و در نهایت به پایان جشن هفته تئاتر رسیدم؛ هرچند این پایانی بر خود تئاتر نیست و این هنر کهن با تمام فراز و نشیبهایش و با وجود تمامی رقبای سرسخت عصر دیجیتال همچنان به راه خود ادامه میدهد. این درحالی است که برخی هنرمندان و کارشناسان هنرهای نمایشی بر این باور هستند که دوام و بقای تئاتر به انعطافپذیری آن در برابر تغییرات تکنیکی درونی این عرصه و نیز دگرگونی نوع ذائقه مخاطبان بستگی بسیاری دارد.
در میان هنرمندان معاصر فعال در عرصه هنرهای نمایشی این نکته که «تئاتر باید به آینده نگاهی داشته باشد» موضوع مورد توافق است؛ هرچند در این میان با سه نوع تفکر مواجه هستیم. دسته نخست کسانی هستند که همچنان به شیوههای سنتی هنر نمایش و جلوگیری از ورود فناوریهای نوین باور دارند و معتقد هستند، ورود این هنر به وادی بهکارگیری فناوریهای دیجیتال، ماهیت زنده و انسانی بودن را از آن میگیرد؛ دسته دوم اما تاکید دارند که اگر تئاتر نتواند انعطافپذیر باشد و همچنان در برابر دنیای کنونی دیجیتالی شده بایستد، ممکن است به طور کل از عرصه هنر حذف شده و همچون بسیاری از هنرهای سنتی آن را باید فقط در موزهها و آیینها و مراسم خاص جستوجو کرد؛ و دسته سوم کسانی هستند که میانه را گرفته و در حال حاضر نیز با استفاده از برخی سیستمهای نوین چون پخش فیلم در حین اجرای زنده کار خود را پیش میبرند.
چالشها و بحثهای این سه دسته، و بیشتر میان دسته نخست و دوم یکی از موضوعات روز عرصه هنرهای نمایشی بهشمار میرود و عمده محور این مباحث بر سر عصاره و ارزشهای منحصر بهفرد تئاتر است؛ با این حال بسیاری بر این باور هستند که فعالیت هر کدام از این جریانها دلیلی بر ارجحیت و داشتن امتیار بر دیگری نیست و نخواهد بود و هر کدام میتوانند در آینده این هنر سهم درخور و بسزایی داشته باشند.
اما «آینده تئاتر» چگونه است و چگونه فناوریهای نوین دیجیتال بر هنرهای نمایشی تاثیر گذاشتهاند؛ لین گاردنر، منتقد هنرهای نمایشی گاردین در یادداشتی که در این نشریه منتشر کرد در اینباره میگوید:
یکی از مراسمهای هنری – فرهنگی اخیرا از کارگردانهای تئاتر، فعال در تمامی عرصههای هنرهای نمایشی با انتشار فراخوانی خواست تا «اکسیژنی به هوای موزهگونه تئاتر و باله کلاسیک» بدمند. آیا این فراخوان زنگ خطری است مبنی بر پایان دوران آثاری چون اپرای فندقشکن و یا زیبای خفته؟ جای شگفتی نیست چرا که چنین نگرانیهایی در میان دوستداران هنرهای نمایش از اپرا گرفته تا باله و تئاتر وجود دارد؛ همانگونه که پیش از در میان هواداران آثار شکسپیر مطرح شده بود.
در این میان هنرمندانی چون دیوید جیز، روزنامهنگار و منتقد هنری ساندیتایمز بر این باور هستند که لازم است تا تئاتر به راههایی برای بهروز کردن خود بیاندیشد؛ او این نکته را با تاکید بر این موضوع مطرح میکند که کارگردانهای تئاتر و نیز نمایشنامهنویسها بینهایت روش برای بازتولید آثار شکسپیر و دیگر نمایشها دارند.
البته این حقیقت وجود دارد که تئاتر بسیار بیشتر از دیگر هنرهای نمایشی چون اپرا و باله دچار تغییر شده است؛ که شاید یک دلیل آن تاکید زیاد ما بر فرهنگ جدید نمایش باشد و یا شاید به این دلیل باشد که در سالهای اخیر برخی از هنرمندان تئاتری مطرح نگاه بازتری به ابزارهای نوین پیدا کردهاند؛ ابزارهایی که با هدف بازسازی اعتماد و ارتباط میان هنرمندان و مخاطبان به کار گرفته میشوند.
هرچند، چالش میان هواداران اجراهای سنتی تئاتر و هواداران مدرنیزاسیون این هنر برخی اوقات مفید هم هست. آنها نباید دربرابر یکدیگر قرار گیرند. فقط به دلیل اینکه اثری جدید با ابزارهای نوین به صحنه میآید الزاما به این معنی نیست که جاذبه و مزیت بیشتری نسبت به نمونه کلاسیک آن دارد. همه چیز در فرهنگ تئاتری به یک دلیلی به حیات خود ادامه میدهد: به طور کلی به این دلیل که آن آثار نمایشی خیلی خوب هستند، یا تغییرپذیر و یا هر دو با هم. ماندگاری یک اثر نمایشی به این دلیل است که ما آنها را دوست داریم و نکتهای که ما را وامیدارد تا به تماشای آن بنشینیم. نمونه بسیار خوب آن اجرای درخشان غیرکلاسیک اخیری است که از نمایش مرغ دریایی نوشته چخوف دیدم؛ مرد جوانی که در کنار من نشسته بود، وقتی شنید که نمایشنامه این اجرا حدود یکصد سال پیش نوشته شده است، بسیار شگفتزده شد.
هفته گذشته، روث مکنزی، مدیر هنری جشنواره هلند و مدیرعامل بنیاد اپرای اسکاتلند گفت که در دنیای امروز، هنر دیجیتال کموبیش در همان جایی قرار دارد که در زمان ظهور آلبرت انیشتین فیلم و سینما قرار داشت. بسیار هیجانانگیز بهنظر میرسد. از همین قرار است که هنرمندان تئاتر به تازگی در حال آزمودن و یافتن روشهای جدیدی برای داستانگویی و درگیر کردن مخاطب با اثر خود هستند. تئاتر طی یک دهه گذشته تغییرات بیشتری داشته است و ما در دوران هیجانانگیزی قرار گرفتهایم.
اما این تنها مسئله در آینده تئاتر و اهمیت ایجاد نوسازی آن نیست؛ موضوع مهم دیگر کاهش سرمایهگذاری در تئاتر کلاسیک است؛ اگرچه باور غالب بر این است که تمامی اشکال هنری درست زمانی شکوفا میشوند که سرمایه و بودجه آنها کاهش پیدا میکند. بنابراین پرسشی که مطرح میشود این است که در چنین زمانه چالشبرانگیزی چگونه میتوان از میراث تئاتری حراست کرد در حالی که آینده را متعلق به هر دو طیف هواداران اجراهای سنتی و کلاسیک و نیز کسانی که خطرپذیری خلاقانه دارند، دانست؟ چگونه میتوانیم بفهمیم که کدام روش درآمد بهتری خواهد داشت که هم به نفع مخاطب باشد و هم هنرمند و هم ماندگار برای نسل بعد؟
این نکته را نیز نباید از یاد برد که در دوران وضعیت مالی و سرمایهگذاران بسیار خوب تئاتر تغییر ساختار خلاقانه بسیار کمتری داشت؛ اما خطر این روزها این است که با کم شدن سرمایه، آیا میتوانیم همچنان به گذشته و میراث خودمان وفادار بمانیم؟ لزوم حراست از آنچه که داریم، آنچه که در حال حاضر تثبیت شده و آنچه که بخشی از تاروپود فرهنگ ما محسوب میشود، داشتن تئاتری قدرتمند، غنی و قابلفهم است؛ بهنظر میرسد ایمنترین راه برای آینده تئاتر همین باشد.
پیشنهاد من این نیست که ما همچنان فقط باید هنر غنی تئاتری کنونی و آنچه را پیش از این انجام دادهایم را متعصبانه بچبسیم و گرامی بداریم؛ بلکه، ایمنترین راه برای بقای تئاتر ضمن حفظ ریشههای سنتی نمایش، ورود به عرصه تولیدات پرخطر خلاقانه است. این ممکن نیست که ما تمامی امکانات پیشرویمان در تئاتر را انکار و تخریب کنیم اما به آینده آن نیز فکر کنیم. اگر آیندهای پایدار نداشته باشیم، نمیتوانیم به گذشته غنی خود بیاندیشیم.