمان حذف میکنیم و آن هم خودمان هستیم، اگر ما صنف بودیم، چون هیچوقت صنف نبودیم و قدرت صنفی نداشتیم ...
حداد: خودمان یعنی کی؟
دشتآرای: یعنی ما تئاتریها ...
یکی از حضار: وقتی تمام بودجهی خانهی تئاتر را دولت تأمین میکند، از چه صنفی صحبت میکنیم؟! وقتی اینچنین وابسته به دولت هستیم کجا میتوانیم اقدام آزادانه داشته باشیم ...
دشتآرای: این هم نکتهی جالبتوجهی است ... ولی همچنان معتقدم که ما هیچوقت اتحاد کافی نسبت به وضعیتها و تهدیدات پیرامونی خودمان، نداشتیم.
مثلاً وقتی تئاتری را تعطیل کردند، نتوانستیم برای مثال با عدماجرای بقیهی تئاترها، اعتراض جدیمان را نشان بدهیم و هزینهی تصمیمات غیرمسئولانه و دلبهخواهی را بالا ببریم، ... پیش و بیش از دولت، خودمان مشکل خودمان و تئاتر هستیم. با هم در جنگ و رقابت و سوءتفاهم هستیم، با هم حرف نمیزنیم و همدیگر را قبول نداریم، از کارهای همدیگر حمایت نمیکنیم و ... فکر میکنم اگر ما تئاتریها در کنار هم بودیم آن قدرتی که آقای حداد گفت هر چند ممکن است بهشکلی قانونی نداشته باشیم، اما قطعاً تأثیری جدی و تعیینکننده بر امور میگذاشتیم. هر چند اوضاع کلی جامعهی ما هم جز این نیست، یعنی چون نهادهای اجتماعی متحد و قدرتمند نداریم، دولت هر کاری بخواهد، میتواند بکند و نمیتوانیم کوچکترین تأثیر و مقاومت و مقابلهای با تصمیمات غلط را سازماندهی کنیم.
موسوی: هشت، نه سال پیش به آقای راد گفتم، چرا ما یک تعاونی نداریم؟ گفت: کسی آمد وامی گرفت و برنگرداند، در حالیکه برای پرداخت آن کافی بود مثلاً تنها روزی یک پاکت از سیگارش کم کند، باید ریشهای نگاه کنیم و ببینیم چرا و از کجاها ضربه خوردهایم. مثلاً از دوستی که چندین سال هم رییس مرکز هنرهای نمایشی بود سوال شد: چقدر خرج تبلیغات نمایشتان کردید؟ پاسخ داد: 5/2 میلیارد تومان ... خب مشخص است که از او حمایت غیرمتعارف و شبههبرانگیزی انجام شده ...
دشتی: فکر میکنم کمی هیجانات را کم کنیم و به این شرایط بهعنوان یک واقعیت نگاه کنیم، یورش بردن و حمله کردن کاری است که شاید سالیان سال انجام دادیم و نتیجهای نگرفتیم.
واقعیت این است که اثبات هیچکدام از شبهات در حال حاضر کمکی جدی نمیکند، هر چند درک آنها خیلی میتواند به ما کمک کند.
حتی اگر درک کنیم که تعمدی در کار دولت بوده که این وضعیت پیش بیاید و اگر با یک پژوهش برای ما اثبات شود که واقعاً صحت دارد، بهنظرم برای مواجهه و مبارزه با آن باید استراتژی مشخصی داشته باشیم.
اگر فقط حدس بزنیم، فرض کنیم و فریاد بزنیم، کمک خیلی زیادی به ما نمیکند، بیائید این نشست را آغازی برای نشستهایی مستمر و جدیتر ببینیم و سعی کنیم حداقل یک تصمیم چکیدهی کوچک در پایان آن بگیریم. فکر کنیم الان بهعنوان تعدادی از اعضا میتوانیم مثلاً آقای گیلآبادی را خطاب قرار دهیم و بگوییم آن چیزی که در حال حاضر به آن دسترسی داریم، آن نقطهای که میشود از آن آغاز کرد و چیزی را تغییر داد، آن کار را انجام بدهیم، والا بهنظرم وضعیت تئاتر را بستهبندی کردن و گفتن فاجعه است، وضعیت دولت را بستهبندی کردن و گفتن فاجعه است، وضعیت صنف را بستهبندی کردن و گفتن فاجعه است، هیچ کمکی نمیکند.
هر چه در سالهای گذشته با دولت حرف زدیم، درست شنیده نشده، اما خیلی هم دردناک است که هر چه هم به صنف گفتیم درست شنیده نشد!
یعنی خودمان هم حرف خودمان را درست نشنیدیم. بیائیم و در اینجا و از این نقطه شروع کنیم.
من امروز بهاجبار پشت این میز نشستم، بهدلیل اینکه قلبم با صنف قهر است، زیرا زمانی از زندگیم را صرف صنف کردم، خیرخواهانه، برای اینکه کاری بکنم، با بیمهری و حتی عناد مواجه شدم.
آخرین روزی که در خانهی تئاتر در جلسهای حضور داشتم، در زمانیکه سالنهای خصوصی اینقدر گسترش نداشتند، برای دایر کردن انجمن سالنداران خصوصی، دست و پا میزدم، برای وضع قوانین، با دو پژوهش بزرگ که ضرورتهای راهاندازی آن انجمن را در آن مقطع زمانی، اثبات میکرد و این سه پرسش را در آن طرح کردم: دخالت صنف در صدور مجوز چیست؟ دخالتش در وضع قوانین رابطهی سالندار و هنرمند چیست؟ دخالتش در وضع قوانین رابطهی سالندار و تماشاگر چیست؟
اما وقتی تاریخ را مرور میکنیم، میبینیم همیشه از پروسهای که دارد پیش میرود، عقب ماندهایم. دلیل سادهاش این است که واقعیتها روز به روز تلختر میشوند و واکنشهای ما تندتر و صداهای ما بلندتر. بدون اینکه تأمل کنیم و سکوت کنیم و آرام بگیریم و شروع کنیم به راهکار پیدا کردن.
در زمان باقیمانده آیا کسی پیشنهادی دارد تا آقای گیلآبادی به هیأت مدیره مرکزی خانهی تئاتر ببرند و بتوانند به یک پروسهی اجرایی تبدیل کنند؟
برخلاف نظر شما آقای حداد، همین صنفی که پول و مجوزش را از دولت گرفته، همین صنف میتواند کارآییهایی داشته باشد، طبق اساسنامهاش، که اگر کمک کنیم این کارآییها عملی شود و به فعل در بیاید، حداقل کارها را میتوانیم بکنیم، مثلاً در نسبت با همین سه پرسشی که طرح کردم.
بله آقای گیلآبادی میگویند الزامآور نیست، اما تعامل درست صنف با دولت میتواند همین قوانین را الزامآور بکند. هیچکس هم نمیتواند بگوید محال است. اتفاقاً دولت هم با توجه به اینکه بدش نمیآید بارهایی را از روی دوش خود بردارد، میتواند به این سمت حرکت بکند که الزامآور بشود. اگر اشتباه میگویم اصلاح کنید آقای گیلآبادی ...
گیلآبادی: نه، درست است. آخرین خواستهی صنف از وزارت ارشاد هم همین بوده، از خبرنگاران عزیز خواهش میکنم کمک کنند بعضی از موضوعات برجسته و بهشکلی متناسب مطرح شود و مانع آن شوند که در میان انواع موجهای خبری، این نوع موضوعات گم شده و ارزش خبریشان از بین برود.
مثلاً وقتی وزیر ارشاد میگویند که مطابق اصل 44 قانون اساسی، لازم است تمامی تصدیگریها به بخش خصوصی واگذار شود، موضوعی است که لازم است از طریق رسانهها برجسته و مداوماً پیگیری شود، چرا که وزارت ارشاد یکی از مراکزی است که در نسبت با اجرای اصل 44، کمترین واگذاریها را انجام داده است.
تئاتر باید قدرت بگیرد، قاعدهمند و هدفمند بشود. الزامآور بودن توقعات و تصمیماتِ جایی مثل خانهی تئاتر، وقتی صورت میگیرد که آن یگانگی و وحدت میان هنرمندان تئاتر شکل بگیرد که وقتی شکل بگیرد هیچ قدرتی حتی قدرتهای فراقانونی نمیتوانند نقشی بازدارنده بازی بکنند. رودخانهی جاری خروشانی میشود که همه باید خود را با آن تنظیم کنند و تطبیق بدهند و چون هنوز این اتفاق نیفتاده، است که عرض میکنم ما نحیف هستیم و تصمیمات ما نمیتواند الزامآور باشد.
اگر این پیوند روز به روز مستحکمتر شود و شما هم در جای خود یک گفتوگوی خوب را هدایت کنید، بهنظرم این ارزش را دارد که از آن کدورتها عبور کنیم تا به نتایج موردنظرمان برسیم.
دشتی: قطعاً ...
گیلآبادی: ما هیچ قدرتی نداریم. چرا؟ چون پیوندی نداریم، صنف کی قدرت میگیرد؟ زمانیکه این پیوند ایجاد شود. این همبستگی وقتی ایجاد شد ادارهکل هنرهای نمایشی و دیگر نهادها و ارگانها چارهای جز تعامل با ما ندارند. در چنان شرایطی وزارت ارشاد اقبال خود را در تعامل و همکاری متقابل با صنف میبیند، وقتی سفرهی تئاتر ایران گسترده باشد دیگر نمیگویم چرا فلانی الان اجرا دارد؟! بلکه میگوئیم فلانی اجرا دارد، باید وقتی را برای دیدن نمایش او اختصاص بدهم، یعنی اصولاً نگاه و ادبیاتمان متفاوت میشود.
عرضم این است که قدرت ما در این است که کنار هم باشیم.
دشتی: آیا برای این کنار هم بودن، تنها بسنده کردن به استفادهی گهگاه از کلمهی عاطفی "همبستگی" کافی است؟
گیلآبادی: باید برنامه داشته باشیم، شک نکنید! با بیبرنامگی حتی وجود سازمان هم به ما قدرت نمیدهد، که وجود یک اتاق کوچک اما با برنامه قدرت و تأثیر بیشتری خواهد داشت ...
دشتی: این در همان ریبرندینگ که گفتید تعریف میشود؟
گودرزی: یک ضرورت، برنامه است و ضرورت همپای آن، مداومت در اجرای آن برنامه ...
گیلآبادی: اگر برنامهای جامع داشته باشیم آن مداومت را هم در درون خود ایجاد میکند، متأسفم بگویم با پرتاب گلوله در تاریکی هیچ اتفاقی نمیافتد، من در طول همین جلسه و از نکاتی که شما به آن اشاره کردید، 117 نکتهی مهم و قابلتوجه، یادداشت کردم که همه هم درست است، ولی نمیتوانیم به این 117 نکته توجه و برایشان فکری بکنیم، چرا؟ چون اگر برنامهی استراتژیک داشته باشیم تمام این نکات سر جای خودشان نشسته و بهتدریج حل میشوند اما در غیر این صورت پرداختن به مسائل و موضوعات روزمره و خُرد و بیاهمیتی اساسی، مجالی برای حل کوچکترین موضوع کلیدی، باقی نمیگذارد.
الان انرژی ما برای حل هزاران نکتهی کوچک و کماهمیتی که بهغلط فکر میکنیم لازم است دنبالشان بدویم و وقت و انرژی صرفشان بکنیم، هدر میرود.
دشتی: ما به دو تا خانهی تئاتر نیاز داریم، یعنی به دو هیأت مدیره، شاید شوخی بهنظر برسد، انبوهی از کارهای روزانه، درخواستها، شکایتها و ... وجود دارد که یک هیأت مدیره نیاز دارد که بنشیند آن کارها را بکند و یک تیم و یک تشکل که بنشینند و کارهای اساسیتر و بنیانیتری انجام دهند.
خیلی تشکر از توضیحات شما.
هادی عامل: بهنظرم کمی پراکنده صحبت شد، طرح کلی نداریم، مهمترین چیز آمار است، مثلاً باید ببینیم چه بودجهای به تئاتر میرسد و چگونه هزینه میشود، باید خانهی تئاتر و صنف مشخصاً به آمار و اطلاعات دقیق دسترسی داشته باشد.
دشتی: آقای عامل شاید ظاهر ماجرا این باشد که از موضوع خارج شدیم اما واقعیت این است که دقیقاً متعهد و پایبند به موضوع بودیم. جامعهی تئاتر صدا و درخواست واحدی ندارد، در نتیجه در یک نشست هم تمرکز اصلی نمیتواند روی یک چیز واحد باشد و مایلیم همهی مسایلی که در حوزهی تئاتر به آن فکر میکنیم را مطرح کنیم، من مسائل مطرحشده را تیتروار مینویسم و در عین حال دنبال رابطهای مابین پیشنهادها و تقاضاها هستم، اگر از دوستان خواستم در صورتیکه مورد مشخصی موردنظرشان است با آقای گیلآبادی مطرح شود، برای این است که توجه بدهم یکی از مخاطبانِ اصلی ما الان اینجاست و در این جمع حضور دارد، اگر قرار باشد درخواست مشخصی از او داشته باشیم، آن چیست؟ انجام یا توجه به چه کاری را از او توقع داریم؟
واقعیت تنوع و تفاوتهای ماست.
کانون کارگردانان تصمیم گرفت عنوان جلسه "از تئاتر دولتی تا سازمان تئاتر" باشد، خودِ عنوان، یک عنوان قابل مطالعه است. باید بفهمیم کاربرد و منظورش چیست؟ بعد وقتی وارد جلسه میشویم در مورد وضعیتی که در تئاتر نگرانش هستیم حرف میزنیم، برای اینکه همه دربارهی وضعیتی که هست، پیشنهاد بدهیم و توقع خودمان و سهمی که در شکلگیری این وضعیت برعهدهی صنف است یا میتواند باشد، بهعنوان جایی که الان نمایندهاش اینجا در برابر ما حضور دارد، مطرح کنیم. اگر الان نمایندهی دولت اینجا حضور داشت، توجه به نقش و سهم دولت و توقعات موجود از آن، شاید پررنگتر میشد، اما الان میپرسیم سهم و نقش صنف چیست؟ صنف در نسبت با وسع و توانش چه نقش و سهمی میتواند در اصلاح وضعیت فعلی داشته باشد؟
عامل: بهنظرم در مقام صنف میتوانیم از دولت آمار بخواهیم، آمار شفاف و درست ...
یکی از حضار: آیا خانهی تئاتر اختیاری دارد؟ خانهی تئاتر زیر نظر ادارهکل هنرهای نمایشی است
دشتی: واقعیت این است که تئاتر ایران در حال حاضر نه زیر نظر ادارهکل هنرهای نمایشی است و نه زیر نظر صنف. زیر نظر پدیدههایی است که تحت کنترل هیچ کدام از این دو نیستند.
خوب اجازه بدهید در پایان از دوستان این طرف میز بخواهم که هر کدام در دو دقیقه، یک جمعبندی داشته باشند.
حداد: این جلسه را چون صنف برگزار کرده شاید مناسبتر باشد بیشتر دربارهی صنف حرف بزنیم. اولاً فکر میکنم باید با بازگشت به اساسنامهی صنف و خانهی تئاتر و بهخصوص مواردی چون "موضوع فعالیت" در اساسنامه، توجهی دوباره و دقیق داشته باشیم. یعنی وقتی از صنف حرف میزنیم شاید یکی از اولویتها آن است که آن اساسنامه را دوباره بازنگری کنیم تا از اساس آن صنف بتواند شکل بگیرد، نه وضعیت نامشخص و نامتعین فعلی این تشکیلات.
الان آن صنفی که از آن حرف میزنیم، بهدرستی حتی تشکیل نشده و از اساس با چنین اساسنامهای حتی شاید امکان تشکیل شدن را هم ندارد، در نتیجه صدای درستی از آن شنیده نمیشود و درخواست درستی از آن وجود ندارد، استراتژی درست نیست، بهنظرم اگر این امکان وجود دارد ضروری است در اساسنامهی صنف تجدیدنظر و بازنگری اساسی کنیم. از مواردی چون اینکه مثلاً انتخابات ما چگونه شکل میگیرد؟ گرفته تا اینکه مثلاً در چه حوزههایی لازم است و مجاز هستیم، دخالت کنیم؟ شاید بزرگترین مسألهی امروز صنف این است که درخواست صنف از حاکمیت چیست؟ و با چه استراتژی و برنامهای میخواهد این درخواست را مطرح کرده، پیش ببرد و به نتیجه برساند؟ حتی درصورت وجود درخواست مشخصی، اصلاً برای آن استراتژی دارد؟ اگر استراتژی مشخصی وجود نداشته باشد، نمیتوان پذیرفت که اساساً درخواست مشخص و معقولی هم وجود داشته است. پس بیائید کاری کنیم که با تبیین استراتژی، سراغ خواستههایمان برویم.
دشتآرای: من هم فکر میکنم که متدها و راهکارها خیلی مهم هستند، همانطور که آقای حداد میگویند میتوانیم با کارهای خلاق و توجه به متد درصد احتمال موفقیت و حصول به نتایج موردنظرمان را بالا ببریم.
من پیشنهاد کردم که از خودمان شروع کنیم که اتفاقاً بهشدت مرتبط به موضوع انتخابشده است. بیائیم خودمان را اصلاح کنیم. وقتی خودمان یک قدرت صنفی و اجتماعی پیدا کنیم است که میتوانیم از آن استفاده کرده و کارهای بزرگتری انجام بدهیم. ما احتیاج داریم که بیشتر با هم گفتوگو کنیم، در شکلهای مختلف. این گفتوگوها باعث میشود که سوءتفاهمها نسبت به هم کمتر شود. بهنظرم اگر حتی تئاتریها هر روز هم جمع بشوند و در مورد تئاتر خصوصی، تئاتر دولتی و دیگر موضوعات مؤثر بر وضعیت تئاتر صحبت کنند، مبارک و مهم است و باعث میشود که ما همدیگر را بهتر بشنویم و به آن استراتژی درازمدتِ پیوند و همدلی، کمک خواهد کرد.
گودرزی: فکر میکنم این کوششها نافرجام است، یعنی بهطور کلی بسیاری کوششها نافرجام است و عموماً راه به سر منزل مقصود نمیبرد، با آمد و رفت مدیران همه چیز فراموش میشود، انگار که ناگزیریم چرخ را از نو اختراع کنیم و راه بیندازیم. مداومت نداریم. مداومت داشتن یعنی به تجربههای گذشته اتکا کردن که متأسفانه به آن توجهی نمیشود.
همچنین بهنظرم رابطهی صنف با متولی تئاتر یا ادارهکل هنرهای نمایشی، مخدوش است. این رابطه باید رابطهی روشن و واضحی باشد، اگر این رابطه با وضوح تعریف شود بهنظرم راه به سرمنزلی خواهیم برد.
مسألهی بعدی جذب حداکثری نیروهایی است که در خانوادهی تئاتر هستند، زمینهی دلشکستگی زیادی فراهم شده، به هر دلیلی، این جذب حداکثری میتواند به ما برای اینکه همدیگر را خوب بشنویم، کمک کند. گوشهامان عموماً برای شنیدن نیست. برعکس، نمیشنویم و تنها حرف خود را میزنیم. این موضوعی تازه نیست، یک جریان تاریخی است.
فکر میکنم با مشارکت همهی اهالی تئاتر این گفتوگوها نهایتاً اثر خوبی دارد. سعی کنیم همدیگر را نفی نکنیم. همانجور که به تئاتر بلوار نیاز داریم به تئاتر تجربهگر هم نیاز داریم، به تئاتر حماسی و ... همهی گونههای تئاتری باید بتوانند فعالیت کرده و حضور داشته باشند. اگر حامی هم نباشیم نمیتوانیم به جای بهتری برسیم.
دشتی: بسیار ممنونم. از همهی حاضران تشکر میکنم و از کانون کارگردانان که امکان برگزاری این نشست را فراهم کرد و دو پیشنهاد دارم:
اول در مورد عنوان نشست، که باید روشنتر و شفافتر و واضحتر باشد تا معلوم شود منظور چیست و چه قرار است بشود، حتی اگر لازم باشد پروپوزال کوچکی برای مدعوین ارسال شود که آگاه باشند با چه موضوعی روبهرو هستند.
و دوم: خیلی خوشحالم که شما دوستان عزیز را در این نشست میبینم، اما انتظار این است که تعداد بیشتری از تولیدکنندگان تئاتر یا کسانیکه در تولید تئاتر مؤثر هستند در این نشستها حضور داشته باشند تا جهت نگاه و زاویهی دید آنها را هم بدانیم و بشنویم. غیاب آنها باعث میشود که گاهی احساس کنیم مونولوگی برای خود میگوییم.
تنظیم: آزاده حاجیحسینعلی
مسئول برگزاری نشست و ویرایش: مجید گیاهچی