به گزارش روابط عمومی خانه تئاتر، یادداشت ارسالی به شرح زیر است:
بخش بزرگی از نسلِ ما و نسلِ پیش از ما نمایش را چون بیشترِ پدیدههایِ اجتمایی، آرمانی گرانقدر میانگاشتیم و بهجایگاهِ تاتر چون پرستشگاه مینگریستیم. هرچند درکنارش از شادکامی و خوش بودن هم پرهیز نمیکردیم. به هر روی از جان مایه میگذاشتیم تا کمالگراییِ درونمان را تسکین دهیم. این را نمیگویم تا بخواهم نسلِ امروز را داوری کنم، نه، چون بر این باورم که نسلِ جوان براستی آیندهیِ پویایی را نوید میدهد. برآنم تا پیشزمینهیِ این یاداشت را سامان بدهم. میخواهم بگویم تا چه اندازه غرقِ رویاهایمان میشدیم، گونهای که پیرامونمانرا نمیپاییدیم. شاید بُردِ چشماندازمان کوتاه بود. درپیِ آن نبودیم که آیا از اینهمه تلاش و کار چیزی باقی میماند؟ و پاسخ اینکه آری، شاید تنها برگی از بروشور و یا ایماژی چند از کارمان؟ سخنم پیرامونِ نمایش زنده بر سکویِ نمایش است. پیرامونِ ماندگاریِ دیده شدنِ کار است. کارِ هنرمندِ نقاش سالها و قرنها چشمانِ خواهانش را به سویِ خود میکشد. یا نمایشنامهنویس که کارش میماند و این نمایشگرانِ بیشمارند تا در درازایِ روزگار به نوشتههایش جانی بدمند، هرچند خویش، با پایانِ کار فراموش میشوند. فیلمساز و یارانش نیز هرجا میروند میتوانند حاصلِ کارشان را با خود همراه کنند، یا پیکرتراش و خوشنویس و همچنین هنرمندانِ دیگر رشتهها از این امتیاز سود میبرند، مگر هنرمندِ نمایشِ زنده. پیدا است که بگویید میشود از کارِ آنها تصویر گرفت. خُب درست هم میگویید. بدیهی است که با شما همسویم. هرچند در زمانهیِ ما این کارِ نیکو رُخ نمیداد یا اگر رُخ میداد، چنان لاغر و بیچاره که نبودنش بِه! جدا از آن در زمانِ نوجوانیم نمایشهایِ تلهویزیونیِ زنده پخش میشد که پدیدهای بود برایِ خود و نمایشگرانش اُسطورهها و پیشکسوتانِ امروزِ هنرِ نمایشِ ما هستند. شوربختانه شاید تنها یکی از نمایشها را دیده باشم و آن هم در خانهیِ دوستی یا چایخانهای! آخر تلهویزیون هنوز فراگیر نبود و افسوس که چیری هم از آن به یاد ندارم.
در دهههایِ گذشته بارها به سویِ ضبطِ تلهویزیونیِ کارها خیز برداشته شد و بهکردار نهانجامید. مگر زمانیچند در مرکزِ هنرهایِ نمایشی آنهم ضبطِ یکسره از اجرا با تماشاگر و در راستایِ نگهداری دربایگانی، و شماری هم در مجموعهیِ نمایشیِ ایرانشهر که اینها بهگونهای کمابیش حرفهای کار میشدند و بهفروشهم میرسیدند. نمیدانم که اینکار همچنان ادامه دارد یا نه؟!
کارسازترین پدیدهای که میتواند پشتیبانِ ماندگاریِ استوارِ این راستا باشد نمایشهایِ تلهویزیونی (Teleplays) استکه چندی کار میشد و کارهایِ ارزشمندی هم از آن میان به یادگار مانده است. هرچند این پروسه نیز چندان دوام نیاورد. درپِی، بارها برایِ آغازی دوباره، اینجا و آنجا، گامی برداشته شد که بدبختانه به انجام نرسید و چرایی آن نیز داستانِ دراز خود را دارد و میشود در فرصتی دیگر بدان پرداخت.
پایانِ سخن اینکه برمبنایِ مَثَلِ نغز و آشنایِ "کَس نخارد پُشتِ من جز ناخنِ انگشتِ من". بهجاترین و درستترین کانونی که میتواند این گامِ بنیادین و لازم را بردارد، همانا خانهیِ تاتر است، بهویژه اکنونکه امکاناتش را هم دارد. میدانیم که آدمهایِ کنندهاَش را نیز کم نداریم. نگارندههم از همینجا آمادگیِ خویش را در پشتیبانی و یاری در این راستایِ کارساز، اعلام میدارد.
بهامیدِ پیروزی، اردیبهشت 97 هرمز هدایت