تا به حال هر چه نوشتهام مواد و مصالحش را از گوشههای زندگی گرفتهام. گاهی از یک صحنه بحرانی، از زندگی خودم الهام گرفتهام. گاهی لحظههایی زیبا و شاعرانه از زندگی در میان یک دیالوگ خودش را نشان داده و در نهایت تراشیده و قشنگ به نظر رسیده و در جای خود نشسته. حتی گاهی از بچه کوچکی که بستنی میخورده و شیره بستنی دور دهانیش مالیده شده و زبانش را دور دهانش میچرخانده الهام گرفتهام. گاه از منظره ساده و کوچک زندگی. از درگیریها، خشمها، کینهها، حسدها، دامها و توطئهها الهام گرفتهام. از بحرانهایی که در مقاطعی به صورت جلوههای تاریخی خودشان را نشان دادهاند. به طور کلی همه اینها در ذهن هنرمند ضبط میشوند و در موقع نوشتن، خودشان را نشان میدهند. به همین دلیل است که بسیاری از نویسندگان کلاسیک، همیشه کاغذهای یادداشتی را با خود داشتهاند و وآنچه میدیده یا میشنیدهاند ثبت و ضبط میکردند. اینها نکتههای راهگشایی است که به صورت لحظههای توصیفی و روایی به موقع به کار گرفته میشوند. حالا یا در دیالوگهای خود نویسنده، یا در برداشتهای ذهنیای که او از وقایع دارد. نویسندگان کلاسیک از نوع بالزاک گرفته تا چخوف این کارها را میکردند. امروز هم ما بسیاری از نویسندگان را میبینیم که به این شیوه عمل میکنند. مثلا آقای کامو در جوانی بسیاری از مواد رمانها و نمایشنامههایش را به صورت یادداشتهایی که ذهنی بوده یا برداشتهای عینی از مناظر بیرونی جامعه بوده تهیه کرده و به کار گرفته.
برگرفته از کتاب پشت صحنه آبی، گفتوگو با اکبر رادی، نوشته مهدی مظفری ساوجی، انتشارات مروارید، چاپ اول ۱۳۸۸