به گزارش روابط عمومی خانه تئاتر، متن ارسالی به شرح زیر است:
زیر طاق مقرنس های سپید سالنی که امروز "سینما فردوس" موزه ی سینماست به تماشای "شاهزاده ی همیشه پایدار" گروتفسکی" نشسته ام ، بیست ساله ام و سال 1349 است ، چیشلاک را می بینم که در مرکز صحنه و بر سکویی کوچک محاکمه می شود و نیم برهنه زیر ضربات مفت شان می نالد و زجر می کشد اما نه قصد حمله به کسی را دارد و نه نای آنرا :"تحمل" می کند و حاضر نیست باورش را زیر پا بگذارد و بزبانی که من نمی فهمم نعره می زند ، و این بازی چنان جدی بود که بعدها همه اذعان کردند که چیشلاک آتش به جان و جوانی اش زد و جوان مرگ شد بی آنکه از این عشق به بازیگری و صحنه آه و ناله بکند و من هر بار که تازیانه های این سالیان را بر بدن و روح مجروح م مرور می کنم از عناوین ریز و درشت :پدر خوانده ، دیکتاتور، خود خواه و سکتاریست و ... تا زمان باز شدن صفحه ی "غریب پور کشون" در فیس بوک از خودم پرسیده ام که آیا بعد از این همه ناروا ، از شدت عشقت به جهان نمایش چیزی کم شده است؟ و چیشلاک وار در ذهنم هزار بار تکرار ؛نه ، نه، را می شنوم و اگر از بیرون کسی مرا چنان ببیند که گوئی به قله ای یا بلندایی رسیده ام و مغرور شده ام با همان درد و جراحت نیش زبانها ،به او می خندم : براستی باورم این نیست که قله ای وجود دارد و میتوان فتح اش کرد و پرچمی را بالا برد و فریاد پیروزی سر داد من چه زمانی که مورد غضب بوده ام و چه زمانی که همچون امروز مورد لطف دوستان جوانم قرار میگیرم قراری و عهدی و پیمانی با خود بسته ام که آن آتش درون آن عشق از کودکی تا به امروز را چنان چون آتشی در معبد جانم فروزان نگهدارم و به حق واهمه ای ندارم که ناگهان ورق بر گردد و این همه لطف به طعن و تمسخر و نفرین مبدل بشود :من در دریای عشق به نمایش و نمایش عروسکی غوطه می خورم و آنقدر از ابهت این دریا حیرت زده ام که سهمگینی امواج و هراس حمله ها به جان می خرم و از زبان سعدی بزرگ درد کشیده می گویم:
در مرد اگر چو بد نگه کنی زن بینی
حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
نقش خود تست هرچه در من بینی
با شمع در آ که خانه روشن بینی
بهروز غریب پور