به گزارش روابط عمومی خانه تئاتر ، علی رفیعی دلبسته تصاویر زیباست. با همین نگاه است که در دوران نوجوانی با تماشای حرکات دروازهبان تیم فوتبال اصفهان برای مهار توپ، رویای دروازهبان شدن را در سر پروراند. برای او دروازهبانی فقط یک فرصت بود برای خلق تصاویر زیبا.
با همین رویا بود که دروازهبان تیم اصفهان شد و بورسیهای برای ادامه تحصیل در رشته تربیت بدنی در فرانسه را گرفت اما پایش در مسابقات اسکی شکست و پزشک او را به مدت یک سال از فعالیتهای ورزشی منع کرد.
حالا دیگر این بورسیه از بین رفته و در حالت عادی میتوان گفت یک بدشانسی گریبان او را گرفته بود. اما همین بداقبالی به بهترین فرصت تبدیل شد.
او راهی دیگر برای حضور در فرانسه یافت و مدتی بعد در رشته جامعهشناسی مشغول به تحصیل شد اما دلبستگیاش به سینما و تئاتر که از دیرباز با او همراه بود، همچنان ادامه داشت تا اینکه این بار حضور در یک کافه و آشنایی با کارگردانی سرشناس و دریافت پیشنهاد بازی در کار او، مسیر زندگیاش را دگرگون کرد.
علی رفیعی جوان بعد از تحصیل در جامعهشناسی این بار رشته تئاتر را انتخاب کرد. او البته علاقهای به بازیگری نداشت و کارگردانی رضایتش را جلب میکرد.
تحصیلات خود را تا مقطع دکترا ادامه داد و همزمان به کسب تجربه نزد استادان بزرگ تئاتر جهان مشغول بود.
حالا زندگیاش روی روال مشخصی افتاده بود. بعد از سالها تلاش و سختی، کار و زندگی خوبی برای خودش دست و پا کرده بود. از دانشگاه میشیگان هم پیشنهاد تدریس داشت ولی باز هم یک جای کار میلنگید؛ دلتنگ مام میهن بود و مشتاق دیدار پدر و مادرش که سنی از آنان گذشته بود.
بار و بندیلش را جمع کرد و به سرزمین مادری بازگشت. هرچند این بازگشت در بدو ورود با دردسرهایی هم همراه بود. بازجویی و بازداشت به دلیل مواضع اجتماعی و سیاسیاش.
با این همه مسئولان وقت بهتر دیدند به جای یکی بدو کردن با این جوان تحصیلکرده خوش آتیه از در دوستی در بیایند و از هوش و توانمندیهایش برای سر و سامان دادن تئاتر کشور بهره بگیرند.
به همین دلیل هنوز مدت زیادی از ورودش به ایران نگذشته بود که پیشنهاد مدیریت مجموعه تئاتر شهر را با او در میان گذاشتند و تمام شرط و شروط این جوان آزادیخواه را پذیرفتند.
علی رفیعی پیش از پذیرش مدیریت تئاتر شهر در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به تدریس شده بود و گروهی از دانشجویان سرکش همچون رضا کیانیان در میان شاگردانش به چشم میخوردند. همان گروهی که با آنان نمایش «آنتیگونه» را در تالار مولوی روی صحنه برد و مدتی بعد نیز نمایش «خاطرات و کابوسهای جامهدار از زندگی و قتل میرزاتقی خان فراهانی» را به عنوان اولین نمایش خود در مجموعه تئاتر شهر اجرا کرد.
او گروه بازیگران شهر را هم با حضور جمعی از دانشجویان خود تشکیل داد.
رفیعی در سالهای بعد نمایشهای «شیون و استغاثه پای دیوار بزرگ شهر»، «جنایت و مکافات»، «یادگار سالهای شن»،«یک روز خاطرهانگیز از زندگی داشمند بزرگ وو»،«رومئو و ژولیت»، «عروسی خون»، «شازده احتجاب»، «کلفتها»، «در مصر برف نمیبارد»، «شکار روباه»، «یرما» و «خانه برناردا آلبا» را روی صحنه آورد.
بیشتر نمایشهای او در تالار وحدت اجرا شدهاند. تالاری که به خوبی به او اجازه میدهد تا از همه امکاناتش بهره ببرد و زیباترین تصاویر را خلق کند تا جایی که افشین هاشمی که در نمایش «شکار روباه» او بازی کرده میگوید، برای بازیگران مواجهه با نمایشی از دکتر رفیعی همیشه همراه با حسرت است. اگر در آن نمایش بازی نکند، دوست دارد جای بازیگران باشد و سهمی در خلق این اثر زیبا داشته باشد و اگر در نمایش بازی کند، حسرت میخورد که چرا مانند تماشاگران نمیتواند از دیدن نمایش حظ بصری ببرد.
علی رفیعی با وجود اینکه همواره جذب زیباییها میشود، اما از دیدن زشتیهای زندگی نیز غافل نیست. او هنرمندی نیست که در برج عاج نشسته و از حال و روز جامعه خود بیخبر باشد. تا جایی که به هنگام اجرای نمایش «شازده احتجاب» به دلیل افکار و اندیشههایش طعم بازجویی هم چشیده و در چند وقت اخیر نیز نسبت به جوانان دربند بویژه هنرمندان بیتفاوت نبوده و برای آزادی آنان قدمهایی برداشته است.
بخت با او و ما یار بود که در آن زمستان سرد فرانسه پای این جوان خوش قریحه شکست و از حضور در امتحان اسکی محروم ماند تا هنر ایران امروز مردی به بزرگی دکتر علی رفیعی داشته باشد.